تاریخ انتشار: 
1399/02/15

تاریخ به رهبران امروز چه می‌تواند بیاموزد؟

لیلی راثمن

AARP

وقتی که دوریس کرنز گودین، تاریخ‌نگار، کتاب «رهبری در زمانه‌های پرآشوب» را نوشت، نمی‌دانست که در آینده‌ای نزدیک چه آشوبی به پا خواهد شد. این کتاب که سال ۲۰۱۸ منتشر شد، آموزه‌های چهار رئیس جمهور آمریکا را می‌آزماید؛ آموزه‌هایی از آبراهام لینکلن، تئودور روزولت، فرانکلین دلانو روزولت و لیندون بی.جانسون، و این که آنها چه رویکردی در مواجهه با سخت‌ترین لحظات دوران مسئولیت خود داشتند.

در حالی که ایالات متحده و جهان با اثرات کووید-۱۹ دست به گریبان است، گودوین در گفت‌وگویی با «تایم» از رجوع به تاریخ برای تسلی یافتن سخن می‌گوید، این که چگونه این کشور خود را در مواجهه با بحران‌های گذشته نیرومند ساخت و چرا فرانکلین دلانو روزولت باید در این برهه‌ی جدید الگو قرار بگیرد.


این مقطع زمانی که با تهدید ویروس کرونا مواجه هستیم، به نوعی می‌تواند بی‌سابقه به شمار رود. به عنوان کسی که درباره‌ی رویکرد و روال آمریکا در قبال بحران‌ها پژوهش کرده‌اید، آیا شما هم چنین تصوری دارید؟ 

به نظرم چیزی که باعث می‌شود مسئله سخت هضم شود این است که اکثریت آدم‌های متأثر از این رخداد هرگز شاهد شرایطی نبوده‌اند که امور روزمره‌ی زندگی‌مان را به شدت مختل کند. شاید الان زمانی است که تاریخ می‌تواند دورنما و تسلایی فراهم بیاورد. دو مقطع در قرن بیستم بود که از آن جستیم. مارس ۱۹۳۳ وقتی که «رکود بزرگ» به شدیدترین سطح خود رسید، قبل از این که دولت بتواند به کمک مردم بشتابد، نهادهای حیاتی اقتصاد در حال تعطیل و زمین‌گیر شدن بودند. سقوط مرگبار شروع شده بود. فرانکلین روزولت با چنین شرایطی مواجه بود. او در مراسم تحلیف خود به مردم خاطرنشان ساخت که «شرایط بسیار هولناکی است و شما رهبری را به من تفویض کرده‌اید و اگر نتوانم تأیید کنگره را بگیرم، درخواست قدرت و اختیارات اجرایی می‌کنم، مانند آن که در جنگ به‌سرمی‌بریم». این گونه مردم درمی‌یابند که نوعی مدیریت مرکزی وجود دارد. اولین کاری که کرد این بود که کنگره را فرابخواند تا لایحه‌ی بانکی اضطراری را تصویب کنند. او سپس به این نتیجه رسید که باید به این حرکت شتاب ببخشد و کارهای زیاد دیگری وجود دارد که برای این بحران می‌توان انجام داد، و همین امر نیز به یکصد روز برنامه‌ی «نیو دیل»[1] منجر شد. سرانجام این که کارهایی که دولت انجام داد سبب شد که مردم سر پا بمانند و در نهایت دوره‌ی رکود با بسیج عمومی [برای جنگ جهانی دوم] به پایان رسید.

اما امری که دومین رخداد بزرگ زمان را رقم زد و امروز به آن نگاه می‌کنیم، چه بود؟ وقتی هیتلر به اروپای غربی هجوم برد، شوک کاملی به جهان وارد شد. اگر او می‌توانست به تاخت و تاز خود ادامه بدهد، تمدن غربی به این شکل که می‌شناسیم دیگر از بین رفته بود. کاری که روزولت توانست انجام دهد این بود که بفهمد آینده از چه قرار خواهد بود، حتی هجده ماه زودتر از واقعه‌ی پرل هاربر.

 

بله، داشتم به حکایاتی که درباره‌ی فرانکلین روزولت و هواپیماهای جنگی وجود دارد و در کتاب شما نیز آمده است، فکر می‌کردم، این که او چگونه با تهیه‌ی برنامه‌ای که به ایالات متحده اجازه می‌داد ده برابر بیشتر از ظرفیت هواپیماسازی خود در ۱۹۴۰، هواپیما تولید کند برای جنگ جهانی دوم آماده شد و وقتی که به نظر می‌آمد خواسته‌اش غیرممکن است، توانست به تولیدکننده‌های آمریکایی انگیزه ببخشد.

پنجاه هزار فروند هواپیما تنها در یک مرحله به این معنا بود که ما از یک ناوگان جنگی برخورداریم که هیچ کس به گرد پای آن نمی‌رسد. و او توانست چنین کند. همه‌ی شرکت‌های دیگر، از همه نوع، تغییر شکل دادند. مثلاً آنها به شدت به چتر نجات نیاز داشتند. بنابراین، تولیدکننده‌های نوار ابریشمی، چتر نجات ساختند. شرکت‌های تولید اسباب بازی قطب‌نما ساختند. شرکت‌های تولید ماشین تحریر تفنگ ساختند. کارخانه‌های تولید پیانو موتور هواپیما تولید کردند.

 

این نوع بسیج عمومی امروز در ذهن بسیاری از مردم است و این که آیا رئیس جمهور ترامپ از «قانون تولید دفاعی» استفاده خواهد کرد تا از شرکت‌های خصوصی بخواهد که تجهیزات پزشکی تولید کنند. آیا هیچ نمونه و آموزه‌ی خاصی از بسیج در جنگ جهانی دوم به یاد دارید که امروز برای تجهیز و تقویت ما به کار بیاید؟

تفاوت بزرگ شرایط جنگ جهانی دوم با الان این است که وقتی روزولت با ملت سخن گفت، صدای او واقعاً صدای واحدی بود، صدایی که مردم به او اعتماد داشتند.

مسئله‌ی اصلی این است که دولت می‌بایست زیربنایی برای این تغییرات و تبدیلات فراهم می‌آورد. شاید آنها بتوانند از قِبَل این تغییرات سود هم ببرند و اگر نه الان، بلکه در آینده متوجه اثراتش بشوند، یعنی وقتی که دولت و شرکت‌ها در مسیر مثبتی کنار هم قرار گرفته‌اند، همان طور که در طول جنگ جهانی دوم چنین کردند. این اتفاقی است که الان باید بیفتد. روزولت رابطه‌ی بدی با مجموعه‌ی شرکت‌های اقتصادی داشت و با این حال قوانین ضدتراست را آسان گرفت، هزینه استهلاک را افزایش داد و هر کاری کرد تا این بسیج را به وجود بیاورد. به نظرم الان چیزی بیش از حرف لازم است، باید احساس کنیم که چنین اقداماتی در حال انجام شدن است. اگر این اقدامات آغاز شود، آن وقت است که بله، ما توان آمریکا را درمی‌یابیم، شرکت‌هایمان نیز به همچنین، و قدرت تکنولوژیک ما افزایش می‌یابد، اما آنها اول باید دست به اقدام بزنند.

 

به عنوان کسی که درباره‌ی رهبری رؤسای جمهور در دوران بحران‌ پژوهش کرده‌اید، گمان می‌کنید عملکرد رهبرانمان در مقابله با این بحران چگونه است؟

صرف‌‌نظر از مسائلی که نمی‌دانیم، مثلاً این که اگر آنها زودتر واکنش نشان می‌دادند چه اتفاقی می‌افتاد، تفاوت بزرگ شرایط جنگ جهانی دوم با الان این است که وقتی روزولت با ملت سخن گفت، صدای او واقعاً صدای واحدی بود، صدایی که مردم به او اعتماد داشتند. او مجموعه‌ای از گفت‌وگوهای رادیویی[2] را برای روزهای متمادی آماده کرده بود و همه چیز را توضیح می‌داد، به نوعی مثل یک معلم. امروز نه تنها این سخنرانی‌های روزانه را نداریم - در حالی که مردم حرف‌های متفاوتی می‌زنند و حتی حرف‌های روز قبل رئیس جمهور را تصحیح می‌کنند - بلکه با مردمی مواجه هستیم که اطلاعات خودشان را از شبکه‌های اجتماعی می‌گیرند؛ شبکه‌های اجتماعی از نظر اطلاعات منبعی آشفته و نابسامان است، حال آن که وقتی روزولت سخن می‌گفت، از هر ده رادیو هشت تای آنها روشن بود. سال بلو (نویسنده‌ی آمریکایی) می‌گوید که می‌توانستی یک شب گرم شیکاگو به خیابان بروی و نگاهی به پنجره‌ها بیندازی و ببینی همه به رادیوشان زل زده‌اند و صدای روزولت از آن پخش می‌شود. او توانسته بود این احساس را در مردم به وجود بیاورد که انگار به طور مستقیم با خود آنها حرف می‌زند. ما الان صدای واحدی در دولت نداریم که بتواند از واقعیات شناخت داشته باشد.

 

آیا آموزه‌هایی از تجربه‌ی فرانکلین روزولت وجود دارد که به نظرتان همه‌ی مردم، نه رؤسای جمهور، باید در ذهن داشته باشند؟

به نظرم مردم باید درک کنند که نقش آنها و تحمل و فداکاری‌شان چه اهمیتی دارد. آن اوایل در جنگ جهانی دوم وقتی گفته شد که شما فقط می‌توانید به میزان بسیار محدودی بنزین بخرید، پذیرشش برای مردم در جامعه‌ای که اتوموبیل نشانه‌ی استقلال محسوب می‌شد، واقعاً سخت بود. اما وقتی آنها احساس کردند که کمک آنها تأثیرات مثبتی دارد، بیشتر پای پیاده این طرف و آن طرف رفتند. در حال حاضر ما صرفاً امیدواریم که حفظ فاصله‌ی اجتماعی باعث تغییراتی بشود که چنین خواهد شد.

 

به این خو گرفته‌ایم که از ما بخواهند تا برای کاری به هم بپیوندیم. حالا در این شرایط که از ما می‌خواهند از هم فاصله بگیریم، احساس عجیبی به آدم دست می‌دهد. به گمان شما آیا این آموزه همچنان صادق است که ما همه با هم هستیم، به‌‌رغم آن فاصله‌ی شش پایی از یکدیگر؟

اگر این توانایی را داشته باشیم که در خانه‌هایمان کاری انجام بدهیم، مثلاً اگر بتوانیم با استفاده از پستان‌بند یا لوازمی که در خانه داریم ماسک بسازیم و به این و آن بدهیم، دست‌کم فکر خواهیم کرد که در انزوای خانوادگی‌مان داریم کاری انجام می‌دهیم. اما درست می‌گویید، چیزی مثل یک تجمع بزرگ برای جمع‌آوری کمک‌های مالی در جنگ وجود ندارد.

 

سال ۲۰۱۸ وقتی که کتاب «رهبری در زمانه‌های پرآشوب» تازه منتشر شده بود و با هم صحبت می‌کردیم، گفتید که دوست دارید فکر کنید این کتاب نوعی آسودگی خاطرِ جمعی به مردم می‌دهد؛ این که اگر تصور می‌کنید ما در بدترین دوران به‌سرمی‌بریم، پس بدانید این بدترین دوران نیست. آیا هنوز هم بر این باورید؟

بله، بر این باورم. اگر به دوران جنگ داخلی بازگردید، می‌بینید که آنها پس از نبرد فورت سامتر فکر می‌کردند که جنگ ظرف ۹۰ روز تمام می‌شود. و احتمالاً نمی‌توانستند تصور کنند که چه چیزهایی را باید تاب بیاورند. آن رخدادها بدترین بود. اما بحران‌ها حتی اگر امیدوارانه پایانی بر آنها متصور باشیم، باز از پی یکدیگر فرامی‌رسند. در این شرایط دولت باید دست به اقداماتی به مراتب بزرگ‌تر از فرستادن چند تا چک حقوق بزند. ما می‌دانیم که خیلی از مردم هر چه درمی‌آورند تا دستمزد بعدی خرج می‌شود. آنها احتمالاً با توجه به این امر به نوعی اصلاحات واقعی اجتماعی و اقتصادی نیاز داشته باشند، همان طور که برنامه‌ی «نیو دیل» در واکنش به بحران رکود چنین کرد.

 

و فرانکلین دلانو روزولت کسی است که در این شرایط باید به او نگاه کرد و درس گرفت؟

بله، دقیقاً همین طور است. او وقتی وارد عرصه شد که مردم فکر می‌کردند تمام کشور فروپاشیده است. آن احساس شبیه همین احساسی است که ما اکنون داریم. اما در این میان اقداماتی انجام شد که به ما اجازه داد تا از آن عبور کنیم. کلید ماجرا همین است. بحران‌ها وجود داشته‌اند. فقط چون ما در طول زندگی خودمان با آن مواجه نشده‌ایم، به جز کسانی که به یاد می‌آورند چه شباهت‌هایی با دوران جنگ جهانی هست، به نظرمان بی‌سابقه می‌نماید. تاریخ نشان می‌دهد که ما پیش از این دوره‌های واقعاً سختی داشته‌ایم. و از این رو دست‌کم می‌دانیم که سرانجام آنها چه شد.

 

برگردان: سپیده جدیری


لیلی راثمن از دبیران ارشد «تایم» است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:

Lily Rothman, ‘What Can History Teach Today's Leaders? Doris Kearns Goodwin Shares Presidential Lessons for the Coronavirus Pandemic’, Time, 23 March 2020.


[1] برنامه‌ی اصلاحات عظیم اقتصادی فرانکلین روزولت که پس از پیروزی او در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۳۲ برای عبور از بحران رکود به اجرا درآمد.

[2]Fireside Chats این برنامه‌ی رادیویی از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۴ از رادیو پخش می‌شد.