یه آب جوش برای توکا…

توکا نیستانی

وصف کافه شوکا و یارعلی پورمقدم صاحب آن را قبلاً شنیده بودم، از احمدرضا دالوند که با آب‌وتابِ فراوان قصه‌هایی از محبوبیتش بین شوکانشینان را برای مایی که محبوب کسی نبودیم تعریف می‌کرد و از آروین که نقاشی کوچکی برای آویختن به دیوار کافه کشیده بود و از مادرم که به کافه نمی‌رفت اما خبر داشت که مانا عصرهای پنجشنبه‌اش را آنجا می‌گذراند.

النجاة فی الکذب

آ. نظام

دروغ می‌گویند. دروغ می‌گویند. دروغ می‌گویند. این خودِ خودِ حقیقت است. دروغ گفتن را سال‌هاست که همه‌ی ما تمرین کرده‌ایم. آن‌ها اما دروغگوهای دروغ‌های بزرگ‌اند و ما کوچک.

بزرگا ناشری که او بود

گلی امامی

آوار انقلاب که بر سرمان فرود آمد چیزی نگذشت که همگی بیکار و خانه‌نشین شدیم. بدون حقوق ماهیانه و نداشتن اندوخته‌ی مالی باید ترفندی می‌اندیشیدیم که درآمدزا باشد. تنها کاری که در آن سررشته داشتیم نشر بود. تصمیم گرفتیم انتشاراتی خصوصی و خانگی به راه بیندازیم. از تعدادی همکاران سابق که برخی هم مانند ما پاکسازی شده بودند، و از جمله ایرج باقرزاده دعوت کردیم با سرمایه‌ی بسیار اندکی با ما در این کار شریک شوند.

مسکو، تابستان ۱۹۸۷

سرور کسمایی

در روزهای پایانیِ تابستان ۱۹۸۷، به لطف بورس دانشجویی دولت فرانسه، برای تکمیل تحصیلاتم در زبان و ادبیات روسی با چمدانی پر از کاغذ توالت و کیسه‌ی پلاستیکی به مسکو رسیدم. شهر برای بزرگداشت هفتادمین سالگرد انقلاب اکتبر آماده می‌شد.

فراخوان ارتش: ورقِ آخری که دیکتاتور رو می‌کند

آرِل کروآسان، دیوید کین، تانیا اِشِنور

وقتی دیکتاتور به «آخر بازی» می‌رسد، نقش نیروی نظامی حیاتی می‌شود. اگر دیکتاتورها نتوانند در موقعیت «آخر بازی» وفاداری نیروی نظامی را حفظ کنند، می‌بازند. آنچه در وفادار‌ماندن ارتش در این موقعیت بیش از همه مهم است، نحوه‌ی شکل‌گیری و عضوگیری نیروهای نظامی بر معیار تعلق و تعهد به نظام حاکم است

مادران مبارز گمنام

سوما نگهداری‌نیا

این یادداشت روایت زندگی چهار مادر است که در سال‌های ١٣۵٧-١۴٠١ در ایران و در دوره‌های مختلف درگیر انقلاب‌ها شده‌اند، در خیابان اعتراض کرده‌اند، به زندان افتاده‌ یا تبعید شده‌اند. زندگی این مادران یادآور شخصیت مشهوری است در نمایشنامه‌‌ی مادر، نوشته‌ی برتولت برشت.

نگاهی دیگر به معترضان دهه‌ی هشتادی

مریم امیدی

در نخستین روزهای جنبش اخیر که بعضی‌ آن را «انقلاب ۱۴۰۱»، بعضی دیگر «جنبش زن، زندگی، آزادی»، برخی «خیزش مهسا»، و برخی دیگر «قیام ژینا» می‌خوانند، بحث تفاوت میان نسل‌ها به‌شدت داغ بود.

زن، زندگی، آزادی؛ همراه با خون و خیال و خاطره

کاوه کیان‌فر

و تو در آن روزی که خواهد آمد، پیراهن سرخ بر تن، رها کرده گیسوان سیاه در باد، با همه‌ی شور زندگی در رنگ صدایت، و مزین به چشمانی بی‌نهایت مهربان، آرام و زمزمه‌وار از من خواهی پرسید: به‌راستی آنان‌که در آن شب سیاه بر ما ستم کردند چه شدند و کجا هستند در این روز فیروز آزادی؟