مناقشهی داغ آریایی در هند
رانندهی تاکسی هندی بود و سریع سر صحبت را باز کرد:
- کجایی هستی؟
- ایرانی...
- چه عالی ... شما پسرعموی کوچک ما هستید!
- ببخشید؟!
- هر دو آریایی هستیم، مگر در مدرسه یادت ندادهاند؟
- آهان! چرا...
- خب آریاییها از هند مهاجرت کردند به ایران و بعد هم به اروپا
- جدی؟ نه، به ما اینطوری نگفتند...
- نه، همینطوره ... میدانستی آریایی یعنی شریف؟
بله! طبق روایت جدیدی که ناسیونالیستهای هندو و دولت دستراستی نارندرا مودی ــ نخستوزیر کنونی هند ــ ارائه میکند، سرزمین و سکونتگاه اولیهی آریاییها هند بود، از آنجا به فلات ایران رفتند و بعد هم به اروپا.
تشبث به تبار آریایی در بسیاری از جوامع جهان در دو سدهی گذشته کم و بیش رایج بوده است؛ در انگلستان، فرانسه، روسیه، ترکیه، تاجیکستان، افغانستان، ایران و البته آلمان. امروز اما بحث دربارهی تبار آریایی در هند از همه جا داغتر و پیچیدهتر است. سر این که چه کسی آریایی است، آریاییها از کجا و چطور آمدند، و تبار آریایی چه معنایی برای هویت ملی و سرنوشت سیاسی هند دارد، دعواست.
داستان رایج را (که در کتابهای درسی تاریخ هم به آن اشاره میشود) احتمالاً میدانید: این که آریاییهایی بودند و آن آریاییها از سکونتگاه اولیهشان، آن بالاهای آسیا، مهاجرت کردند. شاخهای راهش را سمت اروپا کج کرد و شاخهی دیگر سمت فلات ایران و بعد هند. این فرضیه را ماکس مولر، زباندان و هندشناس آلمانی که از قضا بیشتر عمرش را در بریتانیا گذراند، حدود ۱۷۰ سال پیش مطرح کرد. البته هند خالی از سکنه نبود. به نظر مولر، مهاجران آریایی ــ که پوستی روشنتر داشتند ــ جنگآور و مسلح بودند و برای همین توانستند ساکنان بومی هند را ــ که پوستی تیرهتر داشتند ــ شکست دهند. آریاییهای فاتح وداها ــ نخستین ادبیات هندواروپایی ــ را خلق کردند و آیین هندو را پرورش دادند. حدس مولر این بود که ساکنان بومی هند همانهایی بودند که در ریگودا از آنها با نام داسا ورنا یاد میشود. آریاییهای غالب نظام طبقاتی هند را به پا کردند، بومیان مغلوب را در قعر رتبهبندی قرار دادند و آنها را نجس خواندند. فرض میشود که این ساکنان بومی دراویدیها هستند که با فشار آریاییها بیشتر به جنوب شبهقاره رانده شدند.
این صورتبندی ساده و خلاصهای از فرضیهی جا خوش کردن آریاییها در هند بود. و از همین جا دعوا آغاز شد. هر کسی به سود برنامهی سیاسی خود با این فرضیه کلنجار میرفت. اروپا سرگرم نازیدن به تبار تازه کشفشدهی آریاییاش شده بود و به سرعت داشت آریایی را به یک مفهوم نژادی تبدیل میکرد، نژادی که مدعی بود ویژگیهای زیستشناختی و تمدنی برتری دارد و چارهای ندارد جز سروری ابنای بشر. ماکس مولر اصرار داشت که فرضیهاش ادعایی دربارهی تفاوت نژادی آریاییها با ساکنان بومی ندارد و آنها تنها به دو زبان مختلف سخن میگفتند. البته چنین نبود و او در نوشتهها و حرفهایش دقت کافی در تفکیک زبان از نژاد نداشت.
برای برخی استعمارگران بریتانیایی این یک فرصت بود: فرضیهی آریایی بودن هندیها کمک میکرد تا حاکمیتشان را در هند مشروع جلوه دهند: خویشاوندان دور آمدهاند تا اوضاع آشفتهی خانواده را سامان دهند!
فرضیهی مهاجرت آریاییها واکنشهای متفاوت و گاه متضادی میان استعمارگران انگلیسی برانگیخت. از یک طرف میخواستند به این افتخار کنند که تمدن عظیم باستانی هند را آریاییها بنا کردهاند، و از طرف دیگر نمیخواستند قوم و خویش هندیهای سبزه و تیره و عقبمانده بشوند. (برای انگلیسیهای رنگپریده حتی هندیهای آریایی شمالنشین که پوست روشنتری داشتند هم تیره و قهوهای محسوب میشدند. چاره این بود که نظریه را دستکاری کنند: هندیها آریایی خالص نبودند، امتزاج و ازدواج با فرهنگ بومی آنها را از صراط مستقیم آریایی منحرف کرده بود.) در عین حال، نژادپرستان اروپایی مشکلی با این بخش از فرضیه نداشتند که آریاییها قوم مهاجم بودند و با جنگ و زور توانستند در هند ساکن شوند. برعکس، این نشاندهندهی برتری نظامی این نژاد در طول تاریخ و توجیهکنندهی میل جهانگشایی اروپاییها بود.
بسیاری از هندیها از ایدهی تبار آریایی استقبال کردند. تصور خویشاوندی با اشغالگران بریتانیایی به برخی از روشنفکران هندی عزت نفس میداد، انگار که میتوانستند خود را سری میان سرهای اروپایی بشمارند. کریشنا بیهاریسن از «برادری آریایی» (بین هندیها و مستعمرهچیها) سخن میگفت و برادرش، کشاب چاندرا سن، آمدن انگلیسیها به هند را «دیدار پسرعموهای از هم دورافتاده» میخواند. برای برخی استعمارگران بریتانیایی این یک فرصت بود: فرضیهی آریایی بودن هندیها کمک میکرد تا حاکمیتشان را در هند مشروع جلوه دهند: خویشاوندان دور آمدهاند تا اوضاع آشفتهی خانواده را سامان دهند! برای برخی دیگر از استعمارگران این فرضیه میتوانست عواقب خطرناکی داشته باشد: نمیشد به راحتی توجیه کرد که برادر بر برادر فرمانروایی کند.
همین هم شد. میهنپرستان اولیهی هندی ــ که اغلب از بالای نظام طبقاتی هند بودند - از ایدهی آریایی برای بازتعریف تاریخ و هویت هندی و مبارزه با استعمار انگلیس بهره بردند. روشنفکر و مورخ هندی، راجنیکانتا گوپتا کتاب «کردارهای شکوهمند آریاییها» را نگاشت و مردانگی و جنگاوری و شجاعت نظامیشان را ستود. حتی جنبشهای اصلاح دینی - نظیر آریا سماج - به فضایل و مرام آریایی برای دمیدن روحیهی تحول در جامعه استناد میکردند. فرض این که هندوها از نژاد برتر آریایی هستند پذیرفتهشده بود.
و البته بودند کسانی که از این آب گلآلود میخواستند ماهی متفاوتی بگیرند. یکیشان رابرت کالدول، شرقشناس و مبلغ تبشیری بود، که روی فرهنگ و زبان دراویدیهای جنوب هند مطالعه میکرد. کالدول از غیریتسازی فرضیهی آریایی و نظام طبقاتی منتسب به آن برای تبلیغ مسیحیت بهره برد؛ دینی که مدعی بود میتواند برابری و برادری را برای مردمان رانده و سرکوب شده به ارمغان آورد. سخنان کالدول بذرهای فکری جنبش ناسیونالیستی دراویدی را در شبهقاره کاشت. رهبران اولیهی این جنبش، نظیر پیریار راماسامی، خواستار جدایی و تشکیل دولت مستقل دراویدی بودند. فرضیهی تبار آریایی برای دراویدیها به ابزاری برای تعریف هویت مستقل و مقاومت در برابر تبعیض تبدیل شد. این روزها بعضی از دراویدیها حتی نشان «غیرآریایی» را با افتخار روی آستینشان میزنند.
در آستانهی استقلال هند، گرایش ناسیونالیستی مبتنی بر خون آریا و دین هندو کمرنگ شد. رهبران جنبش استقلال ــ گاندی و نهرو ــ از ایدهی ناسیونالیسمی سکولار و مبتنی بر سرزمین دفاع میکردند: این خاک متعلق به همهی ساکنانش ــ چه آریایی و چه دراویدی، چه هندو و چه مسلمان ــ بود. از نظر ناسیونالیستهای هندو چنین ایدهای خطرناک بود و باید با آن مقابله میشد. گاندی ترور شد. قاتلش عضو آر.اس.اس. بود، سازمانی که پدرخواندهی حزب حاکم کنونی، بهاراتیا جاناتا، است. حالا بعضی از اعضای حزب از قاتل گاندی به عنوان شهید میهنپرست نام میبرند و حتی مجسمهاش را میخواهند نصب کنند.
«ورود آریاییها به هند»، این تصویر ۱۱۰ سال پیش در کتاب تاریخ ملل، تالیف والتر هاچینسون، منتشر شد.
مناقشه بر سر تاریخ و تبار پس از استقلال همچنان ادامه یافت. فرضیهی مهاجرت آریایی به دردسری برای حفظ همبستگی اجتماعی و سیاسی هند تبدیل شد. صاحبان اصلی و وارثان حقیقی هند چه کسانی هستند؟ چه کسی حق آب و گل بر این سرزمین دارد؟ این پرسش به غایت سیاسی است و پاسخش مرزهای حقوق شهروندی در این کشور را تعریف میکند. فرضیهی آریایی از هجوم یک قوم حکایت داشت که سرزمین هند را اشغال کردند: چه فرقی است میان هجوم آریاییها با هجوم مغولها و یا حتی اشغالگری انگلیسیها؟ نسل جدید مورخان چپگرا، نظیر رومیلا تاپار، با استناد به شواهد باستانشناسی تلاش کردند تا روایت تازهای ارائه کنند که از مهاجرت مسالمتآمیز آریاییها و درآمیختن و یکیشدن تدریجی با ساکنان بومی سخن میگفت.
چنین روایتی خیال ناسیونالیستهای هندو را آسوده نمیکند. هندی بودن برای آنها مترادف بومی بودن است، اگر کسی از تبار پیروان آیینهای آریایی تولید داخل باشد هندی است. بقیهی کیشها ــ اسلام و مسیحیت ــ بیگانهاند و نباید جایی در این سرزمین داشته باشند. اما اگر آریاییها مهاجر باشند، دین و فرهنگشان هم وارداتی میشود؛ و این با برنامهی هویتسازی ناسیونالیستهای هندو نمیخواند. در این مواقع بازنویسی تاریخ سادهتر از بازنگری برنامه است: اصلاً کی گفته آریاییها به هند مهاجرت کردند؟ برعکس، از هند بود که آریاییها به ایران و اروپا رفتند. برای بازنویسی تاریخ اول از همه باید سراغ کتابهای درسی رفت، کاری که حزب مودی، به محض رسیدن به قدرت آغازش کرد.
حدود دو سال پیش دولت مودی خیلی بی سر و صدا دستور تشکیل کمیتهای از مورخان خودی داد تا دور هم بنشینند و ثابت کنند که آریاییها بچه محل بودهاند؛ ساکنان بومی و اصیل هند. مورخان خودی به سراغ بازتفسیر متون ودایی رفتند و استدلال کردند که این متون حاکی وقایع تاریخیاند و نه داستانهای اسطورهای. دورهی پیشااسلامی عصر طلایی هند خوانده شد و افتخارات ردیف شد: هندیهای باستان مخترع هواپیما بودند، با فناوری سلولهای بنیادی آشنا بودند و حتی اینترنت داشتند! ناسیونالیستهای هندو وسوسه شدند تا از شواهد ژنتیکی برای ثابت کردن ادعا استفاده کنند. منتها، از بخت بدشان، همان موقع نتایج تازهترین پژوهش ژنتیکی با همکاری حدود ۹۰ متخصص از دانشگاههای مختلف جهان منتشر شد که فرضیهی مهاجرت معکوس از هند را رد میکرد. برخی مخالفان با خوشخیالی انتظار داشتند که این پژوهش به شکست مودی و حزبش در انتخابات اخیر هند بینجامد. اما چنین نشد.
بعید است که با ردیابی ژنها مناقشهی آریایی در هند فیصله پیدا کند. اجزای داستان آریایی در تاریخ معاصر هند بارها عوض شده و هر کسی با بهانه و برنامهای به نوعی روایتش کرده است؛ اما موضوع داستان ثابت مانده است. و این میان خردهروایتهایی هم در حاشیه پرورانده شدهاند. مثلاً کجای دنیا میشود در متون درسی دبیرستان تصویر مثبتی از هیتلر ارائه کرد و کتابش را در سرفصل آموزشی برای دانشجویان رشتهی مدیریت پیشنهاد کرد؟ تعجب نکنید اگر این روزها تصویر ترامپ را هم با خال قرمزی روی پیشانی دیدید. او نیز یکی از چهرههای محبوب برای برخی از ناسیونالیستهای هندو است.