حکایت آنها که نتوانستند در خانه بمانند
فرناز سیفی
در تمام این هفتههایی که بسیاری از مردم ایران در خانهنشینی به سر میبردند، افرادی خواسته یا ناخواسته باید هر روز در خیابانهای خلوت، راهی محل کار میشدند. یک روزِ زندگی آنها در روزگار «کووید-۱۹» چطور شب میشود؟ احوالشان و احساساتشان در روزگاری که خیلیها در خانه پناه گرفتهاند، اما آنها باید به محل کار بروند، از چه قرار است؟ این یادداشت، چند روایت دستاول است از روزمرهی چند تن از این افراد در ایران. آنها که خواسته یا ناخواسته باید کار میکردند تا دیگران دوام بیاورند.
