تاریخ انتشار: 
1399/01/04

نگاه رئالیست‌ها به شیوع ویروس کرونا

استیفن ام. والت

axios

رویکرد رئالیستی (واقع‌گرایانه) به سیاست بین‌المللی و سیاست خارجی وقتش را چندان صرفِ موضوع بیماری‌های بالقوه فراگیر مثل شیوع کووید-۱۹ نمی‌کند، البته اگر اصلاً گوشه‌ی چشمی به آن داشته باشد. بی‌تردید، هیچ نظریه‌ای همه‌چیز را تبیین نمی‌کند و کانون توجه رئالیسم بیش از هر چیز عبارت است از اثرات محدودکننده‌ی هرج و مرج یا فقدان دولت و نظام حاکم، اینکه چرا قدرت‌های بزرگ برای برتری و سبقت گرفتن با هم رقابت می‌کنند، و موانع پایدار برای همکاری مؤثر میان دولت‌ها. این رویکرد چیز زیادی درباره‌ی انتقال ویروس میان نوع انسان و حیوان، شناخت بیماری‌های مسری یا بهترین روش‌های رعایت بهداشت عمومی نمی‌گوید. بنابراین، نباید از یک رئالیست توقع داشته باشید که به شما بگوید آیا باید دورکاری از خانه را آغاز کرد یا نه.

به‌رغم این محدوده‌های آشکار، رئالیسم باز هم می‌تواند بینش‌های مفیدی درباره‌ی موضوعاتی عرضه کند که شیوع ویروس جدید کرونا مطرح کرده است. برای مثال، یادآوری این نکته ارزشمند است که رویداد اصلی و مهم در روایت توسیدید از جنگ پلوپونزی (یک از متن‌های اصلی در سنت رئالیستی) طاعونی است که در ۴۳۰ پیش از میلاد در آتن رخ داد و بیش از سه سال طول کشید. مورخان بر این باورند که احتمالاً یک سوم جمعیت آتن ــ که رهبران برجسته‌ای مثل پریکلس را هم دربرمی‌گیرد ــ بر اثر شیوع طاعون کشته شدند و اثرات آشکارا منفی بر ظرفیت بلندمدت آتن در اِعمال قدرت گذاشته است. آیا ممکن است رئالیسم درباره‌ی موقعیت فعلی ما حرفی برای گفتن داشته باشد؟

نخست، و از همه آشکارتر، وضعیت اضطراری کنونی به ما خاطر نشان می‌کند که دولت‌ها هنوز کنشگران اصلی در سیاست جهانی هستند. هر از گاهی، پژوهشگران و کارشناسان اظهار می‌کنند که دخالت دولت‌ها در امور جهانی کمتر و کمتر می‌شود و کنشگران یا نیروهای اجتماعیِ دیگر (یعنی سازمان‌های غیردولتی [NGOs]، شرکت‌های چندملیتی، تروریست‌های بین‌المللی، بازارهای جهانی، و غیره) قدرت حاکمیت را کاهش می‌دهند و دولت را به زباله‌دان تاریخ می‌رانند. بااین‌همه، هنگامی که مخاطرات جدید رخ می‌دهد آدمها برای محافظت پیش از هر چیز به حکومت‌های ملی روی می‌کنند. پس از واقعه‌ی نهم سپتامبر، آمریکایی‌ها از سازمان ملل، شرکت مایکروسافت، یا سازمان عفو بین‌الملل نخواستند که از آن‌ها در مقابل القاعده حمایت کنند بلکه برای این کار روی واشنگتن و حکومت فدرال حساب می‌کردند. امروز نیز اوضاع بر همان منوال است: در سراسر دنیا، شهروندان روی مسئولان دولتی برای ارائه‌ی اطلاعات موثق و ابداع شیوه‌های واکنش مؤثر حساب می‌کنند. همان‌طور که دِرِک تامپسن هفته‌ی گذشته در توئیتر نوشت: «طرفداران آزادی فردی به هنگام شیوع یک بیماری فراگیر کاره‌ای نیستند.» منظور این نیست که تلاش‌های پردامنه‌ی جهانی هم ضروری نیست بلکه صرفاً خاطرنشان کردن آن است که به‌رغم فرایند جهانی‌شدن، دولت‌ها همچنان کنشگران سیاسی اصلی در جهان معاصر هستند. رئالیست‌ها از دهه‌ها پیش بر این نکته تأکید کرده‌اند، و ویروس کرونا هم به وضوح یادآور دیگری است.

دوم، هر چند تلقی‌های ساختاری‌تر رئالیسم معمولاً تفاوت‌های میان دولت‌ها را (جدای از قدرت نسبی) کم‌اهمیت جلوه می‌دهد اما واکنش به شیوع ویروس کرونا نقاط قوت و ضعف انواع مختلف نظام‌ها را در معرض دید قرار داده است. محققان پیشتر خاطرنشان کرده‌اند که دیکتاتوری‌های شدید در مقابل قحطی و گرسنگی، شیوع بیماری‌های همه‌گیر، و فاجعه‌های دیگر آسیب‌پذیرترند، عمدتاً به این علت که اطلاعات را مخفی می‌کنند و مسئولان بلندپایه چه بسا وخامت اوضاع را تشخیص ندهند مگر وقتی که دیگر کار از کار گذشته است. این دقیقاً آن چیزی است که به نظر می‌رسد در چین و نیز ایران رخ داده است: کسانی را که تلاش کردند زنگ خطر را به صدا درآورند وادار به سکوت و مجازات کردند، و مسئولان عالی‌رتبه به جای این که بی‌درنگ برای دفع خطر بسیج شوند، کوشیدند تا واقعیت را مخفی کنند. حکومت‌های مستبد می‌توانند در بسیج منابع و واکنش‌های جاه‌طلبانه خوب عمل کنند ــ گواه آن توانایی دولت چین برای قرنطینه‌ کردن کل شهرها و نظارت و بازرسی گسترده است ــ اما فقط پس از آن‌که افرادی در مقامات بالا واقعیت را بفهمند و بپذیرند.

از آن‌جا که اطلاعات در نظام‌های دموکراتیک به نحو آزادانه‌تری در گردش است ــ بعضاً به سبب رسانه‌های مستقل و توانایی مسئولان رده‌ی پایین‌تر برای اعلام خطر بی آن‌که برای این کار مجازات شوند ــ آن نظام‌ها در تعیین و تشخیص مشکلات نوظهور بهتر عمل می‌کنند. بااین‌همه، ممکن است که دموکراسیها در یافتن و اجرای پاسخ‌های مناسب با مشکل مواجه شوند. این ضعف و نقصان چه بسا در ایالات متحده فوق‌العاده جدی و شدید باشد زیرا نخستین پاسخگویان و دیگر کارگزارانی که در وضعیت اضطراری کار واقعی را انجام می‌دهند اغلب تحت کنترل تعداد فراوانی از دولت‌های ایالتی یا محلی‌اند. در صورتی که برنامه‌ریزی مناسب قبلی و هماهنگی مؤثر از سوی واشنگتن وجود نداشته باشد ــ چیزی که انجام دادنش در بهترین شرایط آسان نیست ــ چه بسا حتی هشدارهای دقیق و بجا به اقدامات اضطراری مؤثر نینجامد. واکنش‌های ناشیانه به توفان شدید کاترینا در نیو اورلئان و توفان شدید ماریا در پورتو ریکو نمونه‌های آشکاری از این امرند.

رئالیست‌ها همچنین هشدار می‌دهند که همکاری بین‌المللی اغلب شکننده است، خواه به این علت که دولت‌ها می‌ترسند دیگران بر سر تعهدات‌شان نمانند، خواه به این علت که نگران‌اند همکاری بیشتر به نفع دیگران باشد تا به نفع خود آن‌ها، خواه به این علت که نمی‌خواهند بار هزینه‌ها را بیش از حد به دوش بکشند.

متأسفانه، همان‌طور که میشل گولدبرگ در ستون روزنامه‌ی نیویورک تایمز در همین اواخر خاطر نشان کرده است، «واکنش دونالد ترامپ به ویروس کرونا بدترین ویژگی‌های استبداد و دموکراسی را ترکیب می‌کند، و عدم‌شفافیت و تبلیغات را با ناکارآمدی ناشی از فقدان ‌رهبری به هم می‌آمیزد.» ترامپ که پیش از این آمادگی برای فاجعه را در سراسر دولت فدرال و در خود کاخ سفید کم‌اهمیت می‌شمرد دائماً شیوع ویروس کرونا را کم‌ارزش جلوه می‌داد، ارزیابی‌های دانشمندان ذی‌صلاح را نمی‌پذیرفت یا به چالش می‌کشید، موفق به ایجاد هماهنگی برای ارائه‌ی واکنش مؤثری از سوی دولت فدرال نشد، با مسئولان محلی که در خطوط مقدم جبهه فعالیت می‌کنند دعوا به راه انداخت، و تقصیر را به گردن رئیس جمهور قبلی انداخت که بیش از سه سال است که دیگر سر کار نیست. اگر آدمی متمایل به دیکتاتوری را مسئول یک نظام دموکراتیک نامتمرکز کنید، و وضعیت اضطراری جدی ایجاد شود، باید منتظر فاجعه باشید.

آیا جنبه‌ی مثبتی وجود دارد؟ به نظر رئالیست‌ها ممکن است جنبه‌ی مثبت کوچکی وجود داشته باشد. در جهانی مبتنی بر رقابت، دولت‌ها به شدت مراقب‌اند که ببینند دولت‌های دیگر چه می‌کنند و انگیزه‌ی زیادی برای تقلید از موفقیت دیگران دارند. نوآوری‌های نظامی جدید را معمولاً دیگران به سرعت اقتباس می‌کنند، از جمله به این علت که عدم سازگاری با دیگران می‌تواند به عقبماندگی و آسیب‌پذیری بینجامد. بر اساس این دیدگاه هنگامی که برخی دولت‌ها واکنش‌های مؤثرتری به ویروس کرونا نشان دهند، بقیه به سرعت عیناً همان روش را دنبال می‌کنند. بی‌شک، به مرور زمان، بهترین روش‌های جهانی پیدا خواهد شد، فرایندی که با سرعت بیشتری به وقوع خواهد پیوست اگر دولت‌ها اطلاعات دقیق را با یکدیگر در میان گذارند و از سیاسی کردن قضیه یا استفاده از آن برای سود بردن اجتناب کنند.

بدبختانه، رئالیست‌ها در عین حال به ما خاطرنشان می‌کنند که موفقیت در همکاری بین‌المللی مؤثر، به‌رغم نیاز آشکار به آن، ممکن است آسان نباشد. رئالیست‌ها تصدیق می‌کنند که همکاری همیشه روی می‌دهد، و هنجارها و نهادها می‌توانند کمک کنند تا دولت‌ها هنگامی که به نفع‌شان است با یکدیگری همکاری کنند. اما رئالیست‌ها همچنین هشدار می‌دهند که همکاری بین‌المللی اغلب شکننده است، خواه به این علت که دولت‌ها می‌ترسند دیگران بر سر تعهدات‌شان نمانند، خواه به این علت که نگران‌اند همکاری بیشتر به نفع دیگران باشد تا به نفع خود آن‌ها، خواه به این علت که نمی‌خواهند بار هزینه‌ها را بیش از حد به دوش بکشند. به نظرم چنین نگرانی‌هایی نمی‌تواند مانع از آن شود که دولت‌ها تا حد زیادی در رسیدگی به این مشکل جهانی به یکدیگر یاری دهند اما هر یک از آن‌ها یا همه‌ی آن‌ها می‌توانند از تأثیر واکنش جمعی بکاهند.

سرانجام باید گفت که منظر رئالیستیِ سیاست خارجی همچنین اشاره می‌کند که اگر شیوع بیماری به سرعت و به طور کم‌وبیش همیشگی فروکش نکند (همان‌طور که شیوع بیماری سارس در ۲۰۰۳ چنین شد)، روند فزایندهی نفی جهانی‌شدن را که پیشاپیش در جریان است تقویت خواهد کرد. اگر به دهه‌ی ۱۹۹۰ توجه کنیم، درمی‌یابیم که مبلغانِ فرایندِ جهانی‌شدن بر این باور بودند که جهان به نحوی هرچه تنگاتنگ‌تر از طریق تجارت، سفر، پیوستگی مالی جهانی، انقلاب دیجیتال، و تفوق آشکار دموکراسیِ سرمایه‌داری لیبرال به هم پیوند یافته است، و نتیجه گرفتند که همه در جهانی بیش از پیش یکدست و بدون مرز مشغول به ثروتمند شدن هستیم. در دهه‌ یا دهه‌های گذشته شاهد عقب‌نشینی منظمی از آن بینش خوش‌بینانه بوده‌ایم، و شمار فزاینده‌ای از افراد خواهان تاخت زدن کارآمدی، رشد، و گشودگی با استقلال و حفظ کردن شیوه‌هایی از زندگی محترمانه بوده‌اند همان‌طور که موافقان برگزیت در بریتانیا می‌گویند، آن‌ها می‌خواهند «کنترل و نظارت را پس بگیرند.»

از نظر رئالیست‌ها، این واکنش شگفت‌آور نیست. به قول کنت والتس، متفکر رئالیست در نظریه‌ی سیاست بین‌الملل که نقطه‌ی عطفی در نظریه‌های روابط بین‌الملل است، «حکم محلی "متخصص باش" است»، و «حکم بین‌المللی "فکر خودت باش"»! راینهولد نیبور، رئالیست مسیحی، در دهه‌ی ۱۹۳۰ هشدار مشابهی داد، و نوشت که «رشد تجارت بین‌الملل، استقلال اقتصادی فزاینده در میان ملل، و کل اسباب تمدن فناورانه، مسائل و موضوعات میان ملل را بسیار سریع‌تر از آن افزایش می‌دهد که هوشی که باید آن‌ها را حل کند بتواند ابداع شود.»

نظریه‌پردازان لیبرال از مدت‌ها پیش گفته‌اند که افزایش وابستگی متقابل میان دولت‌ها سرچشمه‌ی رفاه و مانعی برای رقابت بین‌المللی است. برخلاف آن‌ها، رئالیست‌ها هشدار می‌دهند که پیوند‌های نزدیک در عین حال سرچشمه‌ی آسیب‌پذیری و علت بالقوه‌ی ستیزه است. آن‌چه والتس و نیبور می‌گویند این است که پیوندهای هر چه بیشتر نزدیک میان دولت‌ها به همان اندازه که حلال مسائل‌اند خود مسئله‌آفرین‌اند، گاه سریع‌تر از آن‌که بتوانیم راه‌حل‌هایی برای آن‌ها ابداع کنیم. به این دلیل، دولت‌ها ــ جزء سازنده‌ی تعیین‌کننده‌ی سیاست بین‌الملل ــ با حدومرزگذاری بر ارتباطاتشان با یکدیگر سعی می‌کنند که مخاطرات و آسیب‌پذیری‌ها را کاهش دهند.

بنابراین از چشم‌اندازی رئالیستی، ویروس کرونا به احتمال زیاد به دولت‌ها دلیل دیگری برای محدودکردن فرایند جهانی‌شدن می‌دهد. فرایند جهانی‌شدنِ بیش از حد، نظام مالی جهانی را نسبت به بحران‌ها و مسائل سیاسی محلی جدیِ ایجادشده بر اثر جابجایی شغلی آسیب‌پذیرتر کرده است؛ اکنون می‌دانیم که جهانی‌شدن ما را بیش از پیش در معرض بیماری‌های همه‌گیر جهانی قرار داده است.

روشن و واضح بگویم: رئالیسم پیش‌بینی نمی‌کند که به خودکفایی یا حتی همان سطحی از فرایند نفی جهانی‌شدن عقب‌نشینی می‌کنیم که در نتیجه‌ی دو جنگ جهانی و رکود بزرگ رخ داد. دولت‌های معاصر توانایی قطع همه‌ی پیوندها را ندارند، حتی در برابر چیزی مثل ویروس کرونا. اما حدس من این است که اکنون اوج فرایند جهانی‌شدن معاصر را پشت سر گذاشته‌ایم، و ویروسی که مرز میان دو نوع انسان و حیوان را درنوردیده است یکی از دلایل این امر خواهد بود که مرزهای میان دولت‌ها کمی پررنگ‌تر خواهد شد.

 

برگردان: افسانه دادگر


استفن ام. والت استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه هاروارد است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلیِ زیر است:

Stephen M. Walt, ‘The Realist’s Guide to the Coronavirus Outbreak’, Foreign Policy, 9 March 2020.