محمود و دوستانش از مردم افغانستان و اهل هراتاند. محمود میخواهد اول کوچکترها حرف بزنند. داوودِ دوازده ساله و احمدِ یازده ساله با هم خویشاوندی نزدیکی دارند. داوود سه ماه قبل و احمد دو ماه پیش به ایران آمدهاند و همراه هم از پنج صبح تا شش بعد از ظهر زبالهگردی میکنند.
هرچند حضور بیست سالهی جامعهی جهانی در افغانستان به تأسیس نظام سیاسی-اقتصادیِ باثبات و قابلاتکایی نینجامید اما این تمام قصهی ۲۰ سال گذشتهی افغانستان نیست.
بیش از یک دههی قبل در خیابان انقلاب، بهویژه حد فاصل چهارراه ولیعصر تا میدان انقلاب، آنقدر کتابهای خواندنیِ دست دوم و نو در بساط دستفروشها به چشم میخورد که نمیشد به راحتی از آنها گذشت.
همدردی با خوزستانیها؟ در این روزهای اعتراضات خوزستان سؤالی که ذهن مرا بسیار درگیر کرده این است که من که در خوزستان نیستم و امکان پیوستن به معترضان را ندارم، چه کاری از دستم برمیآید؟ شاید مهمترین کار، یادآوری دائمی به خودم باشد که «بیتفاوت نباشم» و طوری رفتار نکنم که گویا این وضعیت عادی است.
در اواسط خیابان یک آمبولانس ایستاده بود، میز کوچکی در برابر آن قرار داشت که دو پرستار پشت آن نشسته بودند و پس از دریافت گذرنامه و اطلاعات هر فرد، اسمش را ثبت میکردند و از او میپرسیدند که بین واکسنهای سینوواک و آسترازنکا کدام را انتخاب میکند. سپس فشار خونش را میسنجیدند و او را به سمت آمبولانس راهنمایی میکردند تا واکسن بزند.
دیوارهای شهر تهران به عنوان پایتخت حکومت اسلامی، از وجود زنانی با هویت مستقل خالی است. زنان اگر حضور دارند یا در نقش مادر ترسیم شدهاند یا در نقش همسر و مادر و دختر شهید یا سرآسیمه در پی مردان. زنان حامل هیچ هویت فردی، جدای از «دیگری»، و دارای هیچ نقش قائم به ذات و مستقلی نیستند.