تاریخ انتشار: 
1400/07/28

از شریعتی تا میرزاده عشقی

آذر حسامی

بیش از یک دههی قبل در خیابان انقلاب، به‌ویژه حد فاصل چهارراه ولیعصر تا میدان انقلاب، آن‌قدر کتاب‌های خواندنیِ ‌دست دوم و نو در بساط دستفروش‌ها به چشم می‌خورد که نمی‌شد به راحتی از آنها گذشت. آن روزها هنوز آثار شریعتی طرفداران زیادی داشت و تألیفات جمال‌زاده و شاملو هم فراوان بودند، «صد سال تنهایی»[1] پرفروش بود و خیلی‌ها مشتاق بودند که «خاطره‌ی دلبرکان غمگین من»[2] را بخوانند، اثری که به تازگی ترجمه و به ‌سرعت ممنوع شده بود. در آن ‌زمان، اکثر دستفروش‌ها کتاب‌های اُفستِ جلدسفیدِ صادق هدایت را ردیف‌ردیف می‌چیدند و می‌شد هر جلدش را دو یا سه هزار تومان خرید. کتاب‌های«خانوم»[3] و «این سه زن»[4] هم حدود ده هزار تومان به فروش می‌رسید؛ آثار عاشقانه‌ی زرد هم بخش چشمگیری از هر بساطی را تشکیل می‌دادند. اگر به دستفروش‌ها کتاب‌های کمیاب را سفارش می‌دادیم، مطمئن بودیم تا هفته‌ی بعد آماده است. «زنان پرده‌نشین و نخبگان جوشن‌پوش»[5] و «عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری»[6] از این دسته بودند. در این میان فروشنده‌های بعضی از دکه‌های روزنامه‌فروشی هم مجله‌های خارجیِ قدیمی و جدید را عرضه می‌کردند. تعدادی از آنها به سفارش مشتری‌های خاص‌ مجله‌های ‌روز مثل «وُگ»[7] را می‌آوردند و با قیمتی گزاف می‌فروختند.

اما این روزها که می‌توان از طریق اپلیکیشن‌های مختلف کتاب‌ها و مجلات را با قیمت کمتر و در برخی مواقع به صورت رایگان در اختیار داشت و البته قدرت خرید کتاب‌خوان‌ها هم مثل قبل نیست، بازار دستفروش‌ها به گرمی آن دوران نیست با وجود این، یافتن پاسخی به این پرسش که با توجه به نرخ تورم، این بازار چقدر تغییر کرده و مخاطبان کدام کتاب‌ها را بیشتر می‌پسندند آن‌قدر وسوسه‌برانگیز بود که به جست‌وجو پرداختم.

دستفروش‌ها از هر رده‌ی سنی‌ای هستند، از کودک تا کهن‌سال و از زن تا مرد ــ البته تعداد کودکان و زنان به انگشتان یک دست هم نمی‌رسد. بعضی از دست‌فروش‌ها بیش از بیست سال است که کتاب می‌فروشند و بعضی مثل پسر نوزده‌ساله‌ای که بعد از شیوع کرونا و مجازی شدن کلاس‌ها، درس و مدرسه را رها کرده و آمده تا کتاب بفروشد، سابقه‌‌ی چندانی ندارند. پسربچه‌‌ی یازده ساله‌ای هم هست که هرچند فقط تعطیلات را به دستفروشی می‌گذراند اما به شکلی حرفه‌ای به کتاب‌فروشی مشغول است. او از نُه صبح تا نُه شب و اغلب بدون حضور صاحب‌کارش کنار کتاب‌ها می‌نشیند و به‌رغم بساط عریض و طویل خود، بر عناوین همه‌ی کتاب‌ها مسلط است و دقیق می‌داند که کدام کتاب‌ها را دارد یا اینکه صاحب‌کارش می‌تواند چه کتاب‌هایی را برای مشتری‌ها ــ که اکثراً زن هستند ــ فراهم کند. هیچ‌یک از کتاب‌هایی که این کودک می‌فروشد، مناسب سنش نیست اما او «دختری که رهایش کردی»[8] را خوانده و از این رمان بدش نیامده است. مرد میان‌سالی هم که اکثر مشتری‌هایش را متولدین دهه‌های پنجاه و شصت تشکیل می‌دهند کتاب‌های مقطع ابتدایی مربوط به همان دوره یا دفترهایی با جلد آن کتاب‌ها را به فروش می‌رساند. البته این کار فقط بیست درصد از درآمدش را تشکیل می‌دهد. او همچنین فروشنده‌ی ثابت یکی از کتاب‌فروشی‌هایی است که کتاب‌های آموزشی و کمک‌درسی دانشجوییِ دست‌دوم را عرضه می‌کند و می‌کوشد تا حد امکان رهگذران و مشتریانش را به این کتاب‌فروشی هدایت کند . پسربچه، دستمزدش را خرج هزینه‌های تحصیل و خرید کفش و لباس خود می‌کند و مرد هم تمام هزینه‌های زندگی‌اش را از همین طریق تأمین می‌کند. اکثر دستفروش‌ها همین یک شغل را دارند و تقریباً تمام ساعات روز را به این کار مشغول‌اند. بساط بعضی از آنها از هشت صبح تا هشت شب و بعضی‌ دیگر از هفت صبح تا ده شب گسترده است. البته بعضی‌ روزها مأموران شهرداری در کار آنها وقفه ایجاد می‌کنند که البته دستفروش‌ها به این قضیه عادت کرده‌اند. مأموران می‌آیند و به آنها می‌گویند که بساطشان را جمع کنند تا آنها بتوانند از پیاده‌رو خالی عکس بگیرند و این عکس‌ها را به بالادستی‌های خود نشان دهند و بگویند که وظیفه‌شان را انجام داده‌اند و خبری از دستفروش‌ها نیست. بعد از اینکه از پیاده‌رو خالی عکس گرفتند اجازه می‌دهند که دستفروش‌ها دوباره بساطشان را بچینند؛ این امر بعد از مبادله‌ی مبلغی ناچیز انجام می‌شود و چند بار در ماه اتفاق می‌افتد.

برخی از این دستفروش‌ها اهل مطالعه‌اند. مثلاً به عقیده‌ی پسر جوانی که دانشجوی اخراجی‌ است و از دو سال قبل به این حرفه مشغول شده، باید کتاب‌ها را خواند تا بتوان به مشتری درباره‌ی آنها توضیح داد و او را علاقه‌مند کرد. جدا از کسب و کار، او هر کتاب را استادی می‌داند که با مخاطبش حرف می‌زند. هرچند کتاب‌های مورد علاقه‌اش، «سفر روح»[9] و «تعلیمات دون خوان»[10] هستند اما رهگذران را به خواندن «باشگاه پنج صبحی‌ها»[11] توصیه می‌کند و «چهل و هشت قانون قدرت»[12] را کتابی مفید می‌داند. بیش از نیمی از بساط او را همین کتاب‌های انگیزشی و عرفانی تشکیل می‌دهد و می‌گوید اکثر مشتریان دنبال همین نوع کتاب‌ها هستند. کتاب‌های داستانی و رمان‌های عاشقانه در رده‌ی بعدی قرار دارند. به گفته‌ی این جوان، «غرور و تعصب»[13] و آثار جوجو مویز ــ از جمله «من پیش از تو» ــ همچنان پرفروش‌اند. او برای مشتری‌ها کتاب‌های کمیاب را هم فراهم می‌کند. وقتی به این جوان ۲۵ ساله می‌گویم که بهتر است به فکر یافتن شغلی امن‌تر باشد، جمله‌ای از کتابِ «کیمیاگر»[14] را نقل می‌کند با این مضمون که: «موفقیت با عشق به دست می‌آید.» او می‌گوید که این شغل هزینه‌هایش را به طور کامل تأمین نمی‌کند اما چون عاشق کارش است خود را نیازمند به حرفه‌ی دیگری نمی‌داند و چند پیشنهاد کار در بیمارستان یا حسابداری شرکت را هم رد کرده است.

اما چند متر بالاتر دیگر خبری از عشق نیست و «ناچاری» تنها دلیل ادامه‌ی دستفروشیِ جوان سی ساله‌ای است که سوادش فقط در حد خواندن عناوین کتاب‌هاست. او پیش از این گچکار ساختمان بوده اما سه سال قبل تصادف کرده و یک سال خانه‌نشین شده و چون با پای پلاتینی دیگر مثل قبل قادر به حرکت نبوده است ناگزیر به این کار روی آورده است. در بساط این گچکارِ سابق، فقط کتاب‌های انگیزشی و داستان کودک می‌توان یافت. او با فروش همین کتاب‌های محدود، هزینه‌ی سرپناه و خوراک همسر و تنها فرزندش را فراهم می‌کند. می‌گوید از وقتی که تصادف کرده حتی نتوانسته است که برای خودش یک پیراهن بخرد. دوستش، که چهار پنج سال از او کوچک‌تر است، دیپلم دارد اما علاقه‌ای به کتاب خواندن ندارد. او از پنج سال پیش که به هنرستان می‌رفته شغل پدری‌اش را دنبال کرده و کتاب‌فروش شده است. به گفته‌ی او پدرش همیشه کتاب می‌خوانَد و بیشتر به رمان‌های قدیمی علاقه دارد. مشتری‌های او از هر صنفی هستند و همه نوع کتابی می‌خرند اما اکثراً طرفدار آثار روان‌شناختی و انگیزشی‌اند. در میان این کتاب‌ها «اثر مرکب»[15] پرفروش‌ترین است. البته در بساط او هم مثل اکثر دستفروش‌ها چاپ افست رمان «بیست زخم‌ کاری»[16] هم دیده می‌شود، اثری که بعد از پخش سریال «زخم کاری» خریداران فراوانی دارد و کسی هم به چاپ غیرقانونی آن چندان اهمیت نمی‌دهد. دو رمان «قلعه‌ی حیوانات»[17] و «1984»[18] از کتاب‌هایی هستند که انگار پس از سال‌ها همچنان پرفروش‌اند. اکثر این دستفروش‌ها کتاب‌ها را با تخفیفی بین پنجاه تا شصت درصد از انتشاراتی‌ها می‌خرند و به مشتری می‌فروشند.

داخل یکی از کوچه‌های همین محدوده، مرد میان‌سالی فقط کتاب‌های دست دوم می‌فروشد. بخش کوچکی از بساط او را هم آثاری مثل « شفای زندگی»[19] و «هفت عادت مردمان مؤثر»[20] تشکیل می‌دهد اما کتاب‌هایش با آنچه در بساطِ دیگر دستفروش‌ها دیده‌ می‌شود کاملاً فرق دارد؛ از «انسان خداگونه» [21] تا «کتاب مستطاب آشپزی»[22] و انواع آثار داستانی و دیوان اشعار. به گفته‌ی او، کتاب‌های دستفروش‌هایِ بَرِخیابان فرق دارند با کتاب‌های آنهایی که داخل کوچه‌ها یا بعد از میدان انقلاب به سمت آزادی یا خیابان کارگر بساط پهن می‌کنند و کسب‌و‌کار این عده هم خیلی به سال تحصیلی و حضور دانشجویان مرتبط نیست. او مشتری‌های ثابتی دارد که همسن و سال خودش هستند که البته در سه چهار سال اخیر و با افزایش قیمت کتاب، تعدادشان خیلی کمتر شده و فروش او هم نسبت به چند سال پیش حدود شصت تا هفتاد درصد کاهش یافته است. او می‌گوید مثلاً اگر پنج سال قبل روزی پنجاه تا شصت جلد کتاب می‌فروخت، امروز فروش روزانه‌اش به ده جلد رسیده است، و اشاره می‌کند به مجلدات «تاریخ طبری»[23] که گران‌ترین اثر موجود در بساطش است و یک میلیون و چهارصد هزار تومان قیمت دارد. او همین مجموعه را در سال 1392 دویست هزار تومان می‌فروخته و طی هفته حداقل پنج مشتری برایش داشته است اما حالا این کتاب چند جلدی، حدود سه چهار ماه در بساطش می‌ماند تا یک مشتری برایش پیدا شود. او که دیپلم دارد و از ۲۲ سال قبل به دستفروشی کتاب مشغول شده نسبت به سال‌های پیش کمتر کتاب می‌خواند و عقیده دارد که بین میزان مطالعه و ذهن باز رابطه‌ی مستقیمی وجود دارد و این روزها با توجه به تورم و مشغله‌های زیاد چندان امکان مطالعه برایش فراهم نمی‌شود. با این‌ همه، از شغلش راضی‌ است و می‌گوید که فقط اگر شغل خیلی بهتری برایش مهیا شود، کتاب‌فروشی را رها می‌کند. او در حالی که سرگرم مرتب کردن ارزان‌ترین کتاب‌هایش است ــ که حدود ده تا پانزده جلد است و از «آلمانی در سفر» تا «کلثوم ننه»[24] را دربرمی‌گیرد ــ با گلایه می‌گوید که شغل یا باید درآمدزا باشد یا موقعیت‌زا که آدم از کنارش چند پارتی و آشنا به دست آورد، وگرنه در این روزگار زندگی نمی‌چرخد اما باز هم کتاب‌فروشی از دیگر شغل‌ها بهتر است.

با توجه به سرانه‌ی ناامیدکننده‌ی مطالعه‌ در کشور و گران شدن قیمت کتاب، امیدواری به رشد کتاب‌خوانی، حداقل در آینده‌ای نزدیک، خیلی خوش‌بینانه است. در چنین شرایطی دستفروش‌ها به خوبی دوام آورده‌اند، به‌ویژه در شرایطی که مدام اخبار تأسف‌باری مثل تعطیلی شعبه‌ی فلان کتاب‌فروشی و بسته شدن کتاب‌فروشی‌های‌ قدیمیِ شهرهایِ مختلف هم به گوش می‌رسد. تازه آنها دستشان خیلی بیشتر از مغازه‌دارها خالی است و مثل کتا‌ب‌فروشی‌های جدید و اکثر کافه‌کتاب‌ها و شهرکتاب‌‌ها به زورِ ویترین و فروش انواع صنایع دستی و ماگ و محصولاتی از این دست نمی‌توانند چند جلد کتاب بیشتر بفروشند.

هنگام خداحافظی، یک جلد «کلیات میرزاده عشقی» را برمی‌دارم که تاریخ انتشارش سال 1357 و قیمت پشت جلد آن 260 ریال است و حالا دستفروش آن را نود هزار تومان می‌فروشد. البته دو جلد دیگر از همین کتاب را به من نشان می‌دهد که چاپشان مربوط به سال‌های قبل‌تر و قیمت یکی از آنها ۱۲۰ هزار تومان و بهای دیگری ۱۵۰ هزار تومان است. همان اولی را برمی‌دارم. بین ورق‌هایش یک برگ دستمال کاغذی صاف و رنگ و رو رفته وجود دارد که معلوم نیست چه کسی و در چه سالی شاید آن را به عنوان نشان، در صفحه‌ی اول «مقطعات» گذاشته که با شعری با عنوان «چشمت کور» آغاز می‌شود: «خیال خواجگیت بود بر تمام جهان/ شدی ز خانه‌ی خود هم جواب، چشمت کور/ جزای نیت زشت تو هست، اینکه چنین/ ز هر کنار شوی طرد باب، چشمت کور/ شدی ز خوی بد و فعل زشت و نیتِ شوم/ در آتش ستم خود کباب، چشمت کور».

 


[1] - صد سال تنهایی، گابریل گارسیا مارکز

[2] - خاطرهی دلبرکان غمگین من، گابریل گارسیا مارکز، ترجمهی کاوه میرعباسی، چاپ 1386

[3] - خانوم، مسعود بهنود

[4] - این سه زن، مسعود بهنود

[5] - زنان پرده‌نشین و نخبگان جوشن‌پوش، فاطمه مرنیسی، ترجمهی ملیحه مغازه‌ای، چاپ 1380

[6] - عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری، اکبر گنجی، چاپ 1378

[7] -VOGUE

[8] - دختری که رهایش کردی، جوجو مویز، ترجمهی کتایون اسماعیلی

[9] - سفر روح، مایکل نیوتن، ترجمهی محمود دانایی

[10] - تعلیمات دون خوان، کارلوس کاستاندا

[11] - باشگاه پنج صبحی‌ها، رابین شارما

[12] - چهل و هشت قانون قدرت، رابرت گرین

[13] - غرور و تعصب، جین آستین

[14] - کیمیاگر، پائولو کوئلیو

[15] - اثر مرکب، دارن هاردی

[16] - بیست زخم کاری، محمود حسینی زاد، چاپ 1395

[17] - قلعهی حیوانات، جورج اورول

[18] -1984، جورج اورول

[19] - شفای زندگی، لوییز هی

[20] - هفت عادت مردمان مؤثر، استفان کاوی

[21] - انسان خداگونه، یووال نوح هراری

[22] - مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز، دو جلدی، نجف دریابندری

[23] - تاریخ طبری، محمدبن جریر طبری

[24] - کلثوم ننه، آقا جمال‌الدین خوانساری