تاریخ انتشار: 
1400/12/06

پروپاگاندای عاشقانه: صنعت نگارش رمان در سال‌های صدام حسین

فرناز سیفی

در سه سال آخر حکومت صدام حسین در عراق، همان‌وقت که کمر کشور زیر بار تحریم‌های سنگین بین‌المللی و فشار اقتصادی و بحران سیاسی خم شده بود، چهار کتاب در ژانر ادبیات عامه‌پسند و پروپاگاندا با اسامی مستعار در عراق منتشر شد. پشت جلد کتاب‌ها، در توضیح نویسنده آمده بود که او فردی است «مشهور اما فروتن» که عراق را عاشقانه دوست دارد. کتاب‌ها همه ارزش ادبی نازلی داشتند، و پر از کلیشه‌سازی و مضامین پررنگ ناسیونالیستی بودند. هویت نویسنده‌ی این کتاب‌ها مثل رازی سرگشاده بود. همه می‌دانستند اما کسی علنی چیزی نمی‌گفت و نمی‌نوشت و فقط از کتاب‌ها تمجید می‌شد. نویسنده‌ کسی نبود جز صدام حسین. اما چرا دیکتاتور در اوج بحران و در حالی که پایه‌های حکومتش لرزان و مملکت از هر سو غرق در مشکل بود، ناگهان به داستان‌نویسی رو آورد؟

این یکی از پرسش‌هایی است که حوراء الحسن در کتاب خود به آن پاسخ می‌دهد. حوراء الحسن که خود اهل عربستان سعودی است، پژوهشگر مهمان در دانشگاه کیمبریج است. او فارغ‌التحصیل دوره‌ی دکترای مطالعات خاورمیانه است و در ادبیات تطبیقی تخصص دارد. بخش مهمی از کتاب او با عنوان زنان، نوشتار و حکومت بعث عراق: جدال گفتمان‌های مقاومت و همکاری، ۱۹۶۸-۲۰۰۳، که از سوی انتشارات دانشگاه ادینبورو منتشر شده، متمرکز بر ادبیات دوران جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق است.

حوراء الحسن می‌نویسد آنچه او را به تحقیق درباره‌ی این موضوع سوق داد، سؤالاتی از این دست بود که چرا دولت‌های دیکتاتور عرب، از جمله حاکمیت بعث به ریاست صدام حسین در عراق، تا این اندازه جذب فرهنگ شده بودند و به دنبال این بودند که با سرمایه‌گذاری و کنترل فرهنگ و ترویج پروپاگاندا، بر افکار عمومی تأثیر بگذارند؟ نسخه‌هایی از این کتاب‌ها را در اوج جنگ ایران و عراق با تقدیم‌نامه‌های دست‌نویس به کتاب‌خانه‌های دانشگاه‌های غربی ــ از جمله دانشگاه «سواس» که الحسن در آن‌ تحصیل کرده ــ فرستاده بودند. چرا رمان عاشقانه‌ی مذهبی‌ای که بنت‌الهدی، خواهر یک روحانی نامدار (آیت‌الله محمد باقر صدر)، نویسنده‌ی آن بود، در دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی هشت بار تجدید چاپ شد و به کتاب‌خانه‌ی زنان شیعه در عربستان هم راه یافت؟ (بنتالهدی بعدها به دست رژیم صدام اعدام شد.) الحسن می‌گوید که می‌خواست این ایده‌ی رایج را به چالش بکشد که ادبیات در رژیم‌های دیکتاتوری، به شکلی معصومانه و بی‌سروصدا کنجی نشسته و گوشه‌ی کتاب‌خانه‌ها خاک می‌خورد. او می‌خواست نشان دهد که ادبیات چطور به ابزار پروپاگاندای دولتی تبدیل می‌شود. به نظر او، اینکه کتاب‌ها «تولید و منتشر شدند»، مهم‌تر از این است که آیا این کتاب‌ها «خوانده» شدند یا نه.

به عقیده‌ی الحسن، تجربه‌ی رمان در عراق بعثی، در میان کشورهای عرب منحصربه‌فرد بود. رژیم بعثی عراق به شکلی کاملاً فعال در تولید داستان نقش داشت و خیلی زود فهمید که رمان بیشتر از شعر بر افکار عمومی تأثیر می‌گذارد و در نتیجه بر اساس استراتژی «تأثیرگذاری نرم» به مشارکت در تولید رمان‌های ناسیونالیستی روی آورد. دولت وقتِ عراق بهخوبی فهمیده بود که ادبیات، مهم است و فعالانه به دستکاری و تولید پروپاگاندای ادبی پرداخت.

مخاطب اصلی بسیاری از این رمان‌ها زنان بودند. رژیم بعث عراق موفقیت کم‌نظیری در سوادآموزی زنان داشت ــ صدام حسین در دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی بابت سوادآموزی زنان از سازمان ملل متحد جایزه‌ گرفت ــ و زنان عراقی در آن سال‌ها یکی از باسوادترین گروه‌های زنان در خاورمیانه بودند.

تحقیق او نشان می‌دهد که در دوران جنگ ایران و عراق که کشور درگیر مشکل اقتصادی بود، دولت عراق به ناشرانی که چنین آثاری را منتشر می‌کردند، کمک مالی می‌کرد و در آن سال‌ها اداره‌ی مؤسسات انتشاراتی شغل خوبی بود. حتی کتاب‌های خاصی در حوزه‌ی ادبیات داستانی صرفاً برای مطالعه‌ی نظامیان عراقی در جبهه‌های جنگ منتشر می‌شد. جالب اینکه در آن دوران زنان عراقی هم مؤسسات انتشاراتی تأسیس کردند.

به نظر بسیاری از منتقدان ادبی عراقی، دوران جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق، دوران اوج شکوفایی فرهنگی و ادبی عراق بود و از قضا جنگ، مهم‌ترین علت شکوفایی و سرمایه‌گذاری در صنعت نشر بود. الحسن توضیح می‌دهد که هر بار عراق در عملیاتی شکست می‌خورد یا دست پایین را داشت، انتشار کتاب‌های ادبی افزایش می‌یافت، و برعکس، هر بار عراق در عملیاتی پیروز می‌شد، انتشار کتاب کاهش می‌یافت. انگار دولت عراق می‌خواست شکست در جبهه‌ی جنگ را با تولید ادبیات پروپاگاندامحور و تهییج حس ناسیونالیسم، کمرنگ کند و «با کلمه، شکست را مرهم نهد.»

 

چهار رمان به قلم صدام حسین

تأثیر ادبیات آن‌قدر چشمگیر بود که حتی صدام حسین هم در سه سال آخر حکومت خود چهار رمان نوشت. تا سال‌ها کسی نمی‌دانست آیا واقعاً این چهار رمان را خود صدام حسین نوشته یا نویسنده‌ای را برای نگارش آنها اجیر کرده است؟‌ حوراء الحسن در مصاحبه‌‌های خود می‌گوید که اخیراً اسناد تازه‌ای پیدا شده است که نشان می‌دهد دیکتاتور عراق، واقعاً خودش این کتاب‌ها را نوشته است.

یکی از این رمان‌ها به نام زبیبه و پادشاه، رمانی تاریخی است که به دنبال یادآوری و بازتولید شکوه دوران طلایی عراق کهن است و عشق دختر دهقان فقیر با پادشاهی خیالی در عراق را روایت می‌کند. زبیبه در این رمان، نماد مردم عراق است که در روز ۱۷ ژانویه شوهرش به او تجاوز می‌کند. (۱۷ ژانویه روزی است که نیروهای نظامی آمریکایی وارد کویت شدند تا با لشکرکشی عراق به کویت مقابله کنند) زبیبه به همراه پادشاه در حال دفاع از کشور در برابر دشمن کشته می‌شود. زبیبه در این رمان استعاره‌ای از ملت مظلوم عراق است که سرسپرده‌ی پادشاه خویش‌اند و آماده‌ی مرگ برای کشور. اما زبیبه هم‌زمان شخصیتی است که شاه را آرام و گاه او را نصیحت یا راهنمایی می‌کند. صدام حسین در این رمان می‌خواست ادعا کند که او و مردم عراق آرمان‌ها و ارزش‌های مشترک‌ و «جایگاه یکسانی» دارند و او به حرف‌ها و خواسته‌های مردم گوش می‌دهد.

صدام در دومین و سومین رمان با اسامی قلعه‌ی محصور و مردان در شهر قهرمانانی با تمام ویژگی‌های «مردانه»ای را توصیف کرده که از غرور و عزت ملی در برابر تجاوز بیگانگان دفاع می‌کنند. در این رمان‌ها او حتی به شیوه‌ای کاملاً علنی به جنگ و فحاشی علیه دشمنانش رفته و شخصیت‌های داستانی «بد» را که «خائن به مردم‌ و دشمن ابدی مردم عراق‌اند»، آشکارا بر مبنای افرادی مثل احمد چلبی ــ دبیرکل «کنگره‌ی ملی عراق» ــ یا نوری المالکی ــ رهبر حزب اسلامی «دعوه» ــ خلق کرده است. در این داستان‌ها او مدام به «نبرد ابدی ایرانیان و اعراب» گریز می‌زند و ادعا می‌کند که ایرانیان خواهان نابودی اعراب‌اند!

آخرین رمان صدام حسین، گم ‌شو ای ملعون!، به «توطئه‌ی صهیونیست‌ها و مسیحیان علیه اعراب مسلمان» می‌پردازد. صدام این رمان را در زمانی نوشت که بمب‌های نیروهای آمریکا و متحدان دیگر درست بیخ گوش عراق بود. در این رمان، مضامین پان‌عربی پررنگ‌تر از رمان‌های پیشین است و از قرار معلوم او میخواست نه تنها مردم عراق بلکه سایر ملل عرب را نیز علیه دشمنان خارجی متحد و تهییج کند و حمله‌ی آمریکا را حمله به هویت اعراب جلوه دهد.

الحسن توضیح می‌دهد که این کتاب تداوم پروپاگاندای حزب بعث عراق برای «عربی کردن تاریخ» است و به‌روشنی نشان می‌دهد که «ناسیونالیسم» به روایت حزب بعث عراق چه معجونی بود. حزب بعث عراق از وقتی که به قدرت رسید همواره بهدنبال تحریف تاریخ کشور فعلی عراق بود و به دروغ ادعا می‌کرد که همه‌چیز در این کشور همیشه «عرب» بوده و هست. در آخرین رمان صدام حسین، ایرانیان و یهودیان در قامت «بردگان امپریالیسم غربی» توصیف شدند.

الحسن می‌گوید که از آغاز جنگ ایران و عراق، استفاده از واژه‌های تحقیرآمیزی مثل «عجم» در توصیف ایرانیان در رمان‌های عراقی رایج شد. در آخرین رمان صدام، مضامین کاملاً نژ‌ادپرستانه‌ای از این قبیل که اگر اعراب با «عجم» ازدواج کنند، «خون‌شان آلوده شده و خلوص نژادی خود را از دست می‌دهند» بارها تکرار می‌شود. نسخه‌ای از این کتاب که قبل از حمله‌ی آمریکا و متحدان به عراق منتشر شد، با چاپ‌های بعدی آن کمی تفاوت دارد. در چاپ‌های بعدی، کتاب کمی دستکاری شد تا مضامین میهن‌پرستانه‌ی آن به قصد تهییج ملت عرب پررنگ‌تر شود و نام صدام حسین به عنوان نویسنده روی جلد جا گرفت.

 

بازتولید تصویر کلیشه از زنان

الحسن می‌گوید یکی از کلیشه‌ها‌ی رایج درباره‌ی زنان نویسنده در کشورهای عرب این است که لزوماً هرچه می‌نویسند، به نوعی «ادبیات مقاومت» یا «علیه مردسالاری» است. اما در واقع این‌طور نیست و در سراسر جهان عرب کم نیستند کتاب‌هایی به قلم زنان نویسنده که کاملاً در خدمت بازتولید پروپاگاندای دولتی، ناسیونالیسم پان‌عربی، تثبیت و بازتولید کلیشه‌های زن‌ستیز و آرزوی بازگشت به «ارزش‌های کهن زن و خانواده» است.

الحسن می‌گوید آنچه به عنوان «ادبیات مقاومت» می‌شناسیم، لزوماً همیشه پیشرو، آزادی‌خواه و لیبرال نیست و گاه واپس‌گرا و مخالف آزادی است. «ادبیات مقاومت» می‌تواند به‌شدت محافظه‌کارانه، پر از کلیشه، عامه‌پسند و سنت‌زده باشد و هیچ ربطی به لیبرالیسم و آزادی‌خواهی نداشته باشد. بر اساس تحقیق او، اکثر رمان‌های مذهبی‌ای که زنان شیعه‌ی عراقی در سال‌های حکومت بعث نوشتند، گرچه مصداق «ادبیات مقاومت» است اما واپس‌گرا است و خواهان بازگشت هرچه بیشتر به ارزش‌های دینی و بازتولید کلیشه‌های «زن آرمانی شیعه».

الحسن یک فصل از کتاب را به بررسی «ادبیات مذهبی» تولیدشده توسط زنان عراقی اختصاص می‌دهد، امری که در پژوهش‌های مربوط به ادبیات عراق کم‌نظیر است. این کتاب‌ها نیز همگی مبتنی بر پروپاگاندا و در تقابل با «تصویر عرب»ی بودند که ساخته و پرداخته‌ی حزب بعث بود. به عبارت دیگر، در این دوران شاهد جنگ بین پروپاگاندای بعثی و پروپاگاندای زنان نویسنده‌ی مذهبی و اغلب شیعه بودیم. این کتاب‌ها، به‌ویژه در میان زنان شیعه، بسیار پرطرفدار بود و این اقبال حتی در سال‌های بعد از سقوط صدام هم ادامه داشت.

برای مثال، می‌توان به رمان عاشقانه‌ای به قلم آمنه صدر (با نام ادبی «بنت‌الهدی صدر»)، خواهر آیت‌الله محمدباقر صدر اشاره کرد که در یک دهه هشت بار تجدید چاپ شد. بنت‌الهدی صدر در ابتدای کتاب چیزی نوشته که شاید بتوان آن را مانیفست بسیاری از آثار ادبیات مذهبی زنان عراقی دانست. او در مقدمه‌ی این کتاب ــ «فضیلت، پیروز است» ــ می‌نویسد که این رمان عاشقانه، در واقع اصلاً «داستان» نیست و او هم نویسنده نیست. او می‌گوید که هدف اصلی‌ از نگارش این کتاب نشان دادن یکی از وجوه جامعه‌ی امروز عراق است: «جامعه‌ای که درگیر نبرد اهریمن و مؤمن است، و مقاومت عقیده‌ی راستین و صراط مستقیم علیه فرهنگ امپریالیستی غرب و امپریالیست‌ها.» این مقدمه بهخوبی نشان می‌دهد که رمان عاشقانه اهمیتی کلیدی در جنگ پروپاگاندا در عراق داشت و زنان مذهبی به‌سرعت فهمیده بودند که داستان‌نویسی ابزار مناسبی برای نفوذ بر افکار عمومی، بهویژه زنان، است.

الحسن در فصل آخر کتاب خود به بررسی چند نمونه از رمان‌های ادبی زنان پرداخته است که مصداق «ادبیات وزین» هستند، ادبیاتی که صرفاً مبتنی بر داستان عاشقانه و مذهبی و عامه‌پسند نیست و آفرینندگانش قلم شیوایی دارند. نویسنده تأکید می‌کند که حتی در این آثار هم زنان نویسنده‌ی عراقی، به دنبال هویت‌یابی فمینیستی نیستند. آن‌ها بیش از هرچیز خود را شهروند جهان و انسان، و در مرحله‌ی بعد عراقی می‌دانند. به عقیده‌ی الحسن، نگاه صرفاً فمینیستی به آثار زنان عراقی ناکافی است و بسیاری از واقعیت‌های مهم این دهه‌ها را نادیده می‌گیرد.

حورا‌ء الحسن در پایان به سرنوشت رمان عراقی بعد از سقوط صدام حسین می‌پردازد. یک سال بعد از سقوط صدام حسین، کتابی به نام علی و عایشه: سمفونی عشق عراقی به قلم عالیه الانصاری در عراق منتشر شد که داستان عاشقانه‌ای بود میان مردی شیعه و زنی سنی. برخلاف اغلب رمان‌های دوران بعث، این‌جا دیگر «مرد عرب سنی و خوبِ» داستان، «زن کرد/ شیعه» را به خاطر وطن و قبیله رها نمی‌کرد. زن و مرد قصه به خوبی و خوشی به هم می‌رسیدند. این رمان قرار بود نمادی باشد از آینده‌ی نویدبخش عراق و اتحاد عراقی‌ها از هر دین و مذهبی. اما امید و خوش‌باوری دیری نپایید.

به نظر الحسن، یکی از تغییرات مهم ادبیات در عراق این است که بعد از سقوط بعثی‌ها، نگارش رمان‌های «آخرالزمانی» رواج یافت. (یکی از معروف‌ترین نویسندگان فعلی عراقی و ادبیات عرب، حسن بلاسم است که تقریباً همه‌ی آثارش مصداق داستان آخرالزمانی است.) به عقیده‌ی الحسن، اقبال به ادبیات آخرالزمانی، یکی از پیامدهای نبرد دیرین انواع پروپاگاندا در عرصه‌ی ادبیات عراق بود. انگار بسیاری از نویسندگان جدی عراق، خسته از این همه پروپاگاندا، به جهان ذهنیِ آخرالزمانی‌ای پناه بردند که در آن همه‌چیز ممکن است و می‌تواند محیرالعقول باشد. یک اتفاق دیگر این بود که نگارش رمان‌های طرفدار دوران سلطه‌ی بعثی‌ها بر عراق رونق یافت. رمان‌هایی که این‌بار نه با پول و امکانات دولتی بلکه مستقل منتشر می‌شدند و در میان این همه وحشت و بدبختی عراق، در نوستالژی «دوران خوشِ گذشته»اند، روزگاری که در واقعیت هرگز وجود نداشت. تغییر دیگر این است که گروه‌های اقلیت و سرکوب‌شده‌ی پیشین عراقی، بیش از پیش حضور پررنگی در فرهنگ و ادبیات عراق دارند و روایت‌های فراوانی از «قربانی شدن» به دست بعثی‌ها را تولید کرده‌اند.