تاریخ انتشار: 
1399/03/14

با میهن‌دوستی می‌توان بر بحران اقلیمی غلبه کرد

آناتول لیوِن

theguardian

وقتی پای مقابله با تغییرات اقلیمی و تأثیراتش به میان می‌آید، هم حزب سبزها و هم حزب محافظه‌کار بیش از حد به محلی‌گرایی، کمک‌های داوطلبانه‌‌ی مردمی و مسئولیت‌پذیری شرکت‌ها توجه می‌کنند. همه‌ی اینها ارزشمند است؛ اما هیچ یک کافی نیست. اگر، همان طور که مدافعان محیط زیست می‌گویند، مبارزه با گرمایش جهانی مستلزم نوعی حس اضطرار دوران جنگ باشد، در این صورت مقابله با این بحران با تکیه بر این امور مثل این است که بریتانیا صرفاً با اتکا بر نیروی دفاعیِ داوطلب در جنگ جهانیِ دوم شرکت می‌کرد.

بودجه‌ی هفته‌ی قبل شامل چند اقدام مفید برای کاهش انتشار گازهای کربنی بود؛ اما این اقدامات بیش از حد ناچیز است، و راه‌سازی و ثابت نگه داشتن نرخ مالیات سوخت‌های فسیلی در 10 سال گذشته آن را بی‌اثر می‌سازد.

اگر تغییرات اقلیمی مهار نشود، بریتانیا در معرض نابودی قرار خواهد گرفت؛ با این همه مبلغ جدیدی که به مبارزه با تغییرات اقلیمی اختصاص یافته کمتر از یک پانزدهم بودجه‌ی دفاعیِ سالانه و بسیار کمتر از نیمی از هزینه‌ی دو ناو هواپیمابرِ ناوگان سلطنتی است ــ که بیش از پیش عاری از هر گونه هدف راهبردیِ ملی به نظر می‌رسند.

ایده‌ی طرح‌های جدید ملیِ حفظ محیط زیست، در بهترین حالت، چیزی نیست جز جدیدترین مرحله از تاریخ 200 ساله‌ی تلاش برای نجات دادن نظام سرمایه‌داری از دست خودش. تنها تفاوت این است که در گذشته، سرمایه‌داریِ عنان‌گسیخته فقط قادر به نابودی نظم سیاسی و اقتصادیِ یک کشور بود. اما امروز، با تداوم افزایش انتشار گازهای کربنی، سرمایه‌داری می‌تواند کل تمدن مدرن را از بین ببرد.

در سراسر تاریخ مدرن، درست مثل امروز، سرمایه‌دارانی همچون بیل گیتس و وارن بافِت، خواه به علت عذاب وجدان یا بر اثر ترس از انقلاب، خواهان اصلاح نظام سرمایه‌داری بوده‌اند اما در نهایت، تصویب و اجرای این قوانین بر عهده‌ی مجالس و دولت‌ها بوده است. اگر نظارت بر سرمایه‌داری را به خودش واگذار کرده بودیم، هنوز کودکان هفت ساله در معادن ذغال‌سنگ کار می‌کردند ــ یا، به احتمال بیشتر، بریتانیا در ورطه‌ی کمونیسم افتاده بود. نظام سرمایه‌داری نمی‌تواند بر خود نظارت کند. اگر تا پیش از بحران مالی سال 2008 این را نمی‌دانستیم، حالا قطعاً از آن خبر داریم.

ایجاد دولت‌های رفاهی همیشه نقشی محوری در مهار سرمایه‌داری داشته است. بهبود تأمین اجتماعی و بیمه‌های خدمات ‌درمانی، که بخشی از طرح‌های جدید حفظ محیط زیست‌ به شمار می‌روند، به سه دلیل برای مقابله با انتشار گازهای کربنی ضروری‌اند: برای جبران خسارت کارگران و بخش‌هایی از جامعه که از ترک مصرف سوخت‌های فسیلی آسیب خواهند دید؛ برای فراهم کردن امکان فداکاری‌های سیاسی از طریق مالیات‌بندیِ تصاعدی؛ و برای ایجاد انعطاف‌پذیریِ اجتماعی و ملیِ لازم به منظور حفظ نظام‌های دموکراتیک از شوک‌های دهه‌ی آینده ــ از جمله شیوع بیماری‌های حاره‌ای در نتیجه‌ی تغییرات اقلیمی.

حلقه‌ی رابط میان طرح جدید حفظ محیط زیست و اصل‌ونسب میهن‌دوستانه‌ی دولت رفاهی عبارت است از همین نیاز به همبستگی اجتماعی. هم محافظه‌کاران و هم سوسیالیست‌ها دولت رفاهی را به سوسیالیسم نسبت می‌دهند؛ محافظه‌کاران به این علت که از آن بیزارند، چپ‌گرایان به این علت که می‌خواهند همه‌ی امتیاز ایجاد این نظام را برای خود قائل شوند.

در واقع، منشأ دولت رفاهی بریتانیا را عمدتاً باید در جنبش امپریالیسم اجتماعیِ در سال‌های پیش از شروع جنگ جهانی اول جُست. حامیان این جنبش، آدم‌های فوق‌العاده متفاوتی بودند: اچ. جی. ولز، جورج برنارد شاو و سیدنی و بیاتریس وب در میان چپ‌گرایان؛ امپریالیست‌های لیبرالی مثل وینستون چرچیل و ویلیام بِوِریج؛ نویسندگان میهن‌دوستی مثل رودیارد کیپلینگ و آرتور کانن دویل؛ دیوانسالاران امپریالیستی همچون لرد میلنر و جان بوکان؛ و سربازانی مثل فیلد مارشال لرد رابرتس. طرز فکر آنها، از نظر بعضی جنبه‌های اصلی، شبیه به برنامه‌ی تأمین اجتماعیِ بیسمارک در آلمان و «ملی‌گراییِ جدید» اصلاح‌طلبانه‌ی تئودور روزولت در آمریکا بود.

ایجاد دولت‌های رفاهی همیشه نقشی محوری در مهار سرمایه‌داری داشته است

به قول لرد رابرتس: «اگر از ده‌ها هزار انگلیسیِ درگیرِ کارِ شاق روزانه بخواهیم که برای کشورشان "فداکاری" کنند گویی به عقل و شعورشان توهین کرده‌ایم؛ زیرا اوضاع کاری‌ آنها طوری است که زندگی‌شان چیزی جز نوعی فداکاری بی‌پایان نیست.»

وجه اشتراک همه‌ی این آدم‌ها ترس از فروپاشیِ اجتماعی و انقلاب بود؛ باور (درست یا غلط) به امپراتوری بریتانیا به عنوان نیرویی در جهت پیشرفت؛ و عقیده به لزوم همبستگی اجتماعی، «کاراییِ ملی»، و میزانی از خودکفاییِ ملی برای جان به در بردن از آن‌چه (به درستی) فشارهای شدید اجتماعی، اقتصادی و سیاسیِ یک جنگ جدید اروپایی می‌دانستند.

طرز فکر من درباره‌ی این مسئله هم متأثر از از تجربه‌ی کار در قطر است زیرا این کشور در پاسخ به تحریم عربستان سعودی و همسایگانش به شدت و با موفقیت درگیر تلاش برای دستیابی به خودکفاییِ ملی بوده است.

سنت امپریالیسم اجتماعی بر تحولات بعدیِ دولت رفاهی در نتیجه‌ی جنگ جهانی دوم تأثیر گذاشت. در جریان این کشمکش‌ها، اکثر اعضای حزب کارگر به شدت میهن‌دوست شدند، در حالی که محافظه‌کاران نیز به همبستگیِ اجتماعی و مداخله‌ی دولت در اقتصاد متعهد شدند.

در سال 1960 وقتی برنارد سِمِل سرگرم نگارش اثر کلاسیک خود درباره‌ی امپریالیسم اجتماعی، «امپریالیسم و اصلاحات اجتماعی»، بود پیروزی این جنبش در هر دو جناح سیاسی را بدیهی می‌دانست: «امروز لیبرال‌های تندرو طرفدار بازار آزاد و انترناسیونال سوسیالیست‌ها عملاً منقرض شده‌اند.»

در واکنش به وضعیت اضطراریِ اقلیمی و خطرات ناشی از آن باید این روحیه را احیا کرد. معاهدات بین‌المللی و جنبش‌های اعتراضی ارزشمند و لازم‌اند اما به تنهایی کاری از آنها ساخته نیست. هدف آنها تلنگر زدن و به عمل واداشتن دولت‌هاست. دولت‌های ملی، در نهایت، به نمایندگی از طرف شهروندان خود عمل می‌کنند. این وظیفه‌ی آنهاست، و شهروندان جز این انتظاری از آنها ندارند و به همین علت به آنها رأی می‌دهند.

بنابراین، وظیفه‌ی ما ترویج میهن‌دوستی است؛ به این منظور، باید شهروندان تک‌تک کشورها را متقاعد کنیم که گرمایش جهانی نه تنها بشریت و کره‌ی زمین بلکه منافع و بقای کشورهای خودشان را تهدید می‌کند. چنین جامعه‌ای، همچون کلی واحد، به خود سروسامان خواهد داد، از درد و رنج خواهد کاست و به صورت جمعی فداکاری خواهد کرد.

اگر از عهده‌ی این کار برنیاییم، بعید می‌دانم که لیبرال دموکراسی از حوادث بعدی جان‌ِ سالم به در ببرد.

 

برگردان: عرفان ثابتی


آناتول لیوِن استاد دانشگاه جورج تاون در قطر است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلیِ زیر است:

Anatol Lieven, ‘Patriotism could be the unlikely answer to solving the climate crisis’, The Guardian, 14 March 2020.