تاریخ انتشار: 
1402/05/08

هفت توصیه‌ی سوزان سانتاگ درباره‌ی تفکر مستقل

کیتی رویف

imdb

شاید از ذهنتان ‌بگذرد که اگر سوزان سانتاگ زنده بود، درباره‌ی اوضاع سیاسی فعلی‌مان چه فکر می‌کرد. کتاب تازه‌‌ی دربارهی زنان که مجموعه‌ی نوشته‌ها و مصاحبه‌های او در دهه‌ی ۱۹۷۰ درباره‌ی فمینیسم و زنان است جنبه‌ها و وجوهی از عقاید او را به ما نشان‌ می‌دهد. تصور حضور سانتاگ در توئیتر، با آن استعدادش برای کلمات قصار، سخت نیست: «آدم‌های مبتلا به سوءظنِ بیمارگونه غبطه‌برانگیزند؛ آنها واقعاً فکر می‌کنند دیگران به آنها توجه می‌کنند.» سانتاگ در توئیتر می‌درخشید، هرچند بعضی ویژگی‌های توئیتر، مثل باندبازی و احساس خودبرترپنداریِ کاربران توئیتر، سانتاگ را آزار می‌داد.

مِرو امر (Merve Emre)، منتقد ادبی، در مقدمه‌ی کتاب درباره‌ی زنان به «امتناع سانتاگ از تن‌دادن به پاسخ‌های دم‌دستی یا پارسایی‌های زودرنج» اشاره می‌کند. حالا که در اوج دوران پاسخ‌های دم‌دستی و پارسایی‌های زودرنج‌ به سر می‌بریم، رویکرد منحصربه‌فرد و هوشمندانه‌ی سانتاگ به بحث‌ها و گرفتاری‌های فمینیستیِ آن دوران می‌تواند راهنمایی آشنا برای ما هم باشد. امروز یکی از آن دوران‌هایی است که نظرات خردمندانه‌ی دورانی دیگر می‌تواند دیدگاه تازه‌ای را به ما نشان دهد. با توجه به یادداشت‌ها و فهرست‌های خودِ سانتاگ، که معروف‌ترین آنها مقاله‌ی «علیه تفسیر» است، در این مقاله چند نکته از کتاب درباره‌ی زنان سانتاگ را گردآوری کرده‌ایم.

  1. آنچه را که منظورتان است بگویید. دقیق باشید. به اصطلاحات ازپیش‌بسته‌بندی‌شده و آماده بسنده نکنید. از کلیشه‌های عوامانه‌ای که در مقالات دوره‌ی کارشناسی رواج دارد اجتناب کنید. در دورانی که بسیاری از فمینیست‌ها برای توصیف وضعیت زنان مسن در فرهنگ کنونی از واژه‌هایی مثل «زنان نامرئی»، «حذف‌شده» و «بی‌صدا» استفاده می‌کنند، یا مدام از «فلان‌چیز دیگرهنجار» و «بهمان‌چیز مسئله‌ساز» سخن می‌گویند سوزان سانتاگ به اصل مسئله می‌پردازد. او به‌گونه‌ای می‌نویسد که فرار از حقیقتی که می‌گوید ناممکن است. شفافیت و وضوح نوشتارِ او خواننده را وادار می‌کند تا با آنچه می‌گوید مواجه شود. او در مقاله‌‌ای نیش‌دار درباره‌ی «استانداردهای دوگانه درباره‌ی پیری» می‌نویسد: «عمیق‌ترین وحشت زندگی یک زن در مجسمه‌ی "پیری"، اثر رودن، نمایش داده می‌شود: زنی پیر و برهنه نشسته و به‌شکل رقت‌انگیزی به بدن صاف، آویزان و از‌بین‌رفته‌اش می‌نگرد. پیری در زنان فرایندی است که از نظر جنسی ناپسند تلقی می‌شود، چراکه پستان‌های شل، گردن چروکیده، دست‌های لکوپیس‌دار، موهای سفید و نازک، نیم‌تنه‌‌ای که دیگر صاف و خوش‌فرم نیست و بیرون‌زدن رگ‌های پا برای یک زن مسن فحش محسوب می‌شود.» به‌جای حماسه‌ساختن و بزک‌کردن تابوی پیری با آن واژه‌های آشنا، این توصیف بی‌رودربایستیِ او نشان می‌دهد که واقعیت از چه قرار است و این واقعیت چطور تا اعماق روان ما رخنه کرده است. سانتاگ می‌نویسد: «زیبایی سرمایه‌ی زنان در این جامعه و عرصه‌ی بردگی آنهاست. تنها یک معیار از زیبایی زن هست که مورد تأیید است: دخترانگی.»
  2. جهان را صادقانه بنگرید، حتی اگر انجام این کار مستلزم فهم دینامیک پیچیده و آزاردهنده‌ی مسائل باشد. در همان حال که مدام سعی می‌کنید نحوه‌ی عملکرد واقعیِ ظلم در زندگیِ روزمره را بفهمید، از روایت‌های دم‌دستی درباره‌ی تبهکاران و قربانیان بپرهیزید. مثلاً سانتاگ می‌نویسد: «در پسِ این واقعیت که زنان بیش از مردان بابت پیری مجازات می‌شوند این امر نهفته است که مردم، دست‌کم در این فرهنگ، زشتیِ زنان را کمتر از زشتیِ مردان تحمل می‌کنند. در این فرهنگ یک زنِ زشت صرفاً زننده نیست؛ زشت‌بودن یک زن چیزی است که انگار برای همه، زن و مرد، مایه‌ی خجالت است.» امروزه در مکالماتمان اکثراً به‌راحتی از «مردانگیِ سمی» حرف می‌زنیم، اما از نقش و همدستیِ زنان در کنترل و تحمیل معیارهای سرکوبگرِ زیبایی به دیگر زنان به‌راحتی حرف نمی‌زنیم.
  3. حوصله‌سربر نباشید. سانتاگ برداشتی چندوجهی و کوبنده از نهاد خانواده ارائه می‌دهد که جلب‌توجه می‌کند: «خانواده‌ی مدرنِ "هسته‌ای" نوعی فاجعه‌ی روانی و اخلاقی است؛ زندانِ سرکوب امیال جنسی است، زمین بازیِ سستی‌های اخلاقیِ متناقض، موزه‌ی مالکیت، کارخانه‌ی تولید عذاب‌وجدان و مدرسه‌ی خودخواهی است.»
  4. در برابر میل به نگریستن به تاریخ جهان یا یک رخداد فرهنگی از دریچه‌ای تک‌بعدی، تقلیل‌دهنده و ساده‌‌شده مقاومت کنید. همان‌طور که سانتاگ می‌نویسد: «مثل همه‌ی حقایق اخلاقی دیگر، فمینیسم هم کمی ساده‌اندیش است. همین ساده‌اندیشی‌اش هم نقطه‌ی قوت آن است و هم محدودیتش.» یکی از جذاب‌ترین تبادل‌نظرها در این کتاب گفت‌وگوی بین سانتاگ و آدرین ریچِ شاعر است. ریچ با یکی از مطالب سانتاگ درباره‌ی لنی ریفنشتال با عنوان «فاشیسم فریبنده» مخالف بود و می‌گفت سانتاگ در مطالبی که درباره‌ی نازی‌ها می‌نویسد به‌اندازه‌ی کافی به مسئله‌ی سرکوب زنان توجه نمی‌کند. ریچ نوشته بود: «آلمان نازی مصداق مردسالاری در خالص‌ترین و بنیادی‌ترین شکل‌ است. اینها چیست جز ارزش‌های نرمحور، سمی و مردسالارانه؟» اما سانتاگ به‌صراحت اشاره می‌کند که چقدر عجیب‌وغریب است که آلمان نازی را به چشم عنصری نگاه کنیم که هدف اصلی و اولیه‌اش سرکوب زنان است. سانتاگ به ریچ گوشزد می‌کند که چقدر خطرناک است که خشونت‌های نژادپرستانه و فاشیستیِ نازی‌ها را نادیده بگیریم. او در نوشته‌ای ریچ را تمسخر کرد که «در برابر مسائل واقعی که از نظر ایشان تاریخ مردسالارانه است تمام آن کثافات نژادپرستانه مسئله‌ی ثانویه تلقی می‌شود.» از نظر سانتاگ، ریچ نیت بدی نداشت، اما این نیت خیرِ او کوته‌بینانه بود: «از نظر این‌ گروه مسلماً منطقی نیست که فکر کنیم که اهداف دیگری جز تضاد جنسیتی، زخم‌های دیگری به‌جز زخم‌های جنسیتی، هویت‌های دیگری به‌جز هویت جنسیتی، سیاست‌های دیگری به‌غیر از سیاست جنسیتی و ارزش‌های ضدانسانیِ دیگری به‌جز زن‌ستیزی نیز وجود دارد.»
  5. از اینکه خیلی نگران احساسات دیگران باشید دست بردارید. مثلاً سانتاگ اگر زنده بود اقدام شورای دانشجوییِ دانشگاه کورنل را تأیید نمی‌کرد. شورای دانشجویی کورنل در ماه مارس گذشته سعی کرد که قانونی را تصویب و اساتید را مجبور کند تا پیش از بحث درباره‌ی هر موضوعی به دانشجویان هشدار دهند که محتوای درس ممکن است «آسیب‌زا» باشد. سانتاگ احتمالاً استدلال می‌کرد که بخشی از هیجان ناشی از تبادل آرای روشنفکرانه همین است که این بحث‌ها ذهن را ناآرام کند، به چالش بکشد و به هم بریزد. به‌شکل کلی، سانتاگ احتمالاً فضای روشنفکری‌ای را تأیید نمی‌کرد که احساسات را به تفکر موشکافانه ترجیح می‌دهد. ریچ سانتاگ را متهم می‌کرد که به شکلی از فمینیسم باور دارد که «بیشتر نوعی تمرین فکری است تا بیان واقعیت‌های رخ‌داده». سانتاگ در جواب گفت: «من همیشه مدافع سرسخت هرکسی‌ هستم که به‌دنبال تمرین فکری‌ است. ترجیح می‌دهم که متن به‌عنوان یک استدلال‌ قضاوت شود و نه به‌عنوان "ابراز" چیزی، حتی احساسات صادقانه‌ی خودم.» سانتاگ برای رفع هرگونه ابهامی گفت که خود را از فمینیسم جدا نمی‌کند، بلکه خود را از آن گرایشی در فمینیسم جدا می‌کند که «تضادی فاسد و خطرناک بین ذهن (تمرین فکری) و احساسات (واقعیت حس‌شده) را تشویق و ترویج می‌کند».
  6. از زبان و ادبیات سیاسی زیاد استفاده نکنید. این خطر جدی است که وقتی مدام کلماتی مثل «مردسالاری»، «فاشیست»، «نژادپرست» و غیره را به‌سمت مخاطب پرتاب می‌کنیم واژه‌ها را از معنا و قدرتشان تهی می‌سازیم. سانتاگ نوشته بود: «اگر هدف این است که هر واژه‌ای در مواقعی مشخص معنا داشته باشد، نمی‌توان مدام از آن واژه استفاده کرد.»

  7. مستقل باشید. یکی از جالب‌ترین مخالف‌خوانی‌های سانتاگ در کتاب درباره‌ی زنان این است که او با نگاهی انتقادی از «آن فمینیست‌ها» و تأملات فمینیستیِ پرشورشان می‌نویسد. او هم درون جنبش فمینیسم بود و هم بیرون از آن. خواننده‌ی امروزی احتمالاً در مواجهه با او کلافه می‌شود که «تو بالاخره با کدام طرف هستی؟» در روزگار فعلیْ ما هر تغییر عقیدهای را نوعی نقص و ضعف می‌دانیم. اما سانتاگ این وضعیت پیچیده را نه ضعف بلکه نقطه‌ی قوت می‌دانست: هر فرد وقتی می‌تواند کاملاً مستقل باشد که هم داخل هر ایدئولوژی سیاسی و هم بیرون از آن باشد. در اوضاع سیاسی فعلی‌ مردم مدام به دو گروه تقسیم می‌شوند: هوادارانِ جنبش حساسیت به عدالت اجتماعی و مخالفان این جنبش، فمینیست و ضدفمینیست، نژادپرست و ضدنژادپرست و... . اکنون بخش عظیمی از گفتمان عمومی در انحصار این‌گونه دسته‌بندی‌هاست و هرکس که به‌اندازه‌ی کافی در یکی از این دو گروه بازی نکند، سرزنش و توبیخ می‌شود. سانتاگ تن به این دسته‌بندی‌ها نمی‌داد. او از درون و بیرون به بحث‌ها می‌نگریست، همزمان هم منتقد سفت‌وسخت فمینیسم بود و هم نظریه‌پردازی درخشان و پرشور در حوزه‌ی فمینیسم، و مدام یادآوری می‌کرد که ذهنی که برای مسائل راه‌حل دارد می‌تواند نیروی قدرتمندی باشد که به نتایج غیرمنتظره و متفاوتی برسد. سانتاگ از ابتدا در برابر فشارهای معطوف به باور تام و تمام به یک ایدئولوژی، تغییرنکردن و ابراز نظرات بی‌خطر و مقبول در قالبی مردم‌پسند مقاومت می‌کرد. او علیه نوعی از فمینیسم می‌نوشت که «به اسم اتحاد و همبستگی خواهان سادگیِ فکری‌ و دوری از چالش‌های ذهنی‌ است». او همیشه در برابر اجماع عمومی طرفِ دقت‌نظر و روند تفکر فردی‌ای را می‌گرفت که ازپیش‌تعیین‌شده نبود. او این باور را در یک جمله خلاصه کرده بود: «از تفکر حزبی و جمعی بدم می‌آید. این‌گونه تفکرات باعث یکنواختی فکر و نثر بد می‌شود.»

 

برگردان: فرناز سیفی


کیتی رویف نویسنده‌ی کتاب‌های گوناگونی ازجمله یادداشت‌های قدرت، صبح روز بعد و قرارهای نامعمول و مدیر «برنامه‌ی گزارشگریِ فرهنگی و نقد» در دانشگاه نیویورک است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:

Katie Roiphe, ‘Seven Tips from Susan Sontag for Independent Thinking’, The Atlantic, 1 June 2023.