تاریخ انتشار: 
1399/02/19

معمای دانمارکی استالین

کرولاین کندی-پایپ

سربازان شوروی در بورنهلم، ۱۹۴۵

حکایتی هست که می‌گوید یوزف استالین از هملت نفرت داشت. شاید داستان شکسپیر دربارهی فتنه‌ی خونین در دربارِ دانمارک استالین را به یاد سیاست‌های کرملین می‌انداخت ــ آیا نقد از اولی به نوعی نقدی ضمنی از دومی نبود؟ در روایتی دیگر آمده است که استالین به شاهزاده‌ی دانمارکیِ شکسپیر بسیار علاقه داشت و هملت در میان معدود شخصیت‌های شکسپیری بود که استالین از آنها نام می‌برد.

اما استالین خود نیز داستانی دانمارکی داشت. در بهار سال 1945 نیروهای اتحاد جماهیر شوروی جزیره‌ی دانمارکی بورنهلم را از اشغال آلمانی‌ها آزاد کردند و تا یازده ماه پس از تسلیم آلمانی‌ها در آنجا باقی ماندند. سیاستمداران دانمارکی، آمریکایی و بریتانیایی همگی بر این باور بودند که روس‌ها بدون فشار شدید دیپلماتیک یا حتی نظامی از این جزیره عقب‌نشینی نخواهند کرد. اما اشتباه می‌کردند، روس‌ها بی‌سروصدا جزیره را ترک کردند و به حضور خود در اسکاندیناوی پایان دادند.

این داستان کوتاه از آن جهت جالب است که تمامی روایت‌ها از بلندپروازی‌های شوروی در زمان جنگ سرد را به چالش می‌کشد. مورخین معمولاً از استالین نقل می‌کنند که «هر کس که جایی را اشغال می‌کند، نظام اجتماعی خود را بر آن تحمیل می‌کند. هر کسی تا آنجایی که ارتش‌اش بتواند نظام خود را اعمال می‌کند. جور دیگه‌ای نمی‌تواند باشد». قضیه‌ی بورنهلم نشان می‌دهد که انگیزه‌هایی پیچیده‌تر از گسترش صرف قدرت و ایدئولوژیِ اتحاد جماهیر شوروی بر رفتار استالین حاکم بود.

در کنفرانس یالتا در فوریه‌ی 1945 تصمیم بر آن شد که خط افتراق بین شرق و غرب بر راستای رودخانه‌ی الب کشیده شود. بورنهلم کاملاً در شرق الب و شمال آنچه که غربی‌ترین نقطه‌ی لهستان شد قرار داشت. از منظر شوروی تصرف آن جزیره می‌توانست اهرمی فراهم کند برای تعیین سرنوشت آتی دانمارک.

نقشه‌ی دریای شمال و دریای بالتیک، ۱۹۱۴


پس از سقوط برلین به دست نیروهای شوروی در 30 آوریل، بر سر اشغال خاک دانمارک رقابتی درگرفت. چرچیل نگران بود که در صورت پیشروی ارتش شوروی و اشغال بندر ویسمار، استالین جسارت خواهد یافت تا به دانمارک وارد شود. در نهایت دانمارک توسط آمریکایی‌ها در گرینلند، بریتانیایی‌ها در سرزمین اصلی و روس‌ها در بورنهلم آزاد شد.

در 2 مه 1945، ژنرال مایلز دمپسی و ارتش دوم بریتانیا به لیوبک رسیدند. تصرف این شهر توسط بریتانیایی‌ها به امیدهای احتمالی استالین برای ورود به دانمارک پایان داد. نیروهای دمپسی آماده‌ی ورود به اسکاندیناوی بودند اما عملاً آزادسازی دانمارک نیازی به کمک نظامی بریتانیا پیدا نکرد زیرا آلمانی‌ها در 4 مه تسلیم شدند. اما بورنهلم همچنان در اشغال آلمانی‌ها باقی ماند.

فرمانده‌ی آلمانی حاضر در جزیره گرهارد وان کامپتز بود که دستور داشت تنها در برابر بریتانیایی‌ها تسلیم شود. وی پیام‌هایی به کپنهاگ فرستاد و درخواست کرد که تنها یک افسر بریتانیایی به جزیره فرستاده شود اما تقاضاهایش نادیده گرفته شد. در همین حال کامپتز مسیرهایی را باز نگه داشت تا آلمانی‌ها بتوانند از مناطق اشغال شده توسط شوروی بگریزند. با عقب‌نشینی آلمانی‌ها از غرب در برابر هجوم ارتش سرخ، شمار زیادی از نیروهای آلمانی و مردم آواره در کورلند و شمال آلمان گرفتار شدند. بهترین مسیر برای در امان ماندن از پیشروی نیروهای شوروی فرار از طریق دریا بود و جزیره‌ی بورنهلم بهترین نقطه برای این مهم بود. در 6 مه ژنرال رولف ووترمان با هنگ نارنجکی شامل تقریباً 800 نیرو به جزیره آمد. وی مأموریت دفاع از جزیره را داشت تا آلمانی‌ها بتوانند فرار کنند. اوایل 7 مه وان کامپتز با مقامات دانمارکی دیدار کرد. آنها دریافتند که آلمانی‌ها آماده‌ی نبرد هستند. دانمارکی‌ها ایشان را تشویق به تسلیم کردند.

در 7 مه ژنرال آیزنهاور اعلام کرد که بورنهلم از جایگاهی هم‌تراز مابقی کشور دانمارک برخوردار است و اگر دانمارکی‌ها درخواست ارسال نیرو به جزیره را داشته باشند، باید به آنجا نیرو فرستاده شود. در همان روز بریتانیایی‌ها گزارش‌هایی دریافت کردند که هواپیماهای شوروی بر فراز جزیره‌ی بورنهلم، در سمت روسی خط بمباران پرواز کرده‌اند. خط بمباران در کنفرانس یالتا در فوریه‌ی 1945 تصویب شده بود؛ روس‌ها سمت غرب خط را بمباران نمی‌کردند و بریتانیایی‌ها سمت شرق خط را. در پی آن روس‌ها مجدداً بر فراز بورنهلم پرواز کردند و اعلامیه‌هایی ریختند تا آلمانی‌ها را تشویق کنند تا دست از مقاومت بردارند. در 8 مارس بریتانیایی‌ها اعلام کردند که می‌توانند تسلیم بورنهلم را «بدون نیاز به مشورت با روس‌ها» بپذیرند. در یادداشتی نیز با فروتنی نوشته بودند که جزیره‌ی بورنهلم هم برای آنها و هم برای روس‌ها حائز اهمیت بود زیرا قایق‌هایUدر بندرگاه جزیره لنگر انداخته‌ بودند.

 

لنگرگاه نکسو در مه ۱۹۴۵، بعد از بمباران هوایی شوروی.


اما قرار بر این بود که بریتانیایی‌ها از دست کارهای متحدین روس خود کلافه شوند. شوروی انگیره‌‌های خود را برای تصرف بورنهلم داشت. اسیران جنگی روس در این جزیره نگه داشته می‌شدند. به علاوه جایگاه‌هایی برای توپ‌های بزرگی با 42 کیلومتر برد وجود داشت که می‌توانستند تنگه‌ی موجود بین ساحل جنوبی جزیره و آن‌چه را که اکنون لهستان (آلمان آن زمان) است، ببندند. بنابراین، بورنهلم اهمیت راهبردی داشت.

بمباران اهداف نظامی در بورنهلم توسط شوروی‌ها آن هم زمانی که مابقی دانمارک جشن آزادی گرفته بود سبب ویرانی شهرهای بسیاری شد. به دنبال این بمباران‌ها پناهجویان و ساکنان سعی در فرار از جزیره داشتند که صحنه‌های پرآشوبی را رقم زد. ده دانمارکی در رونه و نکسو کشته و هزاران نفر آواره شدند. بین 16 تا 20 هزار نیروی آلمانی از جمله وافن – اس‌اس در جزیره باقی ماندند اما در ابتدا تنها گروه کوچکی از سربازان شوروی در 9 مه 1945 در جزیره پیاده شدند. طی چند روز 7000 نیروی روس که سربازان زن بسیاری در میان آنها بودند به بورنهلم رسیدند، دیدن زنان سرباز مسلح سبب تعجب بومیان شده بود.

حضور روس‌ها به سرعت تثبیت و در ظاهر از سوی دانمارکی‌ها پذیرفته شد. سرلشگر فدور فدورویچ کروتکاو، فرمانده‌ی کل در بورنهلم و بعدها نماینده‌ی نظامی روس‌ها در دولت دانمارک، در اول ژوئن به کپنهاگ پرواز کرد تا با خاندان سلطنتی دانمارک قرار شام و ملاقات داشته باشد.

سرلشگر ریچارد دوئینگ که در 5 مه برای پذیرش تسلیم آلمانیها به کپنهاگ سفر کرده بود، روابط بین روس‌ها و دانمارکی‌ها را «صمیمی» توصیف می‌کند. او می‌افزاید: «این به معنی آن بود که احتمال نداشت که در گرداب بورنهلم گرفتار شوم، که این خود خاطرم را آسوده می‌کرد، فقط باید امیدوار باشیم که اتفاقات بعدی آنقدر بر خلاف منافع دانمارکی‌ها نباشد که آنها از را متفقین آمریکایی و بریتانیایی برنجاند که چرا ما جلوی روس‌ها را نگرفتیم یا مانع از ایجاد پایگاه‌های دائمی نظامی در این جزیره نشدیم.»


وینستون چرچیل، فرنکلین روزولت و یوزف استالین در کنفرانس یالتا در فوریه‌ی ۱۹۴۵


مدارک موجود در موزه‌ی بورنهلم حاکی از آن است که به نظر زمانی که روزهای حضور روس‌ها تبدیل به هفته‌ها شد ساکنین جزیره و اشغالگرانِ آن روش همزیستی با یکدیگر را برگزیدند. جشن‌ها و رقص‌ها و حتی برخی رویدادهای ورزشی نیز برگزار شدند. حتی خاندان سلطنتی دانمارک از جزیره بازدید کردند. تنش‌هایی هم وجود داشت: جزیره‌نشینان مجبور بودند تا با نزدیک شدن زمستان منابعی مانند هیزم و گاز را واگذار و برای ساخت پادگان‌ها کمک کنند. گزارش‌هایی از یک فقره تجاوز و آزار زنان نیز وجود دارد که البته قابل مقایسه با آزار و اذیت جمعیت غیرنظامی در دیگر جاها نیست. در شهرهایی مانند برلین، تجاوز سیستماتیک به زنان و دختران یا به دستور مستقیم ارتش سرخ بود یا ارتش آنها را نادیده می‌گرفت. دانمارکی‌ها در جبهه‌ی متفقین بودند. با این همه وضعیت جزیره تفاوت شدیدی با شادمانی فراگیر در بقیه‌ی دانمارک داشت که از اشغال نازی‌ها درآمده بودند. در واقع، چون رسانه‌های ملی علاقه‌ای به پذیرش این حقیقت نداشتند که تمامی کشور آزاد نشده است، برای بیشتر شهروندان دانمارکی بورنهلم به نقطه‌ی ضعف تبدیل شده بود. هزینه‌ی اشغال بورنهلم که به اصرار استالین بر عهده‌ی دانمارکی‌ها بود نیز پنهان نگه داشته شده بود.

در ماه ژوئیه نخست‌وزیر دانمارک، کریسمس میولر سعی کرد تا سرنوشت بورنهلم را با عقب‌نشینی نیروهای بریتانیایی مرتبط سازد. یک ماه بعد میولر حتی این موضوع را با وزیر امور خارجه‌ی بریتانیا، ارنست بِوین مطرح کرد و گفت که بریتانیا باید جزایر فارو را ترک کند تا الگویی باشد برای خروج شوروی‌. اما بریتانیایی‌ها منافع خود را در اروپای شمالی و آتلانتیک شمالی داشتند و نه تنها از گسترش شوروی در دریای بالتیک می‌ترسیدند بلکه در عین حال نگران گرایش‌های سیاسی جزایر فارو، ایسلند و نروژ در آینده نیز بودند. بدین منظور بریتانیا در اقدامی پیشگیرانه در آوریل 1940 به فارو حمله کرد و در مه 1940 ایسلند را اشغال کرد.

گرینلند نیز مهم بود. وقتی در سال 2019 ترامپ طرح‌های خود برای گرینلند را اعلام کرد، اولین باری نبود که دانمارکی‌ها از بلندپروازی‌های آمریکایی‌ها نگران شده بودند. در اکتبر 1945 هنریک کافمن (سفیر دانمارک در آمریکا در زمان جنگ جهانی دوم) احتمال ایجاد پایگاه‌های نظامی آمریکا در گرینلند را در رابطه با احتمال ساخت پایگاه‌های شوروی در بورنهلم مطرح کرد. در این زمان ترجیح دانمارکی‌ها بر این بود که هر پایگاه نظامی‌ای در گرینلند تحت نظارت سازمان ملل باشد. کافمن شخصیت جالبی بود. در آوریل 1941 او به صلاحدید خود قراردادی پیرامون دفاع از گرینلند با آمریکا می‌بندد که به آمریکایی‌ها اجازه می‌دهد تا از جمعیت دانمارکی آن سرزمین در برابر تخاصمات آلمان‌ها دفاع کنند. دولت دانمارک این قرارداد را بی‌ارزش خواند و کافمن متهم به خیانت شد. دفاع وی از گرینلند سبب شد تا به او لقب پادشاه گرینلند داده شود.

نقشهی بورنهلم، ۱۹۰۰


در نهایت، خط مشی‌ای عملی در بورنهلم پیش گرفته‌ شد که بر محور تقسیم منافع قرار داشت. استالین سرانجام قبول کرد که آتلانتیک شمالی از جمله گرینلند و ایسلند در سیطره‌ی بریتانیا و آمریکا باشد. در پاسخ قرار شد تا کشورهای حوزه‌ی بالتیک در حلقه‌ی شوروی باشند. قرار شد که فنلاند جایگاهی «ویژه» داشته باشد و دانمارک به غرب بازگردانده شود. در نهایت، بورنهلم با این شرط مسترد شد که هیچ پایگاه نظامی خارجی در آن ساخته نشود. به این ترتیب، نیروهای شوروی با آرامش از جزیره عقب‌نشینی کردند.

اشغال بورنهلم توسط روس‌ها به شدت فرصت‌طلبانه بود. جزیره در شرایط رقابتیِ اوایل مه 1945 گرفته شد و به عنوان بخشی از مانورهای سیاسی سال 1946 و با فرو افتادن «پرده‌ی آهنین» آزاد شد. در پایان جنگ جهانی دوم در اروپا، اتحاد جماهیر شوروی که خون میلیون‌ها نفر از جمعیتش ریخته شده، وامانده بود. جنگ با ژاپن که شوروی باید بر اساس معاهده در آن شرکت می‌داشت و نقش بسیار مهمی نیز در آن ایفا کرد تا پایان ماه اوت ادامه یافت. شوروی کاملاً متعهد به اشغال، آرام کردن و بازگرداندن حکومت در کشورهای اروپای شرقی بود که ارتش‌ پیروزش به دست آورده بود. اما بورنهلم دیگر هدفی فراتر از حد بود. قطعاً بسیار فراتر از آنکه هزینه‌ها و منابع مورد نیازش قابل توجیه باشد. به‌ویژه که این هزینه‌ها و منابع را می‌شد با عقب‌نشینی صرف کسب حسن اعتماد متفقین غربی در برابر آینده‌ی نامعلوم و قدرت اتمی آمریکا کرد.

روزولت در یالتا با تعمق درباره‌ی آینده‌ی بالقوه‌ی دانمارک گفت که این کشور «مورد عجیبی» بود. عقب‌نشینی نیروهای شوروی از بورنهلم در سال 1946 به این معنی بود که تمامیت خاک دانمارک در غرب قرار داشت ــ بدون هیچ نفوذی از سوی شوروی.

 

برگردان: مریم طیبی


کرولاین کندی-پایپ رئیس دپارتمان سیاست و مطالعات بین‌الملل در دانشگاه لافبرو است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلیِ زیر است:

Caroline Kennedy-Pipe, ‘Stalin’s Danish Mystery’, History Today, 5 March 2020.