تاریخ انتشار: 
1394/09/22

مللِ متفرّق و عضویتِ سیاسی در اروپای معاصر

مُریتس بامگارتِل

مللِ متفرّق و عضویتِ سیاسی در اروپای معاصر

مُریتس بامگارتِل

 

مللِ متفرّق و یکپارچگی اروپایی، ویراستاران: تریستان جِیمز مابری، جان مَک‌گَری، مارگارِت مور، بِرِندان اُلیِری، فیلادلفیا: انتشارات دانشگاه پنسیلوانیا، 2012.

مهاجرت، اسلام و سیاستِ تعلق در فرانسه، نویسنده: اِلِین آر. تامِس، فیلادلفیا: انتشارات دانشگاه پنسیلوانیا، 2012.


هر چند بی‌تردید پژوهشگران، مسائل مربوط به "عضویت سیاسی" و بسیج ملی‌گرایانه را نادیده نگرفته‌اند اما گاهی آن را موضوعی بسیار قدیمی و گرایشی اسف‌انگیز و نادرست دانسته‌اند.[1] دو کتابی که بررسی می‌کنیم، می‌خواهند این تصور را به چالش بکشند. این دو کتاب، هر چند ساختار و دیدگاهی کاملاً متفاوت دارند، اما هر یک تحلیل مشروحی از مطالعات موردیِ خاص ارائه می‌کنند. این دو اثر با پرداختن به "مللِ متفرّق" و "سیاست تعلقِ"[2] ملی، توجه را به یک نقطه‌ی کورِ نظری و مسئله‌ی نظری حل‌نشده‌ای جلب می‌کنند. مهم‌تر این که با تمرکز بر تحولاتِ اخیر در اروپا نشان می‌دهند که در جایی که می‌پنداریم هویت‌های "پساملی" پُررونقند، "ملت" و "ملی‌گرایی" همچنان اهمیت دارند.

کتابِ ویراسته‌ی تریستان جِیمز مابری، جان مَک‌گَری، مارگارِت مور و بِرِندان اُلیِری (مللِ متفرّق و یکپارچگی اروپایی) به نقش "مللِ متفرّق" می‌پردازد، یعنی "پیدایش ملل و میهن‌های ملی‌ای که مرزهای دولتی، آنها را متفرق کرده‌اند". این مسئله‌ای است که بسیاری از نظریه‌پردازان آن را نادیده گرفته‌اند (ص 1). مَک‌گَری و اُلیِری در مقدمه‌ی کتاب تأکید می‌کنند که بی‌اعتنایی به مسئله‌ی "مللِ متفرّق" را می‌توان ناشی از دو فرضِ نادرست دانست. یکی این که "آمالِ مللِ متفرّق ... برهم‌زننده‌ی ثبات و ویرانگر است"، و دیگر این که به چنین مسائلی "می‌توان به طور کامل در چارچوب نظام دولتی (وستفالیایی) رسیدگی کرد" (ص 6). مارگارت مور برای توضیحِ نافهمی و بی‌توجهی به علتِ پیدایش " گروه‌های ملیِ پراکنده در این سو و آن سوی مرزها" (ص 48) نشان می‌دهد که نظریه‌های دولت‌محور و عدالت جهانی هر دو تنها بر برابری فردی تمرکز می‌کنند، برابری‌ای که از طریق دولت-ملت یا نظمِ جهان‌وطن به‌دست می‌آید. ویراستاران پس از اشاره به این کاستی‌های نظری به تصور رایجِ دیگری می‌پردازند، یعنی این تصور که گرایش‌های "الحاق‌گرایانه"‌[3]ی مللِ متفرّق بر اثر یکپارچگی اروپا کاهش یافته است. مَک‌گَری و اُلیِری می‌گویند که به نظر بسیاری از پژوهشگران، سازمان‌های اروپایی، و به‌ویژه اتحادیه‌ی اروپا، نیروهایی‌اند که از الحاق گرایی، مشروعیت‌زدایی می‌کنند و، با افزایش تجارت و آزادی جابه‌جایی، مرزها را کم‌رنگ می‌سازند (صص 21-20).

پس از فصلی مربوط به مطالعه‌ی تطبیقی درباره‌ی سیاستِ زبانی، بخش اصلی کتاب، هشت فصل را دربرمی‌گیرد که هر کدام به یکی از مللِ متفرّق یا شماری از آنها می‌پردازد. تنوعِ چشمگیر اوضاع را از همان فصلِ اول می توان دریافت، فصلی که در آن چِرگو و گُلدگایِر "سیاست‌های دولت‌های خویشاوندِ[4]" مجارستان، روسیه و رومانی را با یکدیگر مقایسه می‌کنند. در حالی که سرنوشت اقلیت‌های بیرونی یکی از مضامین اصلی در مجارستان بوده، رومانی بیش از هر چیز بر اقلیت‌های داخلی‌اش تمرکز کرده است. همان طور که برِی و کیتینگ نشان می‌دهند، وضعیت متفاوتِ باسک‌ها در فرانسه و اسپانیا ناشی از روندهای تاریخیِ ناهمسان و بافتارهای کاملاً متفاوتِ "دولت‌های میزبانِ" آنها است. فصل‌های بعدی درباره‌ی آلبانیایی‌ها، کُردها، کروات‌ها و صرب‌ها از جمله نشان می‌دهد که حتی سیاستی ظاهراً منسجم نظیر فرایند پیوستن به اتحادیه‌ی اروپا هم پیامدهای ناهمگونی دارد. برای مثال، آلبانیایی‌ها از گفتمان‌های اتحاد حمایت می‌کردند اما کروات‌ها با آن مخالف بودند. همان طور که تَنام با بحث درباره‌ی ایرلند و وُلف با بررسی رهیافت‌های متغیّرِ تاریخی به "مسئله‌ی آلمان" نشان می‌دهند، روابط دوجانبه میان دولت‌های خویشاوند و میزبان هم نقشی مهم دارد. باچِلی و نوئِل در آخرین مطالعه‌ی موردی درباره‌ی قبرسی‌های یونانی و ترک‌تبار یادآوری می‌کنند که نباید بُعد روان‌شناختیِ مللِ متفرّق را نادیده گرفت زیرا حاشیه‌نشینان ممکن است "دل‌مشغولیِ وسواس‌گونه و ماندگاری به رابطه با سرزمین مادری خود پیدا کنند" (ص 335). همان طور که مَک‌گری و اُلیِری در مؤخره ادعا می‌کنند، اینها همه ثابت می‌کند که تأثیر یکپارچگی اروپا در همه جا یکسان نیست و معمولاً درباره‌اش گزافه‌گویی می‌شود.

بر عکس، مهاجرت، اسلام و سیاستِ تعلق در فرانسه، اثرِ اِلِین آر. تامِس، صرفاً بر تحولات در کانون اروپا، یعنی فرانسه، و در اواخر کتاب، بریتانیا، متمرکز است. تامِس اثرش را با نقدِ محکم و صریحِ چارچوب‌های مفهومی رایجی شروع می‌کند که، مُلهَم از توصیفِ کلاسیکِ هانس کون، عضویت سیاسی را به شیوه‌ای دوتایی ترسیم می‌کنند و به طور خاص شهروندی "مدنی" و "قومی" را از یکدیگر متمایز می‌سازند. به نظر او، این الگوها "برای فهم اختلاف‌نظرهایی که مناقشه‌های فعلی بر سرِ مهاجرت را شکل می‌دهد، مناسب نیست" (ص 17)، و به همین دلیل باید چارچوب‌های مناسب‌تر و پیچیده‌تری را جایگزینِ آنها کرد. تامِس، بر اساس روش‌های فلسفه‌ی زبانِ روزمره، پیشنهاد می‌کند که مفاهیم عضویت سیاسی را بر اساس شیوه‌ای که معمولاً درباره‌ی آنها سخن می‌گویند، از یکدیگر جدا کنیم. به بیانِ ساده (که در عنوان یکی از بخش‌های فرعی کتاب بازتاب یافته)، طرز حرف زدن ما درباره‌ی فسخِ عضویت، بازتابِ تصورات متفاوت از عضویت است: "بعضی را لغو می‌کنیم، از بعضی کناره می‌گیریم، بعضی را ترک می‌کنیم، بعضی را تغییر می‌دهیم، و از بعضی گریزی نیست" (ص 22). تامِس اینها را معادل پنج الگوی عضویت سیاسی می‌داند (که بر اساس کاهش "فاصله" از فرد مرتب شده‌اند): قرارداد پولی، قرارداد، عقیده، فرهنگ و تبار.

با وجود این، بخش عمده‌ی کتاب تامِس به کاربستِ چارچوب نظری‌اش اختصاص دارد. او به این منظور، سه بحثِ خاص را برمی‌گزیند، یعنی مناقشه‌های فرانسوی بر سرِ اصلاحِ قانونِ ملیت و حجاب در مدارس و "ماجرای رُشدی" در بریتانیا پس از صدور فتوای آیت‌الله خمینی، رهبر ایران، علیه سلمان رُشدی، نویسنده‌ی آیاتِ شیطانی. تامِس با ارائه‌ی شرحِ مبسوطی از هر یک از این مناقشه‌ها به طرز قانع‌کننده‌ای نشان می‌دهد که مواضع رقیب به ندرت در چارچوبی دوتایی، یا حتی پنج تایی، می‌گنجد. مفاهیمِ عضویتِ سیاسی به شکل‌ها و ترکیب‌های گوناگونی ظاهر می‌شوند، که اغلب وابسته به مفاهیم ارائه شده توسط دیگر کنشگران و مسیر کلیِ بحث در زمانی خاص است. یکی از نمونه‌های خوبی که تامِس ارائه می‌کند موضعِ هیأتِ ملیتِ فرانسوی است که اعضای آن در سال 1987 از طرف نخست وزیرِ وقت، ژاک شیراک، برای حل و فصلِ مناقشه بر سرِ قانون ملیت و پیشنهاد اصلاحاتی به منظور میانجی‌گری میان مواضعِ مخالف، منصوب شدند. این هیأت "ملغمه‌ی نوجمهوری‌خواهانه‌ی از نظر سیاسی چشمگیری" (ص 90) را ارائه کرد که نه تنها حاصل روندِ مذاکره‌ی شفاف و فراگیر بلکه نتیجه‌ی توجه به دیدگاه‌های اعتقادی، فرهنگی و قراردادی درباره‌ی عضویت سیاسی (و بنابراین، به حاشیه‌راندن مفاهیم دو سرِ طیف یعنی تبار و قرارداد پولی) بود. در عین حال، این هیأت بر قدرت یکپارچه‌سازی نظام مدارس دولتی در فرانسه تأکید کرد. هر چند طی مناقشه بر سرِ حجاب که به چون و چرا در نقش خودِ مدارس انجامید، این اجماع از بین رفت اما حداقل حاکی از توافقی موقتی بر سر معنای فرانسوی‌بودن بود.

هر دو کتاب از نظر ارائه‌ی اطلاعات فراوان درباره‌ی مطالعات موردی خود و مقایسه‌ی شباهت‌ها و تفاوت‌های آنها غنی‌اند. هدف تامِس، ردیابی "دخل و تصرف سیاسی در ایده‌ها" و ارائه‌ی تحلیلی برای "فهمِ درست و همدلانه‌ی مواضعِ کنشگران" است (ص 7). نمونه‌ای از توصیف‌های دقیق او را می‌توان در ابتدای فصل مربوط به ماجرای حجاب دید. اِرنِست شِنیه، مدیر مدرسه‌ای دولتی در کِرِی، دو دختر دانش آموز را به علت پوشیدن روسری به مدرسه راه نداد (امری که به مناقشه‌‌ی حجاب در فرانسه انجامید). تامِس در توضیح علت این کارِ شِنیه دو تفسیرِ متفاوت ارائه می‌کند. هر چند کاملاً معلوم نیست که آیا شِنیه در پی تثبیت اقتدارِ مدرسه بود یا می‌خواست به عنوان یک نامزد سیاسی از این ماجرا بهره‌برداری کند، اما به نظر می‌رسد که این اقدام، ضدحمله‌ی هدفمندِ مردی بود که داشت در عرصه‌ی سیاست شکست می‌خورد. او با توسل به عقیده‌ی مترقی به لائیسیته موفق شد که در جناح چپ سیاسی فرانسه شکاف ایجاد کند. غنای توصیف‌های تامِس، ما را متقاعد می‌سازد که مفاهیم "عضویت سیاسی" همواره در تغییرند. بنابراین، دوگانگی‌های نظری‌ای که تامِس در آنها تردید می‌کند، بی‌فایده و از نظر تحلیلی ضعیف به نظر می‌رسند. بر عکس، مللِ متفرّق با هشت مطالعه‌ی موردی‌اش می‌خواهد گُلچینی از مطالب باشد. جذابیت این مجلّد ناشی از تنوع، و نه عمقِ، مطالب است اما با این حال شواهد و مدارک فراوانی در دفاع از این ادعا ارائه می‌کند که به چارچوبی نیاز داریم "که متکی بر تضاد دوگانه‌ی گمراه‌کننده میان شرق و غرب نباشد" (ص 366). هر چند این دو کتاب رهیافت‌های کاملاً متفاوتی دارند اما هر دو در پایان به نتیجه‌ی مهمِ یکسانی می‌رسند: الگوهای ساده‌انگارانه‌ای که تصویر کلی و پیش‌پاافتاده‌ای از سیاست ملی‌گرا ترسیم می‌کنند در مواجهه با واقعیت، رنگ می‌بازند. بنابراین، هر دو کتاب، نظریه‌ی معروفِ هانس کون در اوایل دوران پس از جنگ جهانی دوم که ملی‌گرایی "قومیِ شرقی" را در تقابل با ملی‌گرایی "مدنیِ غربی" قرار می‌دهد و نظریه‌های متأخر این سنّت، از جمله نظریه‌ی مایکل ایگناتیِف، را رد می‌کنند.

اما این‌جا راهِ دو کتاب از یکدیگر جدا می‌شود و از زوایای نظری متفاوتی به داده‌های خیره‌کننده‌ی خود می‌نگرند. رهیافت تامِس قانع‌کننده‌تر است. او که الگوهای دوتایی را نارضایت‌بخش خوانده، در پی ارائه‌ی الگوی نظری جایگزینی برمی‌آید. الگوی پنج‌تایی که بر اساس فلسفه‌ی زبان روزمره آفریده شده به همان اندازه پذیرفتنی است اما در مقایسه با تقابل سنتیِ "مدنی در برابر قومی" آشکارا قدرت تبیینی بیشتری دارد. تامِس همچنین به شدت می کوشد تا ثابت کند که الگوی او "چارچوبی تحلیلی" است که "می‌تواند در زمینه‌های گوناگون به کار رود" (ص 245). او این الگو را با موفقیت در مورد ماجرای رُشدی در بریتانیا و بحث‌های دانشورانه‌ی اخیر درباره‌ی امکان شهروندی اروپایی و جهانی به کار می‌برَد. یکی از جالب‌ترین یافته‌های او این است که حتی تصورات شهروندی جهانی هم "مشکلات شمول و حذف را که همیشه در کانون سیاستِ تعلق قرار دارند، حل و فصل نمی‌کند" (ص 245). ممکن است که شهروندان جهان دیدگاه‌های کاملاً متفاوتی درباره‌ی معیارهای صلاحیت داشته باشند و بر باور به ارزش‌های حقوق بشری یا انواع خاصی از فرهنگ تأکید کنند، و این همان امری است که در سبکِ زندگی مسافران تجاری می‌بینیم (ص 256). در سراسر کتاب، سِنخ‌شناسی[5] زبانی روزمره‌ی تامِس وسیله‌ی بسیار خوبی برای شناسایی تناقض‌های چنین تصورات ظاهراً منسجمی از تعلق است. با وجود این، همچون اکثر نظریه‌های انواع آرمانی،[6] این نظریه هم وقتی برای نام‌گذاری مواضع در زمینه‌های خاصی به کار می‌رود با مشکل جدی روبرو می‌شود. "ملغمه‌ی فرهنگ-عقیده-قراردادِ" (ص 128) هیأت ملیت فرانسوی این مشکل را نشان می‌دهد زیرا درک مفادِ موضعی با این نام بسیار دشوار است. هر چند شاید این توصیف به عنوان یک اصطلاح مفهومی چندان مفید نباشد اما حداقل بر خلاف دوگانگی‌های گذشته، واقعیت را بیش از حد ساده نمی‌کند.

بر عکس، کتابِ نخست بر تأثیر یکپارچگی اروپا بر مللِ متفرّق تمرکز می‌کند. با توجه به مسائل و مشکلات فراوانی که در مطالعات موردی این کتاب به آنها اشاره می‌شود، حاصلِ کار تا حدی ناامیدکننده است. نتیجه، نوعی زیاده‌روی نظری است زیرا هر گونه تأثیرِ احتمالی اروپا کاملاً تحت‌الشعاعِ عوامل فراوان دیگری قرار می‌گیرد که نقش مهمی دارند. به عبارت دیگر، بر اساس مطالعات موردی مندرج در این کتاب می‌شد به پرسش‌های فراوانی پرداخت اما متأسفانه این کتاب بر یکی از مبهم‌ترینِ آنها تمرکز می‌کند. به نظر می‌رسد که مَک‌گری و اُلیِری به این مشکل پی برده‌اند زیرا در مؤخره می‌گویند "منطقی نبود که انتظار داشته باشیم یکپارچگی اروپا تأثیر یکسانی بر الحاق‌گرایی یا ملی‌گراییِ دولت‌های خویشاوند در سراسر اروپا یا در اروپای شرقی و غربی داشته باشد" (ص 368). با وجود این، چون تقریباً جایی برای بررسی علل "تأثیرِ نامتوازنِ" یکپارچگی اروپا باقی نمانده، مَک‌گری و اُلیِری تنها "طرحِ تبیینی ساده"‌ای برای این تنوع ارائه می‌کنند (صص 362-361). آنها با ردِ دوتایی کون (هر چند به نظر می‌رسد که در درجه‌ی اول منظورشان "شرق-غرب" است و نه جنبه‌ی "قومی-مدنی" آن)، پیشنهاد می‌کنند که ببینیم قلمرو ملتِ غالب از میهنِ مفروض، بزرگ‌تر است یا کوچک‌تر یا متجانس با آن. به نظر آنها، از این طریق درمی‌یابیم که آیا الحاق‌گرایی کم و بیش محتمل است یا نه. اما روندِ نظریه‌پردازیِ ویراستاران کتاب ناتمام می‌ماند زیرا تصوراتِ میهن در واقع "نتیجه‌ی مسیرهای ملت‌سازی متفاوتی" است (ص 383). در واقع، همان طور که رویدادهای اخیر در کریمه نشان داد، ممکن است شهروندان یک ملتِ متفرّق (در این مورد، روس‌ها) نگرش خود را در مدت نسبتاً کوتاهی تغییر دهند. از این نظر، تامِس آشکارا یک گام جلوتر است زیرا به رغم تمرکز بر رویدادهای متأخرِ بسیار خاصی در فرانسه و بریتانیا، به طور فعال به ردیابی و تفسیر چنین مسیرهایی می‌پردازد. خوب است که پژوهش‌های بعدی درباره‌ی مللِ متفرّق، رهیافت مشابهی را دنبال کنند و نشان دهند که در پسِ ایده‌ی "ملت" چه نهفته است.

 


[1]  آنچه می‌خوانید ترجمه‌ی اثر زیر است:

Moritz Baumgartel (2015) ‘Divided Nations and Political Membership in Contemporary Europe’ in Human Rights Review, vol. 16, no. 2, pp. 183-186.

مُریتس بامگارتِل پژوهشگر حقوق بین الملل در مرکز پِرلمَن در دانشگاه بروکسل است.

مشخصات این دو کتاب چنین است:

  1. Divided Nations and European Integration by Tristan James Mabry, John McGarry, Margaret Moore, and Brendan O’Leary (eds.) Philadelphia: University of Pennsylvania Press, 2012.

  2. Immigration, Islam, and the Politics of Belonging in France by Elaine R. Thomas, Philadelphia: University of Pennsylvania Press, 2012.

[2] politics of belonging

[3] irredentist

[4] اصطلاح دولت خویشاوندی (kin-state) به دولتی گفته می‌شود که با بخشی از مهاجران خود در "دولت میزبان" (host state) ارتباط دارد و این مهاجران "اقلیت بیرونی" (external minority) خوانده می‌شوند.

[5] typology

[6] Ideal types

 

اگر در خارج از ایران زندگی می‌کنید، برای خرید کتاب می‌توانید به وب سایت ناشر مراجعه کنید.

برگردان:
عرفان ثابتی