اجازه است که خودم باشم، آزاد باشم؟
مریم امیری
اجازه است که من نفس بکشم و زندگی کنم، نه آن طوری که شما میخواهید، بلکه آن طوری که خودم میخواهم، با شرایط خودم و با علایق خودم؟
اجازه است که من نفس بکشم و زندگی کنم، نه آن طوری که شما میخواهید، بلکه آن طوری که خودم میخواهم، با شرایط خودم و با علایق خودم؟
طالب را پیش چشمانم دیدم. ریش و دستار و قیافهاش را دیدم. تفنگش را دیدم. یک نفر نبود. دو نفر نبودند. یک گروه بودند. در جاده، در کوچه، عربدهکشان از عقب دختران میدویدند.
حالا من دیگر آن ساقهی نازکی نیستم که با وزیدن یک باد سبک قطع شوم؛ ریشهام آنقدر محکم است که بزرگترین طوفانها هم نمیتواند از پا درم بیاورد.
به گزارش سازمان عفو بینالملل، در دههی ۶۰، شایعترین نوع شکنجه، شلاق زدن با تازیانه یا کابل بود. عنوان رسمیِ شلاق در این دوران «تعزیر» بود.
نوعی دورهمیِ صمیمانه است. چند تن از دوستانِ همدل در خانهی مرضیه گرد هم آمدهاند ... طبق معمول سرِ حرف از اوضاع ناگوار سیاسی و اقتصادیِ ایران باز میشود و گفتوگو دربارهی چگونگیِ خروج از وضعیت بهشدت بحرانیِ موجود، گل میکند.
این مجموعه، روایتی از زندگی زنان زندانی عادی و غیرسیاسی است که جز صفحهی حوادث روزنامهها، کمتر جایی ردی از آنها دیده میشود. زندگی زنانی که وقتی برای ۴۵ روز در بند عمومی زندان اوین حبس بودم، کنارشان زندگی کردم، قصههایشان را شنیدم و قول دادم که از زندگیشان پشت دیوارهای بلند زندان و آنچه بیرون از زندان بر آنها گذشته، بنویسم.
در حالی که افراد و گروههای شناختهشدهی جنبش زنان از امکان فعالیت جمعیِ علنی محروماند، زنان در سه بستر مختلف برای دستیابی به برابری و آزادی میکوشند.
اصلاً نمیشد سن و سالش را حدس زد، تو گویی هزاران سال عمر کرده بود. به اندازهی صدها سال چین و چروک دور گردنش حلقه بسته بود.