در سال ۱۹۸۹ میخائیل گورباچف از جمهوری دموکراتیک آلمان دیدار کرد و به رهبران این کشور هشدار داد که اگر تغییر نکنند، زیر پای تاریخ له خواهند شد. در آن زمان، من در برلین شرقی دانشجو بودم. تماشاخانهها و کلیساها به تریبون اصلیِ دموکراسی واقعی تبدیل شدند. گروههای موسیقی راک سرود تغییر میسرودند و دیگر به سانسور حکومتی اهمیت نمیدادند.
واتسلاو هاول در جمعبندی تجربهی خود گفت که برای شناسایی مسیرِ آینده باید بدانیم که اکنون مردم چه آوازهایی میخوانند؛ اما بی درنگ افزود که مشکل این است که نمیدانیم مردم سال آینده چه آوازهایی خواهند خواند، چه رسد به سالِ بعد از آن...
هاول در سال ۱۹۳۶ در چکسلواکی به دنیا آمد و در آنجا بزرگ شد، همان جایی که حاکمان کمونیستاش بارها او را زندانی کردند، دائماً او را تحت نظر داشتند و از انتشار بسیاری از آثارش جلوگیری کردند. او تا سال ۱۹۸۹ به مقاومت ادامه داد، و برای سقوط رژیم کمونیستی برنامهریزی کرد.
پسامدرنیسم از دید متفکران چپگرا و کنشگران جناج چپ قرار بود مانعی برای ظهور ایدئولوژیهای استبدادی باشد. اما به نظر میرسد امروزه نوع جدیدی از تمامیتخواهی راستگرا آن را به خدمت خود در آورده است. چه کسی مقصر است؟ چه باید کرد؟