مینها سربازان خاموشی هستند که بی توجه به صلح و آتشبس، حتی بعد از گذشت بیش از سه دهه از جنگ، همچنان زیر خاک در کمین انسانها نشستهاند. عمر دختر سه سالهاش را با دستهایی که بر روی مین جا گذاشته در آغوش میگیرد. نگاهی به من میاندازد و میگوید: من به این زندگی عادت کردهام اما همیشه میترسم.
در هفت سال گذشته، کردها دستاوردهای بسیاری داشتهاند. نظامی سیاسی تشکیل دادیم، دموکراسیای با مشارکت تودههای مردم که همه به آن راه داشتند و تفاوتی بین کردها، اعراب و سوریها نبود. انقلابی در حقوق زنان به راه انداختیم که الهامبخش میلیونها نفر از اعضای جنبشهای سراسر جهان شده است. اکنون تمام اینها ممکن است از بین برود.
«زاگرس» (2017)، نخستین فیلم بلند سهیم عُمَر خلیفه، از منظری تازه و دلهرهآور به معضل اجتماعیِ قتلهای ناموسی میپردازد... این فیلم نه تنها شخصیت زن اصلی را قربانیِ سنتهای بیرحم و عقاید منسوخ معرفی میکند بلکه شخصیت مرد اصلی را هم به خودیِ خود قربانیِ این شرایط نشان میدهد.
بعد از پشت سر گذاشتن چند پیچ تند بالاخره چشم از جاده برداشت. با یک دست هنوز فرمان ماشینش را نگه داشته بود و با آن دیگری دستی به موهایش کشید. جوانتر از چیزی بود که چین و شکنهای روی صورتش نشان میداد، نگاهش را به سمت آینهی جلوی ماشین بالا آورد...
میگفت تو نمیدانی ۵۸ کردستان چه شکلی بود. همه جا بهار آزادی، اینجا جهنمِ مجسم. جهنم مجسم هم اگر نبود، اعدام صدیق در همان روزهای اولِ حضور ارتش در مرداد، آن روزها را برای او دست کم به جهنم تبدیل کرده بود. برگشته بود از دانشگاه تا هوای خانواده را داشته باشد و دوستانش را.
من دو روز بعد از ۲۲ بهمن و در روزهای تغییر رژیم، به محض اینکه از فرودگاه مهرآباد اجازهی پرواز دادند، به ایران برگشتم. در آن هواپیما، نزدیک ۲۵۰ تا ۳۰۰ نفر ایرانی دیگر هم بودند که تا پیش از این، نمیتوانستند به ایران برگردند. در بین آنها کسانی بودند که دو نسل بعد خودشان را ندیده بودند. حدس میزنم بیشتر تودهای بودند، کسانی که بعد از کودتای سال ٣٢، زمانی که فعالیت حزب توده ممنوع شد و تودهایها را دستگیر میکردند، فرار کرده بودند.