عصمتخانم تهرانی (طائره)؛ زنی با همتِ بلند و هدفِ ارجمند
اسفندیار دواچی
طائره زنی شاعر، مقالهنویس و آزادیخواه بود که نهتنها در نام، بلکه در بسیاری از ویژگیها به طاهرهی قرةالعین شباهت داشت.
طائره زنی شاعر، مقالهنویس و آزادیخواه بود که نهتنها در نام، بلکه در بسیاری از ویژگیها به طاهرهی قرةالعین شباهت داشت.
حتی اگر ارتباط میان تأمین آب و شورش در یک کشور کاملاً تصادفی باشد، هیچکس نمیتواند ارتباط میان تأمین آب و منازعهی کشورها را انکار کند.
من در جنگ به دنیا آمدم و بزرگ شدم. بیست سالِ اولِ زندگیام را در افغانستانِ پس از حملهی آمریکا گذراندم. جنگ فقط چند ماه از من بزرگتر بود.
یک سال پس جنبش زن، زندگی، آزادی، جامعهی ایران چه سمتوسویی دارد؟ با چه معیاری باید این جنبش را داوری کرد و این اعتراضات دنبالهدار نشان چه تحولی در جامعهی ایران است؟
مدرسهی علوم سیاسی که بیش از صدوبیست سال پیش، در زمان مظفرالدین شاه در تهران تأسیس شد، یکی از اولین نهادهای آموزش عالی در ایران، و نخستین تلاش برای تدریس مفاهیم حقوق اساسی، علم سیاست و روابط بینالملل، و تربیت کارشناسان این رشته در ایران بوده است.
روزهای پرماجرا و شبهای طولانیِ اندونزی دو خط عمیق و موازی نزدیک چشمانش کشیده و چهرهاش را بیشتر شبیه به پدرش کرده، پدری که عکسش را از خانه تا اندونزی در جیب حمل کرده است.
«رومها» یا یونانیهای ترکیه گروه کوچکی از مسیحیانِ ارتدوکساند که بیشتر در استانبول و دو جزیرهی غربی ترکیه، ایمروز و تندوس زندگی میکنند.
امروز که برای دریافت جایزهی صلح اینجا ایستادهام، از خود میپرسم: «دنیای قصهها و افسانهها دربارهی صلح به ما چه میگوید؟»
رابرت پکام، عضو انجمن سلطنتی تاریخ در لندن، در کتاب ترس: تاریخ جایگزین جهان مینویسد که نگرانى و ترس از جادوگران معلول جهل و نادانی است. مردم به علت ناآگاهی از میکروبها، تصور میکردند که بدبختیهایی مانند بیماری، ناشی از جادو است.
چطور میتوان پس از دههها منازعه و در زمین سختِ واقعیت چشماندازی برای صلح ترسیم کرد؟ آیا هنوز میتوان به ایجاد دو کشور مستقل برای پایان منازعهی اسرائیل و فلسطین امیدوار بود؟ به تشکیل یک کشور مشترک چطور؟ و اگر هیچیک از این دو راهحل دیگر امکانپذیر نیست، این منازعه را چطور میتوان حل کرد یا دستکم کاهش داد؟
قاهره همچون غرّشی بیامان است. رگباری از بوق ماشینها، موتورسیکلتهایی که با عجله در حرکتاند و میغرّند، و دستهدسته سگهای خیابانی که پارس میکنند، غرولند سر میدهند و در تعقیب کوچه پسکوچههای شهرند.
خورخه لوئیس بورخس، نویسندهی آرژانتینی، بیناییاش را ــ آنچه «نگاهِ خود در مقام خواننده و نویسنده» مینامید ــ در همان زمانی از دست داد که سرپرست کتابخانهی ملیِ آرژانتین شد.
«من در مدرسهی دوشیزگان وطن درس میخواندم. باور کنید پنهان از پدرم به مدرسه میرفتم. مادرم میدانست و به من هم کمک میکرد. اما فلسفهی پدرم این بود که دختر اگر باسواد شود برای پسرها نامهی عاشقانه مینویسد!»
مرجان ساتراپی، نویسنده و کارگردان نامآشنای ایرانی که بیشتر با داستانهای مصور «پرسپولیس» معروف است، کتاب مصور تازهای منتشر کرده، با عنوان «زن، زندگی، آزادی» که به فارسی هم ترجمه شده و رایگان در دسترس خوانندگان است.
اهدای جایزه به فوسه نشان میدهد که جایزهی نوبل مسیر خود را تغییر داده است و ادبیات ناب را بر هر چیز دیگری مقدم میداند.
برای مردم ما از شمال تا کاشغر قصه همین بوده و حرفِ آخر و تصمیمشان این بوده/است که حتی اگر زلزله، سیلاب، برفکوچ و رانش کوه و زمین هم رخ دهد زنان در خانه بمانند، و اگر از خانه فرار میکنند با حجاب فرار کنند.
هنگام دریافت چمدانها دیدم خانمی که موقع کنترلِ گذرنامه شالی بر سر داشت، حالا بیحجاب است. بعضی از زنانی هم که به استقبال مسافران آمده بودند، حجاب نداشتند.
پس از مهاجرت به خارج از کشور در سال ۱۳۸۱ و آشنایی با جنایت «ناپدیدسازی قهری و غیرداوطلبانه» متقاعد شدم که بسیاری از فعالان سیاسی و مدنی در ایران موقتاً یا برای همیشه ناپدیدشده بودهاند... پرداختن به جنایت ناپدیدسازی از این منظر نیز برای من اهمیت داشت که بستگان ناپدیدشدگان نیز قربانی جنایتی هستند که پایانی ندارد.
در سال ۱۹۹۹، دو اومانیست نامدارِ اسرائیلی و فلسطینی، دانیل بارِنبویْم و ادوارد سعید، «ارکستر دیوان غربی-شرقی» را با الهام از اثر معروف یوهان ولفگانگ گوته به منظور ایجاد «تفاهم» میان اسرائیلیها و فلسطینیها بنا نهادند.
حیف شد که یادکرد از داریوش مهرجویی به روزهایی افتاد که او دیگر در میانِ ما نیست. این روزها دربارهاش زیاد مینویسیم و میگوییم، بیآنکه او بخواند و بشنود یا با تهماندهی لهجهی اصفهانیاش چیزی به ما بگوید. خوب یا بد.