تاریخ انتشار: 
1398/06/11

نقش فردگرایی در ساختار جدید خانواده

رامش کیانی

mallgalleries

خانواده دیگر یک‌بُعدی نیست و شکل‌های مختلفی پیدا کرده است. تشکیل خانواده و حفظ آن با سختی‌هایی همراه است اما این چیزی نیست که بتوان از آن به راحتی چشم‌پوشی کرد. بنابراین، انسان مدرن به راه‌های مختلفی برای تشکیل خانواده می‌اندیشد.


خانواده چیست؟ تا میانه‌ی قرن نوزدهم میلادی این پرسش حتی در جوامع غربی نیز چندان مطرح نبود. تا آن ‌زمان خانواده ساختار مشخصی داشت که از شرایط اقتصادی و اجتماعی تأثیر می‌گرفت. مرد مالک خانواده بود و اعضای آن‌، نه تنها همسر و فرزندان بلکه حتی برده‌ها و حیوانات خانگی‌ هم جزئی از ساختار خانواده به شمار می‌رفتند و همه با هم زندگی می‌کردند.
از قرن نوزدهم به بعد خانواده‌ی سنتی در جامعه‌ی غربی شکل دیگری پیدا کرد و بر شمار ازدواج‌هایی که بر اساس عشق و نه بر پایه‌ی روابط اجتماعی رخ می‌داد افزوده شد، امری که پیامد تغییر شکل روابط اجتماعی ناشی از صنعتی‌شدن و سرمایه‌داری بود. در این شکل جدید خانواده، نقش‌های جدیدی برای افراد تعریف شد: پدر نان‌آور خانواده و بنابراین مسئول امور خارج از خانه است و تنظیم روابط اجتماعی را به عهده دارد. مادر هیچ‌گونه فعالیت حرفه‌ای خارج از خانه ندارد و مسئولیت امور درونی خانواده را بر عهده دارد که شامل مهیا کردن خانه‌ای آرام و تمیز و تربیت کودکان است. در این الگوی تازه، برخلاف ساختار گذشته، از کودکان به عنوان نیروی کار استفاده نمی‌شد.
از میانه‌ی قرن بیستم شکل‌های دیگری از خانواده به وجود آمده است؛ خانواده‌های تک سرپرست (کودکان فقط با مادر یا پدر زندگی می‌کنند) یا خانواده‌هایی که پدر و مادر با هم ازدواج نکرده‌اند اما فرزند دارند و همراه با کودکان‌شان با هم در یک جا زندگی می‌کنند.
با گذر زمان شکل‌های دیگری از خانواده به آن‌ها اضافه شد که به آن‌ها «خانواده‌ی آلترناتیو» می‌گویند؛ پدر و مادری که فرزندخوانده دارند یا داوطلبانه از کودک دیگری مراقبت می‌کنند. همچنین خانواده‌هایی که در آن زن و مرد وارد رابطه‌ای جدید می‌شوند و با فرزندان حاصل از رابطه‌ی پیشین‌ خود همگی در یک خانه زندگی می‌کنند. 
خانواده‌های رنگین کمانی نیزپس از مدتی به اینها افزوده شدند، یعنی خانواده‌هایی که در آن کودکان با دو پدر یا دو مادر زندگی می‌کنند (در بعضی موارد، خانواده‌هایی با دو مادر و یک پدر و یا دو پدر و یک مادر نیز وجود دارد). همچنین خانواده‌هایی وجود دارند که به دلیل شرایط خاص پدر و مادر چندین نسل تصمیم می‌گیرند با هم زیر یک سقف زندگی کنند (این شکل از خانواده در گذشته نیز وجود داشت اما به‌ویژه در جوامع غربی دیگر مرسوم نبود و دوباره در حال شکل‌گیری است).
اکنون دیگر فردِ تنها نیز خانواده محسوب می‌شود؛ همچنین افرادی که مجرد هستند و با چند نفر تصمیم می‌گیرند و در یک خانه‌ی مشترک زندگی کنند، در حالی که هر کسی فضای شخصی و استقلال خود را نیز دارد. افزون بر این، به همسرانی که فرزند ندارند یا رابطه‌ی راه دور دارند،‌ یعنی به‌رغم رابطه‌ی عاشقانه در دو شهر یا کشور مختلف زندگی می‌کنند، یا کسانی که رابطه‌ی چندگانه دارند خانواده می‌گویند.
تغییر فزاینده‌ی ساختار خانواده بیش از هر چیز معلول فردگراییِ حاصل از صنعتی‌شدن و مدرنیزاسیون جوامع غربی است. تغییرات بزرگ اجتماعی در اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی به افراد امکان داد که انتخاب کنند و تصمیم بگیرند که چگونه می‌خواهند زندگی کنند. این توفان تازه‌ای بود که خانواده از گزند امواج آن در امان نماند. 
اولریش بک، جامعه‌شناس آلمانی، در کتاب «جامعه‌ی پرخطر» توضیح می‌دهد که چگونه فشار فردگرایی همه‌ی تصورات و ساختارهای از پیش تعیین شده را بی‌اعتبار کرده است. او بر این باور است که نیروهای گریز از مرکز مدرنیته، انسان را از کمربند تنگ و محکم زندگی یک‌سویه رها کرد و او را به کثرت بی‌پایان و فرخنده‌ای که جامعه برایش فراهم کرد سوق داد.
استفاده از قرص‌های پیشگیری از بارداری در اوایل دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی به زنان و زوج‌ها اجازه داد که آگاهانه تصمیم بگیرند آیا فرزند می‌خواهند یا خیر؟ جنبش رهایی‌بخش و برابری‌طلبانه‌ی زنان و خواست آنان برای مشارکت بیشتر در فرایندهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و داشتن شرایط شغلی برابر، فرصت‌های بیشتری به آنها داد اما در عین حال محدودیت‌ها و شرایط سختی برای آنان ایجاد کرد. 

تغییر فزاینده‌ی ساختار خانواده بیش از هر چیز معلول فردگراییِ حاصل از صنعتی‌شدن و مدرنیزاسیون جوامع غربی است.


پیدایش و گسترش دوره‌های طولانی آموزش جوانان، دوران زندگیِ مجردی آن‌ها را طولانی‌تر کرد و ورود آنها به مرحله‌ی پذیرش مسئولیت در خانواده را به تأخیر انداخت. علاوه بر این، زنان تلاش کردند که وقفه‌ای در سابقه‌ی کاری‌شان پیش نیاید. در نتیجه، احتمال بی‌کار شدن‌شان کاهش یافت و به آنها امکان داد که در صورت نیاز راحت‌تر کارشان را تغییر دهند و با کارفرمایان مختلف کار کنند.
این تغییر روند زندگی اجتماعی به تغییراتی در سیاست‌گذاری‌ برای خانواده‌ها انجامید. دولت‌ها ضمن حفظ شرایط و امکاناتی که پیش از آن برای خانواده‌ی سنتی فراهم کرده بودند شروع به یافتن راه‌هایی برای تأمین امکانات جدید برای خانواده‌های مدرن کردند. بسیاری از دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی پروژه‌هایی را با همکاری و سرمایه‌گذاریِ دولت‌ها شروع کردند که نتیجه‌اش ایجاد دگرگونی در نظام تربیتی و آموزشی و پیدایش امکانات مشاوره‌ای جدید با توجه به شکل خانواده بود.
پذیرش ساختارهای مدرن خانواده و ایجاد برنامه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی متناسب با آن‌ها سبب شد که خانواده با در نظر گرفتن اهمیت همه‌ی اعضای آن بازتعریف شود. در این بازتعریف، خانواده فضای اجتماعی ویژه‌ای به شمار می‌رود که اگر کارکرد درستی داشته باشد، هر عضو آن، چه کودک و چه بزرگسال، می‌تواند رشد کند و از امنیت، اعتماد، نزدیکی و صمیمیت بهره‌مند باشد. 
این عوامل پایه‌های ابتدایی خانواده هستند و برای رشد شایستگی‌ها و کسب توانایی‌های عملی کودکان اهمیت دارند و آنها را قادر می‌سازند در زندگی اجتماعی به طور فعال شرکت کنند. در کنار امکانات مادی‌ای که مادر و پدر برای فرزندان‌شان فراهم می‌کنند، آموزش ارزش‌ها و رفتارهای اجتماعی نقش مهمی بازی می‌کند. با هم شام خوردن، کتاب خواندن پیش از خواب، با هم به خرید رفتن یا قدم زدن نه تنها برای کودکان بلکه برای بزرگسالان ارزشمند است زیرا این‌ها کارهایی هستند که به طور مرتب تکرار می شوند و فرد با انجام آن‌ها یاد می‌گیرد که به شیوه‌ای هدف‌مند و مسئولانه رفتار کند و در نهایت کمک می‌کند که فرد به‌ویژه درشرایط بحرانی ثبات داشته باشد.
براساس پژوهش یونیسف، ، خانواده و دوستان برای کودکان مهم‌ترین چیزها در زندگی هستند. این در حالی است که در این تحقیق برای کودکان رده‌ی سنی شش تا چهاردهسال دوستی، امنیت و صداقت مهم‌ترین ارزش‌ها هستند. 
با این حال، نمی‌توان این واقعیت را نادیده گرفت که تغییر ساختار جمعیت سبب می‌شود تعداد بیشتری از افراد تنها در خانه زندگی کنند و به این ترتیب در زندگی روزانه‌شان برنامه‌ریزی خانوادگی جایی نداشته باشد. همچنین این واقعیت را نیز نمی‌توان انکار کرد که در بلندمدت، کاهش نرخ زاد و ولد خانواده را تهدید می‌کند.
در بسیاری از موارد، زنان تحصیل‌کرده به دلیل پایین بودن احتمال فرزندآوری سرزنش می‌شوند که برای دستیابی پیشرفت کاری از مادر شدن چشم‌پوشی می‌کنند. اما نباید فراموش کرد که تعداد زیادی از مردان از مسئولیت‌پذیری و وابستگی همیشگی ترس دارند و تمایلی به پدر شدن ندارند. این یکی از پیامدهای فردگرایی است. خانواده و محدودیت‌های ناشی از مسئولیت‌پذیری بلندمدت سبب می‌شود که شادی و آزادی فردی و توجه به خود کم شود. 
همچنین عوامل بیرونی همچون نگرانی از بیکاری می‌تواند مانع از تشکیل خانواده شود. در بسیاری موارد ثابت شده است که شرایط کاری، از جمله لزوم آمادگی برای جابجایی دایمی سبب ناامنی اجتماعی کودکان می‌شود. از یک سو،اگر کارکنان خواسته‌ی کارفرما برای جابجایی را نپذیرند بی‌کار می‌شوند و این امر فقر کودکان را در پی خواهد داشت. از سوی دیگر، اگر مادر یا پدر شرایط را بپذیرند باز هم امنیت کودکان آسیب می‌بیند زیرا جابجایی هر ساله و ترک مدرسه و دوستان به دلیل شغل پدر و مادر کار بسیار سختی برای آن‌هاست. بنابراین، اکثر افراد مجرد می‌مانند و اغلب به دنبال خانواده‌ای جایگزین هستند که بتوانند در آن هویت پیدا کنند. این خانواده می‌تواند یک انجمن، یک گروه سیاسی، یک جامعه‌ی مذهبی یا معنوی باشد. به ویژه در بحران‌ها و شرایط سخت اقتصادی افراد بیشتری بر ارزش خانواده تأکید می‌کنند و به دنبال فراهم کردن شرایط مناسب برای تشکیل خانواده هستند.