تاریخ انتشار: 
1397/10/16

روسری‌های بربادرفته

حکایت تغییر حجاب زنان در شهر تهران
لیلا رضایی

anf

چند سال پیش، کمی بعد از اعتراض‌ها و سرکوب‌های سال ۸۸، در یکی از کلاس‌های هنری زیرمجموعه‌ی وزارت ارشاد شرکت کرده بودم. اولین بار آنجا بود که دیدم دو نفر از همکلاسی‌هایم در کلاس‌های مختلط، روسری‌هایشان را برمی‌دارند و روی شانه می‌اندازند. یادم می‌آید در اولین برخورد از حرکت‌شان چنان شگفت‌زده شدم که نتوانستم تعجبم را پنهان کنم. منتظر واکنش استاد بودم و فکر کردم الان است که هر دو را از کلاس بیرون کند. اما استاد در کمال آرامش درسش را داد و رفت و روزهای بعد و استادان دیگری هم آمدند که با آن دو نفر مثل بقیه رفتار کردند. یکی از آن‌ها زنی چهل‌وپنج ساله بود و دیگری دو سه سالی کوچک‌تر. البته آن‌ها تنها کسانی نبودند که فکر کردند برای داشتن شیوه‌ای از زندگی که بیشتر می‌پسندند، به مهاجرت فکر نکنند و تلاش کنند زندگی‌شان را همین‌جا در شهر و کشوری که در آن به‌دنیا آمده‌اند بسازند. ساختن زندگی البته ساده نیست و به تلاش زیاد و گاه پرداختن هزینه نیاز دارد. یکی از جلوه‌هایش هم می‌شود تلاش برای رهایی از پوششی که چند دهه به اجبار به سر و تن زنان رفته است.

 

دختران پیشرو، خانواده‌ها، جامعه

در طول این چهار دهه تعداد زنانی که در مکان‌های خصوصی حجاب نداشتند کم نبود. با این حال زمان زیادی طول کشید تا زنان بتوانند در مقابل فشار نیروهای رسمی مانند پلیس و گشت ارشاد و دیگران بایستند و کشف حجاب را وارد فضای عمومی کنند. این تغییرات ابتدا با قدم‌های کوچکی مانند برداشتن روسری در فضاهای عمومی سرپوشیده، مثل واگن‌های متروی خانم‌ها یا کلاس‌های مختلط زبان و هنر آغاز شد.

فاطمه یکی از کسانی است که چند سال پیش تصمیم گرفت هرجا که می‌تواند روسری‌اش را بردارد. می‌گوید «پنج سال پیش برای اولین بار تصمیم گرفتم سر کلاس زبان فرانسه روسری‌ام را بردارم. پیش از آن دیده بودم که بعضی از دخترها این کار را می‌کنند اما خودم هیچ‌وقت جرئت انجام چنین کاری را نداشتم.» از فاطمه دلیل این حرکتش را می‌پرسم. «من در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شده‌ام و قبل از دانشگاه مجبور بودم با چادر بیرون بروم. اما کم‌کم توانستم پدر و مادرم را قانع کنم که اعتقادات آن‌ها ربطی به من ندارد و باورهای من به خودم مربوط است. هرچند رسیدن به این نقطه دو سه سالی طول کشید اما اعتمادبه‌نفس من بالا رفت و احساس قدرت کردم. همین بود که تصمیم گرفتم تا جایی که می‌توانم به باورهای خودم احترام بگذارم و از اجبار به پوششی که اعتقادی به آن ندارم سر باز بزنم.» می‌پرسم آیا کشف حجاب به رابطه‌اش با پدر و مادری که می‌گوید پایبند قوانین مذهبی هستند آسیبی نزده؟ می‌خندد و می‌گوید: «برعکس. حالا ارتباطم با آن‌ها بهتر از قبل شده. شاید به این دلیل که قبلاً پدرم را آدمی دیکتاتور می‌دیدم و از او کینه داشتم. اما این تغییر باعث شده به عقایدِ هم بیشتر احترام بگذاریم و همدیگر را بهتر بفهمیم.»

البته همه‌ی دخترانی که برخلاف نظر خانواده و قوانین جامعه تصمیم به تغییر پوشش یا کشف حجاب گرفته‌اند مثل فاطمه خوش اقبال نیستند. مهسا می‌گوید وقتی تصمیم گرفته جلوی دوست و آشنا روسری سرش نکند، آن هم بعد از ازدواج، مادر و پدرش تا مدت‌ها با او قطع رابطه کرده‌ و حتی حاضر نبوده‌اند جواب تلفن‌هایش را بدهند. او هیچ‌وقت در خیابان روسری‌اش را برنداشته و دوست ندارد برای همسر و فرزندانش دردسری درست شود. در مقابل، سمیرا می‌گوید به جرم «بدحجابی» چند باری پایش به بازداشتگاه وزرا باز شده. می‌پرسم آیا رفتن به وزرا و مشکلاتی که برایش پیش آمده باعث شده در پوشش و نوع حجابش تغییری دهد؟ می‌خندد که «نه» و می‌گوید: «تازه فهمیده‌ام حتی اگر پرونده‌ای هم برایم درست کنند هیچ اتفاقی نمی‌افتد. حالا هم خوشحالم که بدون روسری در خیابان راه می‌روم.» البته همیشه یک روسری –یا به قول خودش یک تکه پارچه- در کیفش می‌گذارد اما فکر می‌کند بی‌روسری راه رفتن حق اوست. نمی‌ترسد؟ «نه، نمی‌ترسم. مادرم می‌ترسد بلایی سرم بیاید اما پدرم حمایتم می‌کند. اوایل از این کارم خوشحال بودم و احساس شهامت می‌کردم. اما به این نتیجه رسیدم که شهامتی که به‌خاطر نداشتن روسری باشد خیلی غم‌انگیز است.»

سمیرا و سه چهار نفر از دوستانش با هم قرار گذاشته‌اند که در ماشین شخصی یا هنگام پیاده‌روی‌های کوتاه بدون روسری در خیابان ظاهر شوند. شاید زندگی کردن در شهرک اکباتان آزادی عمل بیشتری به آن‌ها داده باشد. هرچند خودشان این موضوع را قبول ندارند و معتقدند محل زندگی نیست که رفتار آدم را می‌سازد بلکه اراده و قدرت خودشان بوده که باعث شده دست به این انتخاب بزنند. می‌گویند هرجای تهران که زندگی می‌کردند تصمیم‌شان همین بود و تغییری در رفتارشان ایجاد نمی‌شد.

ساختن زندگی البته ساده نیست و به تلاش زیاد و گاه پرداختن هزینه نیاز دارد. یکی از جلوه‌هایش هم می‌شود تلاش برای رهایی از پوششی که چند دهه به اجبار به سر و تن زنان رفته است.

با این حال، همه مثل سمیرا و دوستانش فکر نمی‌کنند. یلدا معتقد است زنان در بعضی از خیابان‌های شهر تهران با خاطر آسوده‌تری روسری‌هایشان را برمی‌دارند. دلیلش را «همراهی جمع» می‌داند و می‌گوید: «وقتی در خیابان انقلاب راه می‌روم، دست‌کم یکی دو نفر را می‌بینم که مثل من موهایشان را باز کرده‌اند و ترسی از این‌که بدون روسری راه می‌روند ندارند. به هم لبخند می‌زنیم. همین لبخند کار هزار کلمه را می‌کند. نشان می‌دهد که اتحاد محکمی بین آن دسته از زنانی که می‌خواهند حجاب اجباری را بردارند برقرار شده.» می‌گوید در دانشگاه حتی چند نفر از همکلاسی‌هایی که خودشان باحجاب هستند و چادر دارند، از او و دوستانش حمایت می‌کنند و کنارشان هستند. «اما در محله‌مان از این لبخندها خبری نیست.» خانه‌ی یلدا شرق تهران است و نگاه‌های غضب‌آلودِ همسایه‌ها باعث شده محله‌اش را دوست نداشته باشد. دوست دارد خانه‌شان را عوض کنند اما خانواده‌اش با او موافق نیستند. دلیل اصلی پدر و مادرش مسائل اقتصادی است و نگرانی از این‌که اگر خانه‌ را بفروشند و قیمت‌ها یک‌باره بالا برود، دوباره باید اجاره‌نشین شوند. دلیل‌شان قانع‌کننده است و یلدا هم می‌داند بیراه نمی‌گویند. با این حال دوست دارد خانه‌شان در محله‌ای باشد که بیشتر احساس راحتی کند.

 

دخترها کجای شهر آزادند؟

بعضی از قسمت‌های شمال و غرب شهر تهران، دست‌کم در طول یک دهه‌ی گذشته فضای آزادتری برای زنان بوده است. بدون حجاب ظاهر شدن در کوچه و خیابان برای ساکنان این مناطق چندان هم عجیب و غریب نبوده و اگر زنی را ببینید که بدون روسری در خیابان راه می‌رود تعجب نخواهید کرد. این رفت‌وآمد آزادانه‌تر نسبت به مناطق مرکزی و جنوبی، در همه‌ی این سال‌ها عادی بوده است. از این محدوده‌ها که بگذریم، خیابان انقلاب، به‌خصوص راسته‌ی کتاب‌فروشی‌های مقابل دانشگاه تهران، یکی از مناطقی است که این روزها اگر چند دقیقه گوشه‌ای منتظر بمانید حتماً دختری را خواهید دید که روسری‌اش را برداشته و بی‌توجه به خطر بازداشت شدن، با گام‌هایی محکم راه می‌رود. انگار می‌خواهد بگوید از انجام این نافرمانی خوشحال‌ام و می‌دانم آدم جسوری هستم. این محدوده از شهر محل گذر دانشجویان و علاقه‌مندان به کتاب است و محدوده‌ای فرهنگی به حساب می‌آید. یعنی بخشی از کسانی که ایجاد تحول در جامعه‌ را بخشی از مسئولیت خود می‌دانند. می‌توان گفت محدوده‌ی خیابان وصال این روزها حالت نمادین پیدا کرده و یادآور حرکت ویدا موحد و زنانی است که بعد از او بالای سکوی خیابان انقلاب رفتند و در سکوت اعلام کردند که با حجاب اجباری مخالف‌اند. اگرچه مدتی است که کسی بالای سکو نرفته و تصویر جدیدی از دختران معترض پخش نشده، اما تعداد دخترانی که در آرامش و بدون روسری از این محدوده می‌گذرند هر روز بیشتر می‌شود. دخترانی با چهره‌هایی شاد و رها از هر قید و بندی، می‌خندند و راه می‌روند. گویی می‌خواهند نشان دهند که می‌توانند در مقابل خفقان حاکم بایستند و با قدم‌های کوچک‌شان نداشتن روسری را به اتفاقی عادی تبدیل کنند.

پارک‌ها و محوطه‌های فضای سبز هم از جمله مکان‌هایی هستند که در آن‌ها تعداد زنانی که به داشتن روسری اهمیت نمی‌دهند بیشتر شده. در خیابان‌ها و محدوده‌های دیگر شهر هم می‌توان زنان و دخترانی را دید که بدون روسری راه می‌روند. البته هنوز تعداد این زنان کم است، اما شاید بتوان گفت بعد از حرکتی که در قالب «چهارشنبه‌های سفید» شکل گرفت، هر روز می‌توان تعداد بیشتری از زنانی را دید که دست‌کم بخشی از مسیر حرکت خود را بدون روسری طی می‌کنند. گاهی پیش می‌آید که در طول مسیرشان خرید کنند، از کسی آدرس بپرسند یا سوار اتوبوس و مترو شوند. در مواجهه با این حرکت، اغلب از خنده‌های شیطنت‌آمیز یا غرغرهای زیرلبی خبری نیست. تعداد مردانی هم که سعی می‌کنند در این مسیر به شکلی با زنان همراه شوند حالا بیشتر از پیش شده است. 

با وجود این‌که میانگین سنی زنان بدون حجاب حدود سی سال است، اما زنانی هم هستند که با وجود سن و سال بالاتر با جوان‌ترها همراه شده‌اند. منصوره یکی از آن‌هاست. می‌گوید «نوه‌ام چهار ساله است. دلم نمی‌خواهد او هم جوانی‌اش را مثل من زیر بار زور بگذراند.» او به یاد دارد که دو سه سال بعد از انقلاب، داشتن حجاب به‌عنوان یک حکم حکومتی مطرح شد و زنان کم‌کم مجبور شدند برای انجام کارهای دولتی روسری سر کنند. اعتراض زنان به جایی نرسیده و حجاب در قانون جمهوری اسلامی رسمی شده است. به باور او مسئله‌ی جامعه‌ی امروز ما حجاب نیست. «موضوع تسلط حکومت بر جسم و روح آدم‌هاست. اگر مسئله حجاب بود، به زنانی که کلاه سر می‌کنند و موهایشان پیدا نیست کاری نداشتند.»

 

فضای دانشجویی و دخترهای امروز

اگر دانشجویان دانشگاه‌های مختلف با هم متحد بودند و برای کاری مثل تغییر قوانین پوشش حرکتی انجام می‌دادند، به نتایج بهتری می‌رسیدیم. تعداد دانشجویان ایران چند میلیون نفر است. اما متأسفانه اعتراض‌ها انفرادی است و همین باعث شده قدرت نداشته باشیم.

کلاس‌های درسی دانشگاه‌ هم این روزها شاهد حضور جوانانی است که می‌خواهند فضای جامعه را تغییر دهند. هرچند سختگیری‌ها در دانشگاه هنوز زیاد است، اما هستند دانشجویانی که به تهدیدها اعتنایی ندارند و از محدودیت‌ها فراتر می‌روند. این روزها حتی دست دادن دخترها و پسرها در دانشگاه، که تا همین چند سال پیش فراتر از تصور بود، موضوعی عادی شده است. بعضی از دخترها در کلاس‌های رسمی روسری‌های خود را برمی‌دارند یا مقنعه‌ها را آن‌قدر عقب می‌برند که روی شانه‌شان می‌افتد. بعضی از استادان چشم می‌بندند و بعضی هم از دانشجویان می‌خواهند به قوانین دانشگاهی احترام بگذارند.

آزاده دکترای تاریخ دارد و عضو هیئت علمی دانشگاه است. می‌گوید فضای دانشگاهی این روزها با دهه‌ی هفتاد و هشتاد که خودش دانشجو بوده خیلی متفاوت است. او در کلاس‌هایش به دخترهایی که روسری یا مقنعه‌شان را برمی‌دارند تذکر نمی‌دهد. هرچند می‌داند این کار خلاف مقررات است و ممکن است در آینده موقعیت شغلی او را تحت‌تأثیر قرار دهد. با این حال در دلش این دختران را تحسین می‌کند. می‌گوید: «گاهی به نسل قبل سخت می‌گیریم که چرا زیر بار حرف زور رفتیم و چند دهه سکوت کردیم. اما من همیشه به دانشجویانم می‌گویم عمر دیکتاتوری در این سرزمین دراز است و عمر مبارزه‌ی ما با آن کوتاه. بگذریم که خیلی وقت‌ها باید پیش از رأس قدرت، با دیکتاتور درون خودمان مبارزه کنیمو. اگر این بچه‌ها راحت روسری‌هایشان را برمی‌دارند، به این دلیل است که مادرهایشان سعی کردند چادری را که پدر و مادرهایشان به زور سرشان کرده بودند، بردارند. جوان‌های دهه‌های شصت و هفتاد خاطراتی دارند که باور آن برای این نسل ممکن نیست.»

دانشجویان دانشگاه آزاد می‌گویند به اندازه‌ی دانشجویان دانشگاه‌های دولتی آزاد نیستند. قوانین دانشگاه آزاد در مورد پوشش دخترها و پسرها همیشه سختگیرانه‌تر از دانشگاه‌های دولتی بوده است. در آخرین دستورالعملی که این دانشگاه در آبان ۱۳۹۷ -بعد از تغییر مدیریت دانشگاه آزاد و روی کار آمدن علی‌اکبر ولایتی- در مورد مصادیق مجاز و غیرمجاز پوشش دانشجویان منتشر کرد، حتی پوشیدن لباس راحتی در محوطه‌ی خوابگاه‌های دخترانه نیز غیرقانونی اعلام شد. خبری که دست به دست چرخید و با عکس‌العمل دانشجویان مواجه شد. یکی از دانشجویان دانشگاه آزاد درباره‌ی این موضوع می‌گوید: «من ساکن خوابگاه نیستم اما سعی کردم با بازنشر این خبر و توییت کردن درباره‌ی آن، وضعیت دانشگاه آزاد را به بقیه نشان بدهم.» او معتقد است در دانشگاه آزاد، فضای دانشجویی حاکم نیست و هیچ کار فوق برنامه‌ای انجام نمی‌شود. «اگر دانشجویان دانشگاه‌های مختلف با هم متحد بودند و برای کاری مثل تغییر قوانین پوشش حرکتی انجام می‌دادند، به نتایج بهتری می‌رسیدیم. تعداد دانشجویان ایران چند میلیون نفر است. اما متأسفانه اعتراض‌ها انفرادی است و همین باعث شده قدرت نداشته باشیم.»

 

در نگاه دیگران

کسانی که از کنار دخترهای بی‌حجاب می‌گذرند و به روی خودشان نمی‌آورند که اتفاق تازه‌ای در شهر افتاده، لزوماً با آن‌ها هم‌عقیده‌ نیستند. مثلاً مصطفی مردی شصت‌ویک ساله و مذهبی است. همسرش چادری است و دخترش مانتویی اما باحجاب. می‌گوید: «پدرم زیادی مذهبی بود و من هم فکر می‌کردم همه باید چادر سر کنند. اما الان سعی می‌کنم بقیه را هم مثل دختر خودم ببینم. این چهار دهه به اسم دین و مذهب، اخلاق در جامعه‌مان سقوط کرده و ظاهراً این موضوع برای کسانی که دم از دین می‌زنند مهم نیست. ولی آدم‌های عادی مثل من را اذیت می‌کند.» خودش صاحب یک رستوران سنتی است و هر روز با آدم‌های زیادی در ارتباط است. از او می‌پرسم آیا در بین این زن‌ها هستند کسانی که روسری‌هایشان را بردارند؟ می‌گوید «بله» و تأکید می‌کند که «هر روز!» بعد هم توضیح می‌دهد «تا چند سال پیش گهگاه پیش می‌آمد که روسری‌ کسی از سرش بیفتد. اما این روزها دیگر یک اتفاق معمولی است.» می‌پرسم در مقابل زنانی که روسری‌ها را برمی‌دارند چه می‌کند؟ «کاری نمی‌کنم. اگر دخترها اینجا احساس امنیت نکنند کجا برایشان امن خواهد بود؟»

البته همه‌ی مردم تهران مثل مصطفی عمل نمی‌کنند. برخوردهایی که با این شیوه‌ی نافرمانی در جامعه شده گاه بسیار تند و خشن بوده است. از درگیری‌های لفظی گرفته تا برخوردهای فیزیکی. گاهی نمونه‌هایی از این درگیری‌ها را در فیلم‌هایی که در فضای مجازی پخش شده دیده‌ایم. شاید در اطراف‌مان نمونه‌های بیشتری هم به چشم دیده باشیم. برای بعضی از خانواده‌ها که دغدغه‌ی تربیت اسلامی دخترانشان را دارند، حضور در جامعه‌ای که حالا دیگر مثل قبل یکدست نیست آزاردهنده شده. هرچه هست، به‌نظر می‌رسد جامعه‌مان برای تغییری در این زمینه آماده می‌شود. تغییری که چرخ آن آرام‌آرام به راه افتاده اما چرخیدنش حالا دارد شتاب می‌گیرد. باید دید آیا می‌شود این حرکت مدنی، به همین اندازه آرام و بدون خشونت، به نتیجه برسد؟ و اگر گام‌های زنان و دختران ایرانی برای رسیدن به آزادیِ انتخاب نوع پوشش به هدف برسد، آیا می‌توان به سرعت گرفتن حرکت‌های دیگری به همین اندازه دور از خشونت امید داشت؟ به‌نظر می‌رسد تا رسیدن به جواب این سؤال زمان زیادی نمانده باشد.