آیا شغلتان بیاهمیت به نظر میرسد؟ شاید این پاسخش باشد.
سیگال ساموئل
دو اقتصاددان هلندی تخمین زدهاند که حدود ۲۵ درصد از کارمندان فکر میکنند که شغلشان از نظر اجتماعی بیاهمیت است، یا دستکم دربارهی ارزش اجتماعی آن تردید دارند.
دو اقتصاددان هلندی تخمین زدهاند که حدود ۲۵ درصد از کارمندان فکر میکنند که شغلشان از نظر اجتماعی بیاهمیت است، یا دستکم دربارهی ارزش اجتماعی آن تردید دارند.
اکنون بیش از هر زمانِ دیگری به سازمان ملل احتیاج داریم اما این بازیگر سیاسی از زمان تأسیساش در سال ۱۹۴۵ هرگز به اندازهی امروز کمتأثیر نبوده است.
سیاستِ تاریخسازی دست در دست شرکتهای بزرگ پیمانکاری و ساختوساز، با مدیریت حاکمان آل سعود، به دنبال جا انداختن روایتِ باب میلِ خود از تاریخ عربستان است و چهره و معماریِ شهرهای مهم کشور را هم بر اساس همین روایت تغییر میدهد.
میگویند هان پس از برنده شدن جایزهی نوبل، به پدر نویسندهاش هان سونگوان گفته که به دلیل جنگ در اوکراین و فلسطین نباید برای او جشن و ضیافت برپا کنند.
سیدحسن تقیزاده در سال ۱۲۵۷ خورشیدی در تبریز به دنیا آمد. پدرش امام جماعت مسجد بازارچهی تبریز از شاگردان شیخ مرتضی انصاری در حوزه نجف بود که آرزو داشت فرزندش را برای به دست آوردن اجتهاد به نجف بفرستد.
میتوان ادعا کرد که آتاتورک (و به طور کلی کمالیستها) به بسیاری از توصیههای ضیا در کتاب بنیانهای ترکگرایی پایبند بودهاند.
به مناسبت صدمین سال تولد فرانتس کافکا، نویسندهی چک-آلمانی، کتابخانهی عمومی فدرال برلین نمایشگاهی از عکسهای خانوادگی او برگزار کرد. بخشی از ۱۳۰ عکس این نمایشگاه برای اولین بار در معرض دید عموم قرار گرفت.
زوال عقل نام طیفی از بیماریهایی است که بر مغز اثر میگذارند، از جمله آلزایمر، هانتینگتون و پارکینسون، و نیز امراض مغزی خاصی، مانند زوال عقل عروقی و زوال عقل پیشانی-گیجگاهی.
در تابستانی که گذشت یووال نوح هراری سخنران اصلیِ یکی از تجمعات اعتراضآمیزی بود که توسط چپگرایانِ مصیبتزدهی اسرائیل در تل آویو برگزار شد. او همان کاری را انجام داد که در آن خبره است: کل این منازعه و همهی آنچه را که مردم بدیهی فرض میکنند در چارچوبِ تاریخیِ بسیار بسیار بلندمدتی قرار داد.
«من لیسیستراتا هستم. زنی سرکش. رهبریِ یک انقلاب زنانه را در دست گرفتهام.» این تکگویی ایدهی کلیِ نمایشنامهی «لیسیستراتا» است، نوشتهی آریستوفان، نمایشنامهنویس یونان باستان.
در قرن نوزدهم، سوئد عمدتاً کشوری مهاجرفرست بود و بسیاری از اهالیاش در جستوجوی زندگیِ بهتر به آمریکا مهاجرت کردند. در قرن بیستم، این وضعیت تغییر کرد.
توماس مان، نویسندهی بلندآوازهی آلمان، در فاصلهی دو جنگ جهانی، دگردیسیِ سیاسیِ تمامعیاری را از سر گذراند. او جامهی «محافظهکاری» و «سیاستپرهیزی» را یکباره از تن به در آورد و علیه نازیها داد سخن داد.
چهار دههی قبل، میلان کوندرا جُستاری دربارهی اروپای مرکزی نوشت که به یکی از موثرترین مداخلههای سیاسیِ رماننویسانِ معاصر تبدیل شد. این واقعیت که پارسال این جستار دوباره در قالب یک کتاب منتشر شد گویای تأثیر ماندگارِ آن است.
اگر به زندگیِ روزمرهی زنانِ کُرد نگاه کنیم، باید گفت کمتر زنی در کردستان پیدا میشود که زندگیاش به مسائل سیاسی گره نخورده باشد.
«آب، منبع انسانیِ مشترک میان همهی ماست. وقتی داستانی را دربارهی تشنگی در روستایی در جنوب عراق روایت میکنم، خواننده در هنگام خواندن این روایت، از ماهیت سیاست در عراق نمیپرسد بلکه با این وضعیتِ انسانی احساس همدلی میکند.»
نام قطاری که مهاجران آمریکای مرکزی و لاتین را به مرزهای ایالات متحدهی آمریکا میرساند «لا بستیا» یا «قطار مرگ» است.
شیرین عبادی، برندهی جایزهی صلح نوبل و از مؤسسان «کانون مدافعان حقوق بشر»، معتقد است که فاصله میان ناسیونالیستهای افراطی و اقوام و اتنیکهای ایران یکی از مشکلات عمده در کشور است.
اصول و مبانیِ اصلیِ نظامهای اقتصادی و سیاسیِ تمدن غربی مبتنی بر تبدیل طبیعت به کالا است. یک درختِ مرده ارزش اقتصادی دارد؛ یک درختِ زنده معمولاً نه.
زنی یگانه و آزاد که پابهپای مردان میرقصد، با آنها معاشرت میکند و تن به حجاب نمیدهد، یا زنی که به دست مردانِ خانواده کشته و مثله میشود و تن به آتشی که در حیاط خانهاش افروخته، میدهد؟ کدام یک تصویر و تعریفی درست از «زن کُرد» است؟