16 سپتامبر 2025

آب در تمدن ایرانی

آرمین امید

یکی از مهم‌ترین کارکردهای فرهنگ این است که توانایی انسان‌ها در سازگاری با محیط را افزایش دهد و به آن‌ها کمک کند که بر محدودیت‌های طبیعی و تهدیدهای زیستی فائق آیند. در فلات ایران نیز کمبود آب و شرایط سخت بیابان انسان‌ها را به توسعه‌ی «فرهنگ آب» واداشت، فرهنگی پویا که تعادل تازه‌ای میان جامعه و طبیعت برقرار کرد و جریان‌های آب و باغ‌های بارور را در دل بیابان پدید آورد. مفهوم چندوجهی «فرهنگ آب» بر این امر دلالت دارد که آب در ذهن ایرانیان همواره نقشی فراتر از مایعی حیاتی داشته و پایه و اساس نظام‌های اعتقادی، ساختارهای سیاسی، هویت‌های اجتماعی و پویایی‌های فرهنگی ایرانیان بوده است. مجید لباف خانیکی در کتاب پویایی‌های فرهنگی آب در تمدن ایرانی با واکاوی لایه‌های تاریخی و فرهنگی نشان می‌دهد که چگونه آب نیرویی تمدن‌ساز در شکل‌گیری ذهنیت و زندگیِ جمعی ایرانیان بوده است.

***

در فلسفه‌ی آخشیج زرتشتی، آب یکی از چهار رکن بنیادین آفرینش، و مقدم بر دیگر ارکان بود. زرتشت بر این باور بود که تمام جهان از آب آفریده شده است. بر اساس روایت‌های زرتشتی، اهورامزدا نخست قطره‌ای اشک ریخت که به آب تبدیل شد، و سپس او آسمان را آفرید تا آب‌های آسمانی را از آب‌های زمینی جدا کند. این اسطوره‌ تقدسی ویژه به آب می‌بخشید و آن را به چیزی در خور ستایش، و حتی شایسته‌ی پرستش، تبدیل می‌کرد.

آب نه تنها سرچشمه‌ی هستی بلکه حامل دانایی نیز شمرده می‌شد. در یکی از متون زرتشتی به نام زَند وَهومَن یَسن چنین می‌خوانیم: «اهورامزدا دانایی الهی را در شکل آب به زرتشت سپرد. زرتشت جرعه‌ای از آن نوشید و ناگهان کل جهان بر او آشکار شد. او توانست هر تار موی هر انسان، هر برگ درختان و حتی ریشه‌های پنهان زیر خاک را ببیند». این روایت آب را با بصیرت مطلق و دانش الهی پیوند می‌دهد.

بر اساس جهان‌بینی زرتشتی، هستی میدان نبردی بی‌پایان میان روشنایی و تاریکی بود، جدالی که بر بستر روایتی از آب و خشکی، در قالب اسطوره‌ی رویارویی «تیشتر»، ایزد باران، و «اپوشه»، دیو خشکسالی، بازتاب می‌یافت. پیروزی تیشتر باران و فراوانی می‌آورد و غلبه‌ی اپوشه قحطی و گرسنگی.

کامیابی تیشتر مستقل از معادلات قدرت زمینی نبود. از یک سو، مؤمنان عقیده داشتند که با نیایش‌ها و آیین‌هایشان می‌توانند بر قدرت تیشتر در این نبرد بیفزایند. از سویی دیگر، باور رایج این بود که تیشتر تنها زمانی می‌تواند آب را از دریای اسطوره‌ای «فراخ‌کرد» برگیرد که «اَشاوان» یاری‌اش دهند. اشاوان، یا همان «درستکاران»، در معنای زمینی به آموزگاران دینی و شاهان تعبیر می‌شد، کسانی که به عقیده‌ی مردم به لطف نیروی روحانی خود جریان آب را در قنات‌ها زنده نگه می‌دارند. بنابراین، در اندیشه‌ی زرتشتی، تسلط بر منابع آب نه تنها امری طبیعی بلکه تابع ترکیبی از معادلات قدرت مذهبی، اجتماعی و سیاسی بود. 

در کنار تیشتر، «آناهیتا»، ایزدبانوی آب‌ها، نیز جایگاهی ویژه داشت. عقیده بر این بود که او «به وسعت تمام آب‌های جاری بر روی زمین است و هزار دریاچه و هزار رودخانه دارد». اهمیت قدرت الهی آناهیتا در مورد آب‌ها به حدی بود که بعضی از پادشاهان ساسانی ترجیح می‌دادند که مشروعیت سلطنت خود را از او دریافت کنند. برای مثال، سنگ‌نگاره‌ی نقش رستم، نرسی (۲۸۸-۳۰۳ میلادی)، هفتمین پادشاه ساسانی، را در مراسم تاج‌گذاری‌اش در حال دریافت نشان قدرت از آناهیتا نشان می‌دهد.

 

کنترل آب و قدرت سیاسی

پیوند میان باورهای اسطوره‌ای و واقعیت‌های زمینی، زمینه‌ساز نظام‌هایی شد که در آن کنترل آب نه ‌تنها به معنای تأمین معیشت بلکه نمادی از مشروعیت و قدرت حاکمان بود. شواهد تاریخی نشان می‌دهد که در ایران باستان، سیاست و مدیریت آب پیوندی جدایی‌ناپذیر داشتند و این ارتباط نقش مهمی در پایداری و انسجام جمعیت‌های­­­­­ شهری ایفا می‌کرد. از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی، سلسله‌ی ساسانی بر فلات ایران حکومت می‌کرد و دولت مرکزی به‌طور فعال در توسعه‌ی سیستم‌های آبیاری پرهزینه دخالت می‌کرد. این سیستم‌ها، خواه برای کشاورزی یا تأمین آب شهرهای بزرگ، بخش مهمی از برنامه‌های اقتصادی متمرکز ساسانیان را تشکیل می‌دادند. مسائل آب برای پادشاهان ساسانی چنان اهمیتی داشت که مدیرانی که دانش کافی درباره‌ی آب نداشتند، نالایق شمرده و کنار گذاشته می‌شدند. علاوه بر این، میزان مالیات سالانه بر اساس مقدار آب موجود تعیین می‌شد. مدیریت منابع آبی، ستون فقرات کشاورزی، اقتصاد و حتی ثبات سیاسی در ایران باستان بود.

بعضی از مورخان حتی سیستم‌های آبیاری را نقطه‌ی آغازی برای درک تاریخ ساسانیان می‌دانند. برای مثال، سیستم تقسیم آب زاینده‌رود در اصفهان، که اغلب به شیخ بهایی نسبت داده می‌شود، در واقع سابقه‌ای کهن دارد و به نخستین سکونت‌گاه‌های کشاورزی در کنار رودخانه بازمی‌گردد، یعنی زمانی که مردم بر سر آب موجود رقابت می‌کردند. بنا بر شواهد تاریخی، اردشیر، بنیان‌گذار سلسله‌ی ساسانی، نخستین کسی بود که تقسیم آب زاینده‌رود را به‌طور رسمی مدیریت کرد.

 اهمیت قدرت الهی آناهیتا در مورد آب‌ها به حدی بود که بعضی از پادشاهان ساسانی ترجیح می‌دادند که مشروعیت سلطنت خود را از او دریافت کنند.

پادشاهان ساسانی برای ساخت و نگه‌داری سازه‌های هیدرولیک اولویت قائل بودند، به‌طوری که مواجهه با این سازه‌های پیچیده شگفتی ناظران را برمی‌انگیخت. ابو دلف، جهانگرد عرب، در سفرنامه‌ی خود درباره‌ی سد دامغان می‌نویسد: «دامغان سد عجیبی متعلق به دوران ساسانی دارد که برای تقسیم آب ساخته شده است. آب از غاری در کوه فوران می‌کند و بین ۱۲۰ روستا برای آبیاری تقسیم می‌شود. ۱۲۰ کانال از سد منشعب می‌شوند تا سهم آب‌ به افراد ذی‌نفع برسد ... ساختار شگفت‌انگیزی دارد و من هیچ سدی بهتر یا حتی مشابه آن در دیگر مناطق ندیده‌ام».

ساختارهای آبیاری نه فقط برای تأمین منابع کشاورزی بلکه برای مدیریت جمعیت، تضمین وفاداری و تحکیم قدرت سیاسی امپراتوری ساسانی طراحی شده بود. این سیستم‌ها پشتیبان بخش مهمی از سیاست‌های‌ ساسانیان بود. برای نمونه، ساسانیان از شبکه‌های آبیاری و کانال‌ها برای استقرار جمعیت‌های وفادار پارسی در مناطق مهم بین‌النهرین بهره می‌بردند تا ترکیب جمعیتی را به نفع خود تغییر دهند و بر گستره‌ی نفوذ سیاسی‌شان بیفزایند. شاپور اول و شاپور دوم از سمت شرقی دجله، شاخه‌هایی از آب را به سمت مناطقی هدایت کردند که گروهی از اهالی فلات ایران در آن‌ اسکان داده شده بودند. از طریق این سازوکار آب به سهامداران وفاداری اختصاص می‌یافت که انتظار می‌رفت جریان ثروت را بی‌وقفه به خزانه‌ی سلطنتی سرازیر کنند. اما با سقوط ساسانیان، شبکه‌ی کانال‌های شرقی کارکرد خود را از دست داد و به‌جای آن سامانه‌ای تازه در سمت غربی دجله شکل گرفت که آب را به مناطق شمالی بغداد منتقل می‌کرد. در نتیجه، تغییر مسیر آب نه ‌تنها نشانه‌ی دگرگونی در شیوهی مدیریت منابع بود بلکه بازتابی از جابه‌جایی قدرت سیاسی نیز به شمار می‌رفت. 

امپراتوری ساسانی نهاد ویژه‌ای برای آبیاری ایجاد کرده بود که همه‌ی امور مربوط به تقسیم و مالکیت آب را مدیریت می‌کرد تا پرداخت مالیات توسط صاحبان حقابه تضمین شود. این نهاد در قرن هفتم میلادی به دست فاتحان عرب افتاد و با نام «دیوان‌ الماء» به کار خود ادامه داد، نهادی که این منطقه را به یکی از ثروتمندترین بخش‌های دنیا تبدیل کرد. مسئولان امور آب که از میان کارگزاران کارآزموده برگزیده می‌شدند، در دوران خلافت عباسی «قیّاس» یا «حسّاب» خوانده می‌شدند. این میراث به دیگر سلسله‌های اسلامی که بعدها بر بین‌النهرین و فلات ایران حکومت کردند انتقال یافت.

متون زرتشتی توصیه‌های دقیقی درباره‌ی سدسازی، حفر قنات‌ها و نگه‌داری کانال‌ها ارائه می‌دادند؛ نهاد دین در سلسله‌های اسلامی نیز نقشی تعیین‌کننده در سیاست‌های آبی ایفا می‌کرد. برای مثال، طاهر، بنیان‌گذار سلسله‌ی طاهریان، علمای دین را از سراسر خراسان گرد هم آورد تا از دانش حقوقی آن‌ها برای تدوین کتابی درباره‌ی قوانین تقسیم آب استفاده کند.

روحانیون و فقها با صدور فتوا و احکام مذهبی، به اخذ مالیات از آب و زمین‌های کشاورزی مشروعیت می‌بخشیدند و حتی مخالفت با این قوانین را مصداق کفر می‌شمردند. فقهایی همچون ابن ابی لیلا، ابوحنیفه و مالک بن انس عقیده داشتند که اگر کسی زمینِ خود را بدون کشت رها کند، باید به او دستور داد که آن را آبیاری و کشت کند و مالیاتش را بپردازد، وگرنه زمینش مصادره و به شخص دیگری واگذار خواهد شد.

ترکیب دین و سیاست سبب می‌شد که نه تنها مالیات‌های آب‌محور مشروعیت پیدا کند بلکه اهمیت آبیاری و کشت زمین نیز افزایش می‌یافت، امری که به پایداری منابع آب، امنیت غذایی و تثبیت قدرت حاکمان کمک می‌کرد.

بنا بر شواهد تاریخی، اردشیر، بنیان‌گذار سلسله‌ی ساسانی، نخستین کسی بود که تقسیم آب زاینده‌رود را به‌طور رسمی مدیریت کرد.

بحران آب و فروپاشی سیاسی

در بسیاری از مناطق خشک و نیمه‌خشک، سکونتگاه‌های انسانی پیرامون منابع محدود آب شکل گرفتند، اما پس از ازدیاد جمعیت و افزایش تقاضا این منابع دیگر پاسخگوی نیاز ساکنان نبود. این کمبود، توزیع عادلانه‌ی آب را دشوار کرد و میزان دسترسی به آب به شاخصی برای تمایز اجتماعی تبدیل شد. معادلات قدرتی که پیرامون آب ایجاد شده بود در اقتصادهای رودخانه‌محورِ بخش‌هایی از ایران و بین‌النهرین نیز بازتاب می‌یافت و تعیین می‌کرد که کدام منطقه در اولویت دریافت منابع آبی قرار گیرد. ترکیب خاستگاه اجتماعی حاکمان، هژمونی‌های قومی ــ ایدئولوژیک و ملاحظات ژئوپولیتیک عملاً مرزهای پنهانی میان مناطق ایجاد می‌کرد که نتیجه‌اش توزیع نابرابر آب بود. به بیان دیگر، در بسیاری از موارد مشکل نه «بی‌آبی» بلکه «تشنگی»‌ای بود که بر اثر روابط قدرت به مردم تحمیل می‌شد.

همان‌طور که مدیریت هوشمندانه‌ی آب می‌توانست ارکان حکومت را تقویت کند و آن را در مسیر رشد و توسعه قرار دهد، سوءمدیریت و فساد در این منابع حیاتی می‌توانست همان حکومت‌ها را به فروپاشی بکشاند. «فروپاشی هیدرولیک» به وضعیتی اطلاق می‌شود که در آن ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه بر اثر بحران منابع آب، وارد چرخه‌ی بی‌ثباتی و اختلال می‌شوند. هرچند بحران آب آغازگر این چرخه است اما اثر واقعی این بحران زمانی آشکار می‌شود که با مجموعه‌ای از عوامل دیگر ــ فساد اداری، مالیات‌گیری نامتناسب، مدیریت ناکارآمد ــ ترکیب شود. در چنین شرایطی، کشاورزان زمین‌های خود را رها می‌کنند و تولید کاهش می‌یابد. از آنجا که در گذشته کشاورزی منبع اصلی درآمد حکومت‌ها بود و نقشی مشابه صنعت در دوران معاصر داشت، درآمد حکومت به میزان چشمگیری کاهش می‌یافت، تا جایی که کل نظام اجتماعی و سیاسی در معرض فروپاشی قرار می‌گرفت.

ابن خلدون، مورخ و متفکر برجسته‌ی قرن چهاردهم، این چرخه را به روشنی تشریح می‌کند. او می‌گوید سلسله‌ها اغلب از دل بادیه‌نشینی و زندگی سخت‌کوشانه سر برمی‌آورند اما پس از تثبیت قدرت، نظام دیوان‌سالاری و ارتشی پرهزینه را ایجاد می‌کنند که وابسته به مالیات کشاورزی است. افزون بر این، انباشت ثروت، اشرافیتی ولخرج را پدید می‌آورد و دربار پرزرق‌وبرق به نهادی پرهزینه تبدیل می‌شود. برای تأمین هزینه‌ها، محدودیت‌های شدیدی علیه دهقانان وضع می‌شود و حقوق آن‌ها نادیده گرفته می‌شود. در نتیجه، بسیاری از دهقانان سرخورده می‌شوند، زمین‌ها را رها می‌کنند و کاهش درآمدها دولت را به ورشکستگی می‌کشاند، به‌گونه‌ای که حکومت دیگر قادر به تأمین نیازهای اشراف و کنترل درگیری‌های داخلی نیست.

این چرخه سرانجام به فروپاشی سیاسی می‌انجامد؛ دولت یا تجزیه و به چند سلسله‌ی مستقل تقسیم می‌شود، یا تسلیم مهاجمان خارجی می‌شود. ابن خلدون تأکید می‌کند که هرچند کشاورزان خودشان شورش نمی‌کنند اما با سرخوردگی و دست کشیدن از کشاورزی، نظام مالیاتی را مختل می‌کنند و به سقوط دولت سرعت می‌بخشند. 

در تاریخ ایران و بین‌النهرین می‌توان نمونه‌های متعددی از فروپاشی هیدرولیک را یافت. فشار امویان و عباسیان بر کشاورزان و مالیات‌ستانی غارتگرانه، به تخریب زیرساخت‌های کشاورزی و بحران‌زایی برای حکومت، حتی در دوره‌هایی با درآمد سرشار، انجامید. در زمان غزنویان، مأموران مالیات برای پر کردن جیب خود مالیات گزافی از کشاورزان می‌گرفتند و نظام مالی مبتنی بر تیول، فساد را نهادینه کرد. این فشار به فرسودگی کشاورزان انجامید و نهایتاً تولید و قدرت سیاسی غزنویان را با بحران مواجه کرد. در دوران صفویه، اداره‌ی زاینده‌رود تحت نظر میراب‌ها، که مستقیماً به شاه پاسخگو بودند، فساد و خویشاوندسالاری در نظام آبیاری را تشدید کرد. اختیارات زیاد میراب‌ها و سلطه‌ی مطلق آنها بر منابع حیاتی، زمینه‌ی سوءاستفاده و رشوه‌گیری را فراهم می‌کرد. در نتیجه، بسیاری از کشاورزان زمین‌های خود را ترک کردند و بیش از هزار روستا در اصفهان متروکه شد. حتی در دوره‌ی قاجار هم میراب‌ها از نیاز مبرم مردم به آب سوءاستفاده می‌کردند، و حمایت حاکمان از آن‌ها زمینه‌ی فساد و بی‌عدالتی را مهیا می‌کرد. نتیجه‌ی نهایی این روندها عبارت بود از مهاجرت کشاورزان، کاهش تولید و فروپاشی سیاسی، چرخه‌ای که بارها در سلسله‌های ایرانی تکرار شد و تنها پس از ظهور اقتصاد نفتی در قرن بیستم تغییر مسیر یافت.

 

اقتصاد قنات‌محور و انطباق با خشکسالی

نظریه‌ی ابن ‌خلدون که بر فروپاشی هیدرولیک و تمرکز قدرت تأکید می‌کند، تنها گویای بخشی از داستان پیچیده‌ی آب در ایران‌ است. به موازات اقتصاد «رودخانه‌محور» که به علت مازاد تولید گسترده و نیاز به مدیریت کلان آب به پیدایش نظام‌های سیاسی متمرکز و دیوان‌سالاری گسترده انجامید، در بخش‌هایی از فلات ایران اقتصاد «قنات‌محور»ی وجود داشت که نظریه‌ی ابن خلدون قادر به توضیح آن نیست.

در دوران صفویه، اداره‌ی زاینده‌رود تحت نظر میراب‌ها، که مستقیماً به شاه پاسخگو بودند، فساد و خویشاوندسالاری در نظام آبیاری را تشدید کرد. اختیارات زیاد میراب‌ها و سلطه‌ی مطلق آنها بر منابع حیاتی، زمینه‌ی سوءاستفاده و رشوه‌گیری را فراهم می‌کرد. در نتیجه، بسیاری از کشاورزان زمین‌های خود را ترک کردند و بیش از هزار روستا در اصفهان متروکه شد.

اقتصاد قنات‌محور عمدتاً در مناطق خشک و نیمه‌خشک فلات مرکزی ایران شکل گرفت، جایی که رودخانه‌های دائمی وجود نداشت. در این مناطق، قنات‌ها به صورت پراکنده در خوشه‌های متعدد ایجاد می‌شدند و هیچ یک به تنهایی قادر به تأمین مازاد تولیدی نبودند که بتواند از نوعی حکومت متمرکز بزرگ حمایت کند. در نتیجه، قدرت سیاسی در این مناطق به جای تمرکز، پراکنده باقی می‌ماند و نظام‌های مدیریت تعاونی و از پایین به بالا شکل می‌گرفت. مسئولان تقسیم آب توسط خود سهامداران انتخاب می‌شدند و با رأی جمعی قابل عزل بودند. محدودیت ظرفیت آب قنات‌ها، کشاورزی را بیشتر به سمت اقتصاد معیشتی سوق می‌داد و امکان تشکیل دولت‌های پرهزینه و متمرکز را محدود می‌کرد. مفهوم قلمرو نیز در این مناطق بیشتر مبتنی بر جمعیت سیال بود تا جغرافیای ثابت، و همین امر از تمرکز سیاسی جلوگیری می‌کرد.

از نظر اجتماعی و اقتصادی، کمبود آب فرهنگ سازگاری و همکاری را در میان مردم تقویت می‌کرد. چرخه‌ی آبیاری پایه‌ و اساسی برای همکاری‌های گسترده‌تری در مورد مراسم مذهبی، شراکت مالی و حل و فصل اختلافات بود. افزون بر این، وقف‌ خیرخواهانه‌ی سازه‌های آبی توسط ثروتمندان و توجه به منافع مشترک مناطق بالادست و پایین‌دست قنات به پایداری منابع آب، غذا و انرژی کمک می‌کرد. 

اقتصادهای قنات‌محور در برابر خشک‌سالی نیز انعطاف بیشتری داشتند. «انطباق کشاورزی و مدیریت آب» نخستین راهکار دفاعی در برابر محدودیت‌ منابع آبی بود. در زمانی که آب قنات‌ها کاهش می‌یافت، کشاورزان وسعت زمین‌های زیر کشت را کاهش می‌دادند و در عوض به سراغ محصولاتی می‌رفتند که نیاز آبی کمتری داشتند ــ مثلاً گندم‌های مقاوم یا گیاهان دارویی که با حداقل رطوبت رشد می‌کردند. در مقابل، در سال‌های پرباران زمین‌های بیشتری را زیر کشت می‌بردند و تنوع محصولات را افزایش می‌دادند.

محدودیت‌های فنی و طبیعی قنات‌ها اجازه نمی‌داد که جوامع صرفاً به کشاورزی تکیه کنند. نیروی کار مازاد، بهجای افزودن فشار بر زمین و آب، به طرف قالی‌بافی، تولید منسوجات، ابریشم، سفال و فلزکاری هدایت شد. این تولیدات محلی نه ‌تنها بازارهای داخلی را تأمین می‌کردند بلکه بخشی از آن‌ها به دیگر نقاط جهان صادر می‌شد. در ازای این صادرات، مواد غذایی‌ای وارد می‌شد که در مناطق پرآب‌تر آبیاری شده بود، چیزی که پژوهشگران معاصر آن را واردات «آب مجازی» می‌نامند.

در نمونه‌ای شاخص از این الگو، یزد در دوران صفویه به قطب تولید ابریشم تبدیل شد. ساکنان این شهر کرم ابریشم را که از سواحل دریای خزر وارد می‌کردند، در تولید نخ و پارچه به کار می‌بردند و سپس ابریشم را به هند، چین و ترکستان می‌فروختند. درآمد حاصل، صرف خرید غلات و مواد غذایی از فارس می‌شد. این الگو در مورد محصولاتی مثل حنا و کنجد نیز برقرار بود و از فشار بر منابع آب محدود یزد می‌کاست.

با وجود این، هنگامی که خشکسالی از توان جامعه فراتر می‌رفت، آخرین ابزار بقا فعال می‌شد. در این شرایط، بخشی از جمعیت ناگزیر کوچ می‌کرد. مهاجرت صرفاً به معنای ترک وطن نبود بلکه به اشاعه‌ی مهارت‌ها و عناصر فرهنگی می‌انجامید. صنعتگران در این فرایند نقشی محوری داشتند؛ صاحبان مهارت‌هایی همچون قالی‌بافی، سفالگری یا ابریشم‌ریسی بیش از کشاورزان امکان جابه‌جایی داشتند و به سرعت در مناطق جدید جذب می‌شدند. به این ترتیب، خشکسالی به شبکه‌ای انسانی شکل می‌داد که دانش و مهارت را در پهنه‌ای وسیع منتشر می‌کرد. در نهایت، پس از خشکسالی، هنگامی که دوره‌ی مرطوب‌تری آغاز می‌شد، جمعیت باقی‌مانده به‌تدریج کشاورزی گسترده‌تر را از سر می‌گرفت، امری که به افزایش تولید مواد غذایی و رشد جمعیت می‌انجامید. به این ترتیب، چرخه دوباره از سر گرفته می‌شد، چرخه‌ای زیست‌محیطی-فرهنگی که «پمپ خشکسالی» نامیده می‌شود و در طول قرون متمادی، به‌ویژه در فلات مرکزی ایران، به پویایی فرهنگی کمک کرده است.

***

کتاب پویایی‌های فرهنگی آب در تمدن ایرانی نه تنها به مباحث فوق می‌پردازد بلکه با بررسی آیین‌ها و آداب و رسوم سنتی مرتبط با آب ــ همچون طیف گسترده‌ای از مراسم باران‌خواهی و آیین شگفت‌آور ازدواج با قنات ــ از حضور آب در عمیق‌ترین لایه‌های ناخودآگاه جمعی ایرانیان پرده بر می‌دارد. نویسنده‌ی کتاب با ارائه‌ی تحلیلی نظام‌مند شبکه‌ای از روابط میان چهار عامل اصلی ــ «آب»، «جامعه»، «فرهنگ» و «محیط طبیعی» ــ را در بستری تاریخی و پویا ترسیم می‌کند. لباف تأکید می‌کند که هدفش نه محدود کردن بحث به رابطه‌ای یک‌سونگر و عِلّی میان آب و جامعه است و نه می‌خواهد استدلال‌هایش به رابطه‌ای جبرگرایانه میان محیط طبیعی و فرهنگ تقلیل یابد. در عوض، او کوشیده است که طیف گسترده‌تری از عوامل تعیین‌کننده را در پس‌زمینه‌ی سیالی به نام «تاریخ» در نظر بگیرد.