انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ احتمالاً یکی از نقاط عطف تاریخی در مناسبات بین حاکمیت و مردم در جمهوری اسلامی است. این انتخابات افزون بر مهمترین ویژگیاش که بیمیلی گستردهی اجتماعی به مشارکت بود وجوه متمایز دیگری هم دارد که کمتر به آن پرداخته شده است. در این نوشته میکوشم نشان دهم که چگونه این وجوه در ادامهی پروژهی سیاستزدایی در حاکمیت هستند.
در سالهای اخیر، احزاب و جنبشهای پوپولیستی در آمریکا و اروپا به شدت رشد و گسترش یافتهاند و دموکراسیهای غربی را با چالشهای جدی روبهرو کردهاند. چه عواملی شکنندگیِ ساختاریِ دموکراسیهای کنونی و در همان حال موفقیت چشمگیر احزاب و جنبشهای پوپولیستی را تبیین میکنند؟
در اواخر بعدازظهر یکی از جمعههای نوامبر پارسال، پلیس را به علت «حادثهای تروریستی» به ایستگاه مترو «آکسفورد سیرکوسِ» لندن فراخواندند. از مردم خواستند که ایستگاه را ترک کنند، و در نتیجه جمعیتی انبوه به طرف خروجیهای ایستگاه شتافتند. گزارشهایی دربارهی شلیک گلوله دهان به دهان چرخید، و عکسها و ویدیوهایی در اینترنت منتشر شد که نشان میداد مردم در حال فرار از آن ناحیهاند و نیروهای مسلح پلیس به سوی آن محل میشتابند.
نویسندگان تفاسیر گوناگونی از معایب لیبرالیسم ارائه کردهاند؛ با وجود این، مسئلهی اصلی تغییر دادن لیبرالیسم است. خودانتقادی یکی از نقاط قوت لیبرالیسم است. همین واقعیت که کتابهای فراوانی دربارهی مرگ لیبرالیسم منتشر شده، گواه صدق آن است که لیبرالیسم هنوز زنده است. اما اکنون باید تجویز را جایگزین تحلیل کرد.
در سال ۱۹۳۸، مجموعهای از سخنرانیهای هشداردهندهی وینستون چرچیل دربارهی جنگ قریبالوقوع با آلمان با این عنوان منتشر شد: «وقتی بریتانیا در خواب بود.» به این هشدار به موقع توجه نکردند و دنیا بهای گزافی پرداخت. جان میکلتووِیت و آدریان وولدریج، نویسندگان کتاب «ندای بیداری»، هدف مشابهی دارند: آنها میخواهند توضیح دهند که کووید-۱۹ و پیامدهایش چطور ضعف غرب را برملا کرده است و چرا باید هر چه سریعتر این ضعف را برطرف کرد.
هشدارها دربارهی فاشیسمِ نوظهور سراسر ناموجه نیست. و با این همه میتواند همچنان ما را از خطرات سیاسیای که اکنون با آن مواجهایم غافل کند. مثال کسی که دموکراسیهای مدرن را پیوسته تهدید میکند، به گفتهی دیوید اِی. بِل، مورخ فرانسهی مدرن، نه هیتلر بلکه ناپلئون است.