تاریخ انتشار: 
1400/03/25

«خالده ادیب»؛ سیمای یک زن شورشی

مهدی شبانی

خالده ادیب، از مهم‌ترین زنان روشنفکر و مبارز ترکیه بود که در دوره‌ی گذار از سلطنت عثمانی به جمهوری ترکیه نقش بسیار مؤثری داشت. زنی نویسنده، معلم، مبارز حقوق زنان و نماینده‌ی مجلس که پیش‌تر از زمانه‌ی خود بود. مهدی شبانی درباره‌ی زندگی و آثار او با فیضا هپ‌چیلنگرلر گفتگو کرده است که خود از نویسندگان شناخته شده‌ی ترکیه و معتبرترین محقق درباره‌ی خالده ادیب و مؤلف کتاب‌ها و مقالات متعدد درباره‌ی اوست.

 

halide edip muzikli FA edit02

«خالده ادیب» رمان‌نویس و فعال سیاسی مشهور ترک در سال ۱۸۸۴ در استانبول و در خانواده‌ای مرفه و اهل فرهنگ به دنیا آمد. پدرش منشی دربار سلطان عبدالحمید دوم بود. پدر که چشم انتظار فرزند پسر بود اسم (خالد) را برایش در نظر گرفته بود، اما پس از تولد او را (خالده) نامید. خالده در خردسالی مادرش را از دست داد و بیشتر دوران کودکی خود را در خانه‌ی پدربزرگ و مادربزرگ خود گذراند، خانه‌ای که بعدها الهام‌بخش یکی از کارهای تحسین‌شده‌ی او شد: «خانه‌ی اقاقیا: خاطرات ترکیه‌ی قدیم و جدید».

با اینکه پدرش دانش آموخته‌ی مکتب قدیم عثمانی بود اما علاقه‌ی فراوانی به تحصیل به شیوه‌ی غربی داشت، به همین علت خالده از نخستین دخترانی بود که برای تحصیل به کالج آمریکایی دختران فرستاده شد. اندک زمانی پس از آن اما به دلیل عدم علاقه‌ی سلطان به فرستادن فرزندان مسلمان به مدارس مسیحی، خالده ناگزیر به ترک کالج آمریکایی شد اما به دلیل همان علاقه‌مندی پدرش، در خانه و زیر نظر معلمان خصوصی آموزش به زبان انگلیسی را ادامه داد. در همین دوران (۱۸۹۷) کتاب مادر نوشته‌ی «جان ابوت» را از انگلیسی به ترکی برگرداند و از سمت سلطان عبدالحمید دوم نشانی هم دریافت کرد. در همان دوران خالده زبان‌های عربی و فرانسه و نواختن پیانو را هم فراگرفت و از رضا توفیق بلوکباشی، دوست پدرش، ادبیات ترکی و فلسفه آموخت. پس از آن دوباره در سال ۱۸۹۹ به کالج آمریکایی‌ها بازگشت و در سال ۱۹۰۱ از آنجا فارغ التحصیل شد.

خالده در سال ۱۹۰۱ با «صالح زکی‌بیگ» که معلم ریاضی او در کالج آمریکایی‌ها بود ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو فرزند پسر بود. اما در سال ۱۹۱۰ به دلیل ازدواج مجدد صالح، از او جدا شد.

در سال ۱۹۱۷ با «عدنان آدیوار» از چهره‌های برجسته‌ی روشنفکری آن دوران که نزدیکی فکری زیادی با او داشت ازدواج کرد.

 

زندگی ادبی؛ متنی در حاشیه

خالده پیش از هرچیز با نوشتن آغاز کرد و نویسندگی شغلی بود که هرگز رهایش نکرد. او را مادر رمان مدرن در ترکیه می‌دانند. او همچنین مؤلف اولین رمان جنگی منتشر شده در ترکیه هم هست.  عمده‌ی شخصیت‌های رمان‌های او زنانِ مبارز قوی و مستقلی‌اند که در تلاشی همه‌جانبه تا رسیدن به هدفشان از پای نمی‌ایستند. از این رو خالده را یکی از نخستین زنان پیشگام مدافع حقوق زنان در ادبیات ترکیه نیز می‌دانند. منتقدان بر این باورند که شخصیت این زنان شورشی از شخصیت خود نویسنده الهام گرفته و خالده تلاش چندانی برای پروراندن شخصیت‌های مرد رمان‌هایش نکرده است. از دیگر نقاط برجسته‌ی رمان‌های او می‌توان به بررسی سرگردانی ترک‌ها بین سنت/شرق و مدرنیته/غرب اشاره کرد. ردپای رمان‌های انگلیسی به خوبی در آثار خالده مشهود است. خالده در سال ۱۹۱۰ رمان سِویه‌ی طالب یکی از اولین رمان‌های فمینیستی ترکیه‌ی دوران عثمانی را نگاشت. رمان شرح داستان زندگی سویه، زنی است که وقتی در می‌یابد دیگر عاشق شوهرش نیست، به‌رغم آنکه شوهرش حاضر به طلاق او نیست، او را رها می‌کند و با مردی که دوستش دارد زندگی را آغاز می‌کند. رمان تلفیقی هنرمندانه و پیچیده از سیاست، زندگی و عشق است: از یک سو مشروطه‌ی دوم، بلوای ۳۱ مارس و نقش جدید زنان در ترکیه‌ی نوین، تجدد و تمدن و در دیگر سو نقش‌آفرینی انسان‌ها با تمامی خواهش‌ها و نقاط ضعف و قوتشان. رمان در زمان انتشار خود بسیار بحث‌انگیز شد.

اما رمان مشهور و تحسین‌شده‌اش پیراهنی از آتش که برگرفته از وقایع تاریخی‌ست، بیانیه‌ای است بنا شده بر سخنرانی معروفش در میدان سلطان احمد، آنجایی که می‌گوید: «دوستانِ ما ملت‌ها هستند و دشمنانمان دولت‌ها» و به خوبی بیان‌گر نگاه مبتنی بر حق و عدالت، پیچیده در ردای انسانی‌ست. از دیگر رمان‌های معروفش می‌توان به سینکلی بقال (که در انگلیسی به دلقک و دخترش ترجمه شده)، توران جدید، کمدی کوچه‌ی عشق و ... اشاره کرد. خالده نویسنده‌ای وطن‌پرست و به‌شدت ملی‌گرا بود اما زمانی که آتاتورک از نویسندگان خواست برای روایت جان‌فشانی‌های جنگِ استقلال رمان‌ و شعر بنویسند با وجود آنکه رمان پیراهنی از آتش‌ِ او راوی همین جنگ بود از نوشتن رمانی دیگر امتناع کرد و گفت: «من قادر به نوشتن رمان فرمایشی نیستم.»

 

زندگی سیاسی؛ نشستن در کشتی طوفان‌زده

این رمان‌نویس برجسته‌ی ترک در حیات سیاسی کشور ترکیه نیز نقش برجسته‌ای داشت. او را مادر معنوی خبرگزاری آناتولی می‌دانند اما خالده روزنامه‌نگاری را سال‌ها پیش از این آغاز کرده بود. در سال ۱۹۰۸، خالده ادیب، با نام مستعار خالده صالح، نوشتن برای روزنامه‌ی طنین و چندین نشریه‌ی دیگر را آغاز کرد و مقالات او عمدتاً به وضعیت آموزش زنان می‌پرداخت. اما در پی بلوای ۱۳ روزه‌ی ۳۱ مارس ۱۹۰۹ که مخالفان مشروطیت به خیابان‌ها ریختند و روشنفکران طرفدار مشروطه از جمله خالده را تهدید کردند و شعار « فاحشه را بزنید» سر دادند، خالده بعدها بر مبنای همین شعار، رمان فاحشه را بزنید را نوشت. او پس از تهدیدهای جانی به مصر گریخت و از آنجا راهی انگلستان شد و برای مدتی کوتاه در خانه‌ی دوستش، ایزابل فرای، اقامت کرد و با جمعی از روشنفکران انگلیسی آشنا شد.

خالده در همان سال به استانبول بازگشت و به نوشتن ادامه داد. مقالاتی که سبب شد تا با دعوت و دستور وزیر آموزش و پرورش، تدریس در مدارس دخترانه را شروع کند.

در جریان جنگ‌های بالکان در سال‌های ۱۹۱۲-۱۹۱۳، اولین انجمن زنان را برای تقویت مشارکت زنان در زندگی اجتماعی و آموزش ایجاد کرد. سپس در سال ۱۹۱۶ و به پیشنهاد کمال پاشا برای سازماندهی و افتتاح مدارس در بیروت و دمشق، به سوریه رفت. در بیروت اداره‌ی یتیم‌خانه‌ای را برعهده داشت. یکی از نقاط تاریک زندگی خالده این بود که در این یتیم‌خانه، کودکان ارمنی نجات‌یافته از نسل‌کشی ارامنه را مجبور به ترک مسیحیت و قبول اسلام می‌کردند.

در سال ۱۹۱۷ اولین نمایشنامه‌ی خود را نوشت. بعدها در دانشگاه استانبول به تدریس ادبیات غرب پرداخت. در همین کوران حوادث ابتدای قرن بیستم، دولت عثمانی به همراه آلمان در جنگ جهانی اول شکست خورد و متفقین شروع به تقسیم اراضی در این کشور کردند و ارتش یونان وارد ازمیر شد. در استانبول میتینگ‌هایی در واکنش به این اشغال انجام گرفت. خالده در ۲۳ مه ۱۹۱۹ در بزرگ‌ترین تجمع آن روزها در جلوی مسجد سلطان احمد سخنرانی مهمی کرد:

«ای برادران ترک، همشهریان، می‌بینید که این پرچم متعال سرخ رنگی که بر فراز سرمان در اهتزاز است سیاه‌رنگ و به ماتم آغشته شده؟ دشمنان نوزادان ما را از سرنیزه‌هاشان گذراندند. آیا در برابر اشغال وطن آغشته به خون کودکانمان خاموش خواهیم ماند؟ نه! ای زنان، ما شکست‌خورده و بی‌سلاحیم اما در سینه‌هایمان ایمان و خدایی داریم که همه‌ی جهان را آفریده است. من با شرافت به زیر خاک رفتن را به زندگی بی‌آبرو روی این خاک ترجیح می‌دهم. دست‌هایمان را به سوی هم دراز کنیم و به سمت یک هدف، به سمت استقلال و جمهوری ترکیه حرکت کنیم. وطن به هر حال نجات خواهد یافت. وطنی که بر روی شانه‌های میلیون‌ها جوان زندگی می‌کنی، ای وطن عزیز و مبارک، به این فرزندانت مغرور باش، جوانان فهیم ترک محافظان فداکار تو هستند. در سایه‌ی این فرزندانِ بی‌مانندت تو تا ابد پایدار خواهی ماند.»

در این دوره، خالده نقشی اساسی در جنگ استقلال ترکیه ایفا کرد. او با نوشتن مقالاتی آتشین در برقراری جبهه‌ی مقاومت و کمک به قاچاق اسلحه به آناتولی از استانبول اشغالی نقش مؤثری ایفا کرد و در سال ۱۹۲۰ همراه همسرش عدنان، به جبهه‌ی مقاومت پیوست. او ابتدا نامه‌نگاری‌هایی با مصطفی کمال آتاتورک داشت و بعد هم‌پیمان با او در باره‌ی فردای ترکیه نوشت. ارتباطی میان مجلس تازه‌تأسیس در آنکارا و برخی از روشنفکران استانبول شکل گرفته بود و همین ارتباط سبب شد تا در سال ۱۹۲۰ پس از ورود ارتش بریتانیا، روشنفکرانی که علیه وضعیت جدید سخن گفته بودند تحت تعقیب قرار گیرند.

خالده و عدنان که از زمره افراد تحت تعقیب بودند، با تغییر چهره به آنکارا گریختند که در آنجا آتاتورک از آنان استقبال کرد. کمی پس از آن و با تأیید سلطان، خالده ادیب، عدنان آدیوار و آتاتورک به همراه چهار نفر دیگر به اعدام محکوم شدند. در آنکارا خالده مدتی در نامه‌نگاری‌ها به آتاتورک کمک ‌کرد و در باره‌ی حرکت ملی مقاله ‌نوشت، اما بعد به ارتش ملی پیوست و تا پایان جنگ و بازپس‌گیری ازمیر در پشت جبهه‌های مختلف به عنوان پرستار حضور داشت. او در این باره نوشت:

«از زمان تسخیر ازمیر تا سال ۱۹۲۲ که لحظه ورود غرورآفرین ارتش ترک به ازمیر است هیچ چیز اهمیت نداشت. من یک فرد نبودم. به عنوان بخشی از این حرکت عظیم ملی تلاش کردم، زندگی کردم و نوشتم.»

خالده ضمن همکاری در روزنامه‌ی «حاکمیت ملیِ» در استانبول، روزنامه‌های خارجی را نیز ترجمه می‌کرد و مدیر شعبه آنکارا در قزیل‌آی (هلال احمر) شد.

پس از پیروزی آتاتورک و تأسیس جمهوری ترکیه، خالده به حرفه‌ی نویسندگی ادامه داد و با بسیاری از روزنامه‌ها و مجلات آن دوران نیز همکاری می‌کرد. در سال ۱۹۲۵ به همراه همسرش، عدنان آدیوار و تعداد دیگری از روشنفکران دومین حزب ترکیه‌ی مدرن،‌ حزب «جمهوری‌خواه مترقی» را بنیان گذاردند که مخالف برخی سیاست‌های آتاتورک بود. اما دیری نپایید که به دستور دولت این حزب منحل شد، و او و عدنان ترکیه را ترک کردند. خالده در این تبعیدِ خودخواسته در کنفرانس‌ها و دانشگاه‌های انگلیس، فرانسه و آمریکا سخنرانی می‌کرد.

او و همسرش پس از مرگ آتاتورک و کم‌تر شدن تنش‌های سیاسی به ترکیه بازگشتند و خالده گروه زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه استانبول را تأسیس کرد و تا سال ۱۹۵۰ در آنجا تدریس کرد. در سال ۱۹۵۰ به عنوان نماینده‌ی مجلس از طرف حزب دموکرات انتخاب شد. با این حال، چهار سال بعد به دلیل اختلافات سیاسی استعفا داد و به حرفه‌ی نویسندگی بازگشت. بسیاری از رمان‌های او به دست کارگردانان مختلف به فیلم تبدیل شده‌اند.

خالده در ۹ ژانویه‌ی ۱۹۶۴، در سن ۸۲ سالگی درگذشت و در استانبول به خاک سپرده شد.