یکشبه میلیونها نفر، بیاعتنا به از دست رفتن دموکراسی، از سر سپردن به حکم یک مرد مقتدر مسرور شدند، و وقتی به آنها گفته میشد که اجازه دارند چه کار بکنند و چه کار نکنند،... احساس آسودگی میکردند که نظم و امنیت دوباره برقرار شده است. به عقیدهی فروم، این بحرانی بود که «بزرگترین دستاورد فرهنگ مدرن، یعنی فردیت و یکتاییِ شخصیت» را به خطر انداخته بود.
این روزها جملهای از دیوید هاروی، بوم شناسی سیاسی، مدام در محافل ایرانی تکرار میشود: «در بلایای طبیعی هیچچیزی طبیعی نیست». در واقع، همهچیز برساختهی اقتصادی-اجتماعیِ جوامع است. وقتی جامعهشناسیِ فاجعه درس میدادم اولین چیزی که از شاگردانم میخواستم این بود که مقایسهای بکنند بین تاریخ زلزله در ژاپن و ایران. چرا ژاپن در زلزلههایی به مراتب قویتر از ایران، کشته نمیدهد و حتی تعداد مجروحان خیلی کم است. چرا اصلاً خسارت مالی و جانیای که دارند قابل مقایسه با زلزلهای مثل بم نیست که از زلزلههای ژاپن بهمراتب سبکتر بود؟
پس از فروریختنِ دیوارِ برلین که به وحدت آلمان انجامید، قرن ۲۱ نوید دورانی بدون مرز و دیوار را میداد. اما این روزها انگار دیوارها و نردههای مرزی در حال بازگشتاند، دیوارهایی که گویی قرار است همهی مشکلاتِ بشر را حل کنند. دیوارهایی که نظم و حاکمیت ملی را وعده میدهند و قرار است از ورودِ مهاجران غیرقانونی جلوگیری کنند.
پرسش از «مسئلهی بنیادین ایران» را این بار با سعید رضوی فقیه طرح کردهایم. او که دکترای فلسفه خود را از دانشگاه تربیت مدرس گرفته، سالها به عنوان روزنامهنگار در نشریات و سایتهای اینترنتی فعالیت کرده و مدتی نیز به عنوان فعال سیاسی شناخته میشد. رضوی فقیه در پاسخ خود تأکید میکند که پیش از بحث دربارهی مسئلهی ایران، باید دربارهی معنی ایرانی بودن گفتوگو کرد و توجه داشت که مفهوم ایران و ایرانی بودن در طول قرنها تغییرات زیادی کرده است...
مسئولان المپیک و نهادهای امنیتی کشورهای میزبان چه تدابیری برای مقابله با مخاطرات احتمالی میاندیشند؟ مطالعهی المپیک چگونه به فهم علل افزایش احساس ناامنی در دنیای معاصر کمک میکند؟ چرا نمایش عمومی مانورهای امنیتی به جزئی از مناسک پیش از المپیک تبدیل شده است؟