شرکتهای تبلیغاتی شروع کردهاند به خواب و رؤیای ما هجومآوردن تا بتوانند محصولات خود را در خوابهای ما بگنجانند. این نه استعاره است و نه داستان علمیتخیلی، بلکه واقعیت است.
هر زمان که انگیزهی اقتصادی برای وادار کردن مردم به باور به چیزى وجود داشته باشد، سازمانهایی را پیدا خواهید کرد که با تمام قوا تلاش مىکنند تا شواهدی را که در جهت تأیید آنهاست، تبلیغ کنند و انتشار دهند. اما آنها روش کار خود را تبلیغاتى نمىبینند.
«میتوان بهشت را جهنم جلوه داد و برعکس؛ و میتوان فلاکتبارترین شکل زندگی را بهشت جلوه داد.» این نقل قول از هیتلر در کتاب نبرد من ممکن است برای انسانِ امروز کلیشه به نظر برسد زیرا انتظار میرود که رشد فکری، گردش آزاد اطلاعات و در مجموع فرایند افزایش آگاهی، آسیبپذیریِ او را در برابر چنین تلاشهایی کاهش داده باشد. آیا بهراستی چنین شده است؟
چه میشود اگر شادی به معنای درک فراز و نشیب زندگی باشد، به معنای این باشد که حالت منفی بودن برای زندگی انسانی، و از قضای روزگار، برای شادی ضروری است؟ چه میشود اگر رفتارمان را بار دیگر شرطی کنیم: نه برای خواستن بلکه برای خرسند بودن از تمامی احساسات؟