پارک‌ها، تبعیدگاه ورزش‌های همگانی

افرا آزاد

اگر دَم دمای صبح یا دمِ غروب گذارتان به یکی از بوستان‌ها و پارک‌های پایتخت بیفتد، صدای موسیقی به همراه شمارش گروهیِ زنان و مردان توجهتان را جلب می‌کند. این صدای ورزش همگانی است که در سال‌های اخیر می‌کوشد غبار رخوت و غم را از چهره‌ی شهر پاک کند. تجربه‌ی گروهیِ نسبتاً تازه‌ای که به فضاهای سبزِ شهری کارکردی عام‌المنفعه بخشیده و انگیزه و اقبال عمومی به پویایی و توجه به جسم را دوچندان کرده است.

نه‌گویی به سرکوب آزادی بیان: فضیلت یا ضرورت؟

فرشته مولوی

فرصت زنده‌زیستن برای بکتاش آبتین کوتاه بود و خبر پادربند به‌کشتن‌دادنِ او برای ما هنوزماندگان جانکاه. جرم آبتینِ شاعر و مستندساز نه شعر یا فیلمش بلکه پایداری‌اش در دل‌سپردگی به اصل و آرمان آزادی اندیشه و بیان بی‌اماواگر بود. جرمش از جنس جرم محمد مختاری شاعر بود. شیوه‌ی کشتنِ او اما آن نبود که با مختاری به‌ کار بستند.

نان، کار، آزادی؛ مانیفیست زنان افغانستان

داوود ناجی

در شبی تاریک، دستی بر دیواری در کابل یا شاید هرات و شاید هم مزار، شاید غزنه شاید هرکجای افغانستان، مینویسد: «ما زنان بیداریم، از تبعیض بیزاریم.» دستی که این متن را مینویسد میداند که شب می‌رود و دست‌خط کسی که شب بیدار بوده میماند. این تنها یک نمونه از کارزار خلاقانهی زنان معترض افغانستان برای دستیابی به حقوقشان پس از تسلط طالبان است.

شاپور راسخ و ما و اندیشه‌های اجتماعی‌مان

فریدون معزی مقدم

دکتر شاپور راسخ، استاد جامعه‌شناسی و از پیشگامان مطالعات و پیمایش‌های کمّی در ایران، چندی پیش در ۹۷سالگی درگذشت. در متن پیشِ رو به اثر مشترک شاپور راسخ و جمشید بهنام، مقدمه بر جامعه‌شناسی ایران، آسیب‌شناسیِ جامعه‌ی ایران در این کتاب، و همچنین نقد برخی از روشن‌فکرانِ آن دوره، مانند جلال آل‌احمد، به این اثر پرداخته شده است.

سایه؛ گزارشی از زندگی چند پناهنده در ترکیه

نثار تاج

«از جمهوری اسلامی فرار می‌کنم، به جرم خواننده‌ی زن بودن. من فقط یک خواننده‌ی عروسی‌ هستم، توی محافل و جمع‌های فامیلی می‌خونم، خواننده که نیستم!» مأمورهای زن امنیتی که به در خانه‌ی پدرم آمده بودند، در جواب گفتند: زن باید بشینه خونه بچه‌داری‌ کنه! خجالت نمی‌کشی صدات به گوش نامحرم می‌رسه؟ امام جماعت مسجد محل، از من شکایت کرد، توی یکی از محله‌های شهر نجف‌آباد، پاسدارهای پایگاه بسیج، به من گفتند: دلت اسید می‌خواد؟ دیگه صدات به گوشمون نرسه!»

زنگ سیلی‌

رسول بابکری

قاعده در رفتار با بچه‌ها هنوز این است که «چوب معلم گل است». این قاعده آن‌قدر جاافتاده که در تصویر ارائه‌شده از مدارس در سینما و صدا‌و‌سیمای جمهوری اسلامی نیز نمایان است؛ «مدیر»، «آقای ناظم»، «معاون» و «معلم» دلسوزی که خط‌کش در دست به این سو و آن سو می‌رود. پیش‌فرض رایج این است که چندصد دانش‌آموز را صرفاً با زبان خوش نمی‌توان اداره کرد.

«اگر او امسال پیش ما بود...»؛ خاطره‌ی ‌خواهری از اعدام برادرش در سال ۶۷

عالیه معصومی

علی آگاه یکی از زندانیان سیاسی بسیاری بود که در سال ۶۷ ناگهان و بی‌خبر در ایران اعدام شدند. این خاطره از خواهر او عالیه معصومی‌ست، در روزی که خبر اعدام را به خانواده دادند، و خواهرزاده‌اش پرستو آن را خوانده و برای آسو فرستاده است.

زنان ایران در سال‌های سختی

فرناز سیفی

زنان ایران در چند سال گذشته، درگیر بحرانی چندوجهی و دردناک بوده‌اند: تحدید و سرکوب سیاسی و تبعیض اجتماعی که هر روز عیان‌تر و شدیدتر می‌شود، ناکارآمدی و بی‌کفایتی و فساد اداری، تحریم‌های اقتصادی سهمگین، و صد البته همه‌گیری کووید-۱۹ که بختک دیگری بر زندگی شد.