اما چگونه میتوانیم بهنحو مناسبی باعث تسلیِ افراد داغدیده و رنجدیده شویم؟ آیا بهراستی میتوانیم خودمان را «شریکِ» درد و غصهی فرد داغدیده کنیم؟ در غیر این صورت، چگونه میتوانیم در عین عدمبیاعتنایی، مایهی آرامش فرد داغدیده شویم؟ نظر فیلسوفان دراینباره چیست؟
کرونا مرگ را به خبری روزانه تبدیل کرد. آیا مرگ مبتذل و پیشافتاده شده؟ آیا کمتر از قبل از مرگ میترسیم؟ در پساکرونا به مرگ چگونه میاندیشیم و چه طور برای آن معناسازی میکنیم؟ و چگونه سوگواری میکنیم؟ در بخش ششم از مجموعه پادکستِ «یک متر و نیم» با عرفان ثابتی، جامعهشناس و پژوهشگر، در مورد مرگ و پساکرونا گفتگو کردهایم.
اِدگار مورَن، فیلسوف و جامعهشناس نامدار فرانسوی، در ۱۰۰ سالگی همچنان نگران دوران پرتلاطم کنونی است. این اندیشمند بزرگِ «اومانیست» طی یک قرن شاهدِ سرگردانیها و امیدها، بحرانها و آشوبهای بسیاری در جوامع انسانی بوده است. رویدادهایی که دربارهی آنها ژرف اندیشیده است. «درسهایی از یک قرن زندگی» عنوان تازهترین کتابِ او است که در اوایل ماه ژوئن و در آستانهی سالگرد صد سالگیاش توسط انتشارات فرانسوی «دونوئل» منتشر شده است. این شاید آخرین اثر یکی از متفکران بزرگ این زمانه باشد که هرگز از پرسیدن و اندیشیدن دربارهی نحوهی زندگی خود و دیگران بازنایستاده است.
این متن کوتاه، برگزیده از داستان بلندِ «ما و آنها»، نوشتهی بهیه نخجوانیست، که متأثر از ماجرای اخیر گورستان خاوران، خود او برای آسو فرستاده.
کسی که میتواند با چشم جان و نه صرفاً چشم ظاهر ببیند در شرف دست یافتن به حکمت است. احتمالاً وقتی ما مُردهایم به این قابلیت دست پیدا میکنیم، چه، تا زندهایم چشمِ ظاهر و بدن نمیگذارد جز با آن ببینیم. سعدی یک گام پیشتر میگذارد و این احتمال را در زندگی مطرح میکند و با این شعر وضعیت پارادوکسیِ بغرنجی را پیش میکشد.
فیلسوف فرانسوی نظریهاش را چنین خلاصه کرده است: «هیچگاه ما آزادتر از وقتی نبودهایم که تحت اشغال حکومت آلمان بودیم.» بینش اصلی سارتر این بود که ما زمانی کاملاً به حدود آزادی خود و سرشت حقیقی آن واقف میشویم که از حیث فیزیکی و جسمانی از عمل و فعالیت کردن بازمیمانیم. اگر او برحق باشد، آنگاه این بیماریِ همهگیر فرصتی است برای آنکه بار دیگر دریابیم که منظور از آزاد بودن چیست.