تب‌های اولیه

فقط درخت گلابی موند و تابی که دیگه تاب نمی‌خورد

مریم حسین‌خواه

مامان چشم‌های سمیه رو محکم گرفته بود که چیزی نبینه، و خودش داشت بی‌صدا گریه می‌کرد. من دو قدم اون‌طرف‌تر خشکم زده بود و خیره مونده بودم به درخت گلابی‌مون، وسط خرابه‌ای که یه عالمه آدم ریخته بودن توش و داشتن خاکش رو زیر و رو می‌کردن.

گزارشی از چهار روز اول حمله‌ی اسرائیل به تهران

روایت‌ یک شهروند تهرانی

سحرگاه روز بیست‌وسوم خرداد ساعت پنج صبح تلفنم زنگ خورد، روی صفحه اسم برادرم بود، گفتم الان کی مرده که این ساعت برادرم تلفن کرده، بین خواب و بیداری جواب دادم و همان اول گفتم کی مرده؟ برادرم گفت زدند.