زنی آرایش روزگار

زنی آرایش روزگار در حالاتشعریطاهره قرةالعین ق) ۱۲۶۸ -۱۲۳۳( فال ‌ رضا فرخ

هایآسو ‌ کتاب زنی آرایشروزگار فال ‌ کوششرضا فرخ ‌ به طرحجلد: چهره،کاری از آقا لطفعلیصورتگر شیرازی ی طاهره به خط خودش ‌ خط، بخشی از نامه ناشر:بنیادتسلیمی سانتامونیکا ــکالیفرنیا 1400 : چاپنخست یحقوق برای ناشر محفوظ است ‌ همه

زنی بود آرایشروزگار... فردوسی(شاهنامه)

العین ‌ خططاهرهقرة ‌ ایبه ‌ نامه

فهرست 9 ............................................................................... درآمد سخن 15 ............................................................ فصل نخست: شبح یک نام 29 ...........................................................................؟ طاهره یا طاهرا 38 ......................................................................... زبان، حیات مرگ 52 .................................................................................. پایان تغزل 61 ................................................................... ی پار ‌ فصل دوم: لاشه 63 ....................................................................................... ها ‌ اتاق 72 ....................................................................... های یکعکس ‌ افق 86 ................................................................................ آغازی دیگر 105 ............................................................. های تن ‌ فصلسوم: توسنی 111 .............................................................................. بدعت، ابداع 136 ................................................................................ طرزیدیگر 146................................................................. ماند ‌ تنهاصداستکه می 153............................................................................... سخن پایانی 159 ................................................................................. ها ‌ پیوست 161............................................................................. یمنابع ‌ گزیده 167..................................................................................... تصاویر

درآمدسخن ترسم ‌ زحسن روی تو بر دینخلقمی استدرجهان، آری ‌ که بدعتیکه نبوده -سعدی طاهره قرةالعین یک پرسش است یا بهتر است بگوییم در پرداختن به او و ی ‌ آید که مشکل بتوان برای همه ‌ ها به ذهن می ‌ ای از پرسش ‌ شعرش سلسله ام به پاسخی برای این ‌ خوانید کوشیده ‌ ایکه می ‌ آنها پاسخی یافت. در نوشته ها نزدیکشوم. ‌ پرسش ی ‌ هاچهره ‌ یطاهره قرةالعینکم نوشته نشده استاما در ایننوشته ‌ درباره گرِ دلیر و ‌ های دیگرش همچون آوازه ‌ او همچون یک شاعر در پسِ چهره بار حجاب ‌ آورِ بدعت دینیِ باب، زنی انقلابی و زنیکه برای نخستین ‌ سخن ها ‌ کیشان او و در ردیه ‌ است. در ادبیات هم ‌ را از سر برگرفت، در سایه فرو رفته ی طاهره از ‌ ی بدعت باب نوشته شده، چهره ‌ ایکه درباره ‌ های حاشیه ‌ و تاریخ

10 درآمد سخن دانیمکه طاهره ‌ کند. می ‌ ی او همچون یک«پتیاره» میل می ‌ یکقدیسه به چهره از نخستینگروندگان به بدعت باب بود و سرانجام نیز جان بر سر اینگِرَوِش کیشانش بیشتر بر همین جنبه از زندگی او ‌ قلم هم ‌ گذاشت. در منابع آیینی به هایی ‌ ای، واقعیت ‌ هایحاشیه ‌ ها و تاریخ ‌ نویسی ‌ تأکیدشده، درحالیکه در ردیه از زندگی طاهره و حتی اصالت و ارزش شعرهای او نفی شده یا زیر سؤال رفته است. جدای از این دو رویکرد، اما در منابع دیگر، تاریخی و ادبی، از یروزگار وخاتونعجم یادشده و در ‌ طاهره همچون زنیشگفت، زیبا، نادره گام در جنبشرهایی زنان ‌ های زنانه، او را پیش ‌ های اخیر نیز در پژوهش ‌ سال گشایی ‌ خوانید،چهره ‌ اند. آنچه می ‌ ینوزدهمدانسته ‌ یدومسده ‌ در ایراندر نیمه یشاعری او که ‌ تر،کوششی استبرایگشودنچهره ‌ سخن دقیق ‌ از طاهره و به ویژه از رویکردی ادبی پرداخته شده است. ‌ کمتر بدان به آید، این است ‌ نخستین پرسشکه در پرداختن بهطاهره قرةالعین پیشمی ی ‌ ای از تاریخچه ‌ زمینه ‌ که از میان روایاتمتناقضاز زندگیکوتاهشدر پیش ایکه از او در ‌ بار بدعتیکه بدان دل سپرده بود و از متنشعرهای پراکنده ‌ خون ی شاعری او دست یافت؟ ‌ توان به خطوطی از چهره ‌ دست است، چگونه می این چهره در تاریخ ادبیات ایران و فرادهش شعر زنان در آن، چه جایگاهی دارد؟ ی اصالت ‌ در پاسخ به این پرسش در فصل نخستِ این نوشته به مسئله ایکه از زنی به نام ‌ های پراکنده ‌ شعرهای طاهره پرداخته شده؛ اینکه آیا تغزل راستی از آن او است؟ در پاسخ به ‌ طاهره قرةالعین اینجا و آنجا نقل شده، به ام شعر طاهره را نه از آغاز آن،که از پایان و از بیت مقطع ‌ این پرسشکوشیده انگیز او بخوانم. در اینخوانشنگاهی اجمالی به احتجاجات ‌ یا تخلصبحث ای اشعار منتسب به طاهره ناگزیر ‌ کم پاره ‌ شناسانه در رد یا قبول دست ‌ نسخه

11 درآمد سخن که باید و ‌ خود یا چنان ‌ شناسانه، خودبه ‌ بوده است. اما وارسی نظرات نسخه یتخلصهمچونیک«نام ‌ تر به بحثدرازدامن مسئله ‌ شاید ازمنظریگسترده نسبتسراینده (مؤلف، نویسنده) ‌ سخن دیگر، به ‌ و به )proper name( خاص» ام دلایل اصالت تخلص یا ‌ با متنکشیده شده است و از این رهگذرکوشیده تر، هویتشاعری او را همچون یک «امضا» در متن شعری او ‌ سخن دقیق ‌ به پیداکنم. ی تاریخی شعر او پرداخته شده ‌ در فصل دوم به زندگی شاعر و زمینه ام روایاتی را شاهد ‌ است. از میان روایاتگوناگون در این زمینه سعیکرده اجمال ‌ اند و بعضی روایات نامربوط را نیز به ‌ بیاورمکه به موضوعْ مربوط بوده اند. گفتنی استکه بیشتر ‌ ی طاهره را مخدوش نموده ‌ امکه چهره ‌ نقد کرده ی شعر طاهره، در واقع پرداختی به زندگی شاعر بوده است تا ‌ ها درباره ‌ نوشته اصطلاح شخصیت تجربی (آمپریک) ‌ اصل شعر او. پرداختن به زندگی و به عنوان ‌ ی تأکیدی بوده استکه بر نقشسراینده به ‌ شاعر در این فصل در ادامه ام. ‌ ای از بینامتنیت آن در فصل پیشین داشته ‌ کارکردی از متن و نیز تکه توان ‌ در فصل سوم به این پرسش پرداخته شدهکه آیا شعر طاهره را می مفهومی متفاوت از شعر زنان پیش از او در تاریخ ‌ سرآغازی از شعر زنانه به ی زنان شاعر ‌ توان آثار پراکنده ‌ سخن دیگر، آیا می ‌ ادبیات ایران خواند؟ به های نظری ‌ ایرانی را در چهارچوبمفهومی نگارشزنانه تعریفکرد؟ نگرش در )féminine écriture( ی زنانه» یا «نویسشمادین» ‌ ی «جمله ‌ فمینیستی درباره ويژه به ‌ پذیرند؟ در این فصل همچنین به ‌ خوانششعر گذشته تاکجاکاربست ام و با ‌ مفهوم ادبیِ این اصطلاح پرداخته ‌ شعر طاهره در چهارچوب «ابداع» به نگاهیگذرا به فرادهششعر زنان در ادبیات فارسی و نیز بررسی شعر طاهره

12 درآمد سخن ی بلخی تا عصر مدرنیسم و شعر فروغ ‌ امکه شعر طاهره از رابعه ‌ استدلالکرده فرخزاد، چرخشی در سوژگی زنانه و بیانی از آن را در شعر پیشامدرن فارسی نماید. ‌ بازمی شدن ‌ در هر سه فصل تا آنجا به مباحث نظری پرداخته شدهکه در روشن ام تا آنجاکه ممکن ‌ های مختلف موضوع بدان نیاز بوده است وکوشیده ‌ جنبه ی ناآشنا به اصول و زبانِ ‌ است اینشروحو اشاراتنظری، حتی برایخواننده اصطلاحی آنها مفهوم باشد. ها ذهن ‌ به شعر طاهره و خود او همچون یک پرسش برگردمکه مدت صرافت پرداختن ‌ است. آیا مباحث نظریْ من را به ‌ من را به خود مشغولکرده به شعر طاهره انداخته یا این شعر طاهره بوده استکه من را به بازخوانی آن ی من هر دو بوده است. ‌ توانم بگویمکه انگیزه ‌ مباحث برانگیخته است؟ می گذارد ‌ هاییکه طاهره وشعرشدر برابر خواننده می ‌ ی پرسش ‌ اگر بتوان به همه ماند و ‌ های دیگر که بر جا می ‌ پاسخگفت، اما پرسشی هست پیش از پرسش خوانیم ‌ مشکل بتوان پاسخی برای آن یافت. در روایاتی از زندگی طاهره می کرده است. ‌ که او اغلب و در لحظات مختلف، شعری را با خود زمزمه می پرسشاین استکه در آنشبتابستانو در باغی در تهران پیشاز آنکهجلاد، هایش آن را بفشرد، ‌ ریسمان را بر گردن او بیندازد و تا بالاآمدن آخرین نفس کرده است؟ باید بگویمکه قتل شاعری ‌ طاهره چه شعری را با خود زمزمه می همان صورتِ قتل طاهره ‌ دیگر، محمد مختاری، در زمان ما که درست به یاد طاهره وکلمات آخر او انداخت. این دو شاعر در ‌ انجامگرفته بود، من را به اند؟ این، راز ناگشودنی ‌ کرده ‌ چند قدمیِ مرگچهکلماتی را با خود زمزمه می توان در متنشعرشان بازگشود؟ ‌ شعر هر دوی آنهاست. آیا هرگز این راز را می

13 درآمد سخن تواند این نوشته راکوششی در تبارشناسی حرکت ‌ خواننده همچنین می ها پس از قتل ‌ های شهر تهران، سال ‌ آن دخترکی بخواند که در یکی از خیابان چوبی به ‌ طاهره، روسری را از سر برگرفت و به نشان آزادی آن را بر سرِ تکه اهتزاز درآورد؛ یا حرکت آن زنان دلیریکه این روزها، به هنگام نوشتن این یشلیک بدویتی ‌ ی آماده ‌ هایکابل و هراتدر برابر اسلحه ‌ سطرها، در خیابان اند و برای رهایی تن خویش پیکار ‌ ستیز، سینه سپر کرده ‌ خواره و زن ‌ خون کنند. ‌ می ۲۰۲۱ فال-لاوال، سپتامبر ‌ رضا فرخ

فصل نخست شبح یک نام ز دلمشراره باردکه نسبز نار دارد کام باشد این دل؟ ‌ زچه رو ثمر نیاردکه به کسیگفته است؟ برگردانی با اندکی ‌ چه اهمیتی داردکه این مصرع شعر را چه گوید: چه اهمیتی دارد ‌ که می )Samuel Beckett تحریف از این سخن بکت ( گوید؟ ‌ کسیسخنمی ‌ کهچه -What does it matter who is speaking? ای اشاره دارد یا سرنمونی را ‌ ای شیوه ‌ ی بکت فقط به نکته ‌ آیا اینگفته گذارد ‌ ی خوانش متن بر آن تأکید می ‌ بندیکردهکهگرایشی در نظریه ‌ صورت دهد که در آغازِ سخن بگوییم: چه اهمیتی دارد این ‌ و به ما این جواز را می ی ‌ ایکه موضوع این مقال است، سروده ‌ شعرهای پراکنده )Corpus( ی ‌ واره ‌ تن پرسد، بلکه در واقع ‌ زنی به نام طاهره باشد؟ بکت در اینگفته چیزی را نمی دهدکه در پرداختنبهشعرطاهره قرةالعینپیشاز ‌ پاسخیبه پرسشیدیگر می

16 شبح یک نام یشعری ‌ نخواهی در برابر ماست: آیا سخنان پراکنده ‌ هر پرسشی دیگر خواهی راستی ‌ شده، از آن او است؟ آیا به ‌ که به نام طاهره قرةالعین اینجا و آنجا ثبت زنی با نامشعری طاهره اینشعرها را سروده است؟ آیا اینسخنان شعریهمه ای واحد است و این سراینده زنی است به نام طاهره قرةالعین؟ ‌ از آن سراینده توانگفتکه اثر قلم اوست؟ پیش از پرداختن به شعر ‌ یی را می ‌ ها ‌ چه سروده چنان ‌ رو کهکمتر آثار شاعری آن ‌ آید، ازآن ‌ ها ناگزیر پیشمی ‌ طاهره این پرسش شناسانه یا تاریخ ادبیاتی به زیر سؤال رفته ‌ که طاهره و آثارشدر تتبعاتنسخه ی اصالت آنسخنانیضدونقیضگفته شده است. ‌ و درباره آورد: اکنون و برای ‌ های دیگری را نیز در پی می ‌ باره پرسش ‌ این ‌ پرسشدر شده سروده در چیست؟ ‌ ها را که زنی در عصری سپری ‌ ما اهمیت این شعر ی بکت، چه اهمیتی داردکه این ‌ سخن دیگر و با برگردان دیگری از گفته ‌ به ها در آنگفته شده اکنونعصری ‌ گویند؟ آیا عصریکه اینشعر ‌ ها چه می ‌ شعر ها و ‌ جامانده از او را باید درکنار مناجات ‌ شده است؟ آیاکلشعرهای به ‌ سپری ی نوعی ادبیاتدینیجای داد و آنها را فاقد ارزشادبی ‌ تفسیرهایشدر مقوله ها را برایکی سروده است؟ ‌ معنای خاصکلمه به حساب آورد؟ این شعر ‌ به ها در یافتن پاسخی برای این پرسش ‌ کوشیم به پاسخی برای این پرسش ‌ می ی شعریصدایکیستکه از ورای ‌ آغازین نزدیکشویم؛ اینکه در این جمله گوید؟ ‌ هاییپراکنده از زبان«من» با ماسخنمی ‌ نوشته ‌ ها و ازخلالدست ‌ سال اگر به باد دهم زلفعنبرآسا را اسیرخویشکنم آهوانصحرا را

17 شبح یک نام گذرد ‌ پس از گذشتسالیانی دراز که از زمان زندگی طاهره قرةالعین می بار پیدایش یک ‌ نام او تاریخ خون 1 ق)، ۱۲۶۸ – ۱۲۳۳ یا ۱۲۳۱ ،۱۲۳۰( تنها بر زندگیطاهرهکه ‌ بار نه ‌ آورد. این تاریخخون ‌ بدعتمذهبیرا به یاد ما می انداخته است. طاهره قرةالعین را زنیشورشی و نامورترین ‌ بر شعر او نیز سایه گران رهاییزن ‌ شود، یکی از آوازه ‌ درستیگفته می ‌ که امروز به ‌ پیرو بابیا چنان ی او همچون یک ‌ دانند. اما چهره ‌ در تاریخ معاصر ایران یا نخستینِ آنان می یاودرتاریخنیست.طنزتلخیاست ‌ دلایلی، بههمانآشکارگی چهره ‌ شاعر، به اند، تا آنجا ‌ دلیل تاریخیت این نام، در واقعیت ادبی آنشککرده ‌ که درست به توانگفت در خوانششعر طاهره، ما نه با یک نامکه با شبح یک«نام» ‌ که می شود: فاطمه ‌ های دیگری نیز ظاهر می ‌ سروکار داریم. این شبح در کسوت نام یی ‌ ها ‌ تاج، زکیّه... . اینها نام ‌ که نام خانگی او بوده است و نیز اُمّ سَلمَه، زرین ها خوانده یا ملقبشده است. قرةالعین یکی ‌ اشبدان ‌ استکه در دورانزندگی اند، نام ‌ دیگر از القاب اوستو طاهره، اگرچه بیشترِ شعرهایشبدون تخلص توان ‌ روستکه می ‌ انگیز اینشاعر است. ازاین ‌ شعری یا تخلصاصلی و بحث گفتخوانشطاهرهکوششی در یافتن ردّپایی از یکشبح است... . شعر طاهره همچون خودِ رخداد خیزش بابی، خیزشیکه بدعتی را در از اتفاق از زبان زنی به نام ،‌ حد یک ارتداد کامل و جداشدن از مذهب رسمی صورت تحریف و جعل در قالب ‌ ی به ‌ ها ‌ طاهره اعلام داشته بود، از دستیازی های متعصبانه ‌ پنداری ‌ و توطئه )fringe history( ای ‌ های حاشیه ‌ نگاری ‌ تاریخ مصون نمانده است. همچنین باید اشارهکردکه ادبیات آغازین این بدعت، ۱۸۵۲-۱۸۱۷ 1

18 شبح یک نام ادبیات به مفهوم عامکلمه، نیز در دوران پیش از چاپ و روزنامه نوشته شده یافتند ‌ است. این «اوراق ضالّه» در زمان خود، امکان نشر و تکثیر آزادانه نمی و بخشی از آن در جریان حوادث از میان رفته است. در این میان و تا آنجاکه هم در فرهنگی ‌ گردد، شعر طاهره نیز همچون آثار زنی مرتد، آن ‌ به طاهره برمی تابید، مصون از این عوارض تاریخی نبوده ‌ عام برنمی ‌ که صدای زن را در ملأ و روند تحریف یا ردّ انتساب این اشعار به او تا زمان حاضر نیز ادامه داشته های ‌ ها و تخلیط ‌ ها وگاهگزینش ‌ ها، بدخوانی ‌ کاری ‌ است. در این زمینه دست نویسان نیز کار خوانش این متن شعری ‌ برداران و تذکره ‌ ی نسخه ‌ بخواهانه ‌ دل کیشان طاهره نیز ‌ بینیمکه در میان هم ‌ را دچار مشکلکرده است. حتی می ی ‌ خورد تا چهره ‌ ی آیینی او به چشم می ‌ کردن چهره ‌ بیشتر گرایشی به برجسته خوانیم: «... شعر برای ‌ یشعرای بهائی می ‌ که در یک تذکره ‌ اش؛ چنان ‌ شاعری عالم، فقیه، عارف، خطیب، مجادل، شجاع و مفتون ‌ او تفنن بوده و خانمی نتیجه اینکه ما هنوز 2 حقیقت و بالاخره فدایی راه اثبات عقیده بوده است». آثارشعری، ‌ یتمامی ‌ اطمینانوتاحدممکندربرگیرنده ‌ ایویراستهوقابل ‌ نسخه دانیم ‌ ها، رسالاتومراسلاتاینزنشاعر را در دستنداریم. ما نمی ‌ مناجات ی آثار شعری اوست؟ در ‌ آنچه را اکنون از شعرش در دست داریم، آیا همه ها، مکاتیب ‌ طاهره از خطبه ‌ ی آثار قلمی ‌ ای آمده استکه اگر روزی همه ‌ تذکره 3 و مقالاتو نیز اشعار در یکجاگرد آید، «دفتریجسیم» را شکلخواهد داد. به مشکل دیگری نیز در خوانششعر طاهره باید اشارهکرد و آن، رفتار ها راکسیگفتهکه بهشاعری ‌ شخصیطاهره باشعرهایشبوده است. اینشعر ی ‌ . تهران: مؤسسه ۳ ، جی شعرای قرن اول بهائی ‌ تذکره بدیع) ۱۲۶( ، الله ذکایی بیضایی ‌ نعمت 2 .۱۰۷ ملی مطبوعات امری، ص .۱۱۳ همان، ص 3

19 شبح یک نام خود، اِشعاری نداشته است. در مجالی تنگ،کار شاعری در دستور روز او گوید. اینشعرها سروده ‌ نبوده است. این را زندگیکوتاه و پرتلاطمشبه ما می اند و ‌ اند که سروده شوند و پس از مرگ شاعر اینجا و آنجا پراکنده شده ‌ شده ی آنچه از شعر طاهره اکنون ‌ آیند. همه ‌ نظر ناتمام می ‌ گاه خود نیز پراکنده و به ای استکهگویی پس از توفانی مهیب از سر ‌ در دست داریم، اوراق پراکنده اتفاق به دست ما رسیده و مشکل بتوان به آنها در مجموع نام دیوانی مدون مفهوم متعارف ‌ شاملکلیات آثار یکشاعر را داد. در اینجا با آثار شاعری به گردد. اینحجم ‌ جامانده از او برمی ‌ رو نیستیم. پرسشدیگر بهحجم آثار به ‌ روبه جامانده از طاهره، چه وزنی و جایگاهی در تاریخ ادبیات ‌ های به ‌ اندک سروده ی تاریخی او نیستکه بر اهمیت این اشعار ‌ تواند داشته باشد؟ آیا آوازه ‌ می جامانده از سخن یک شاعر لزوماً ملاک ‌ دانیمکه حجم به ‌ افزوده است؟ می سنجشکیفیت ادبی و اهمیت آن نیست. از خیام ما اکنون چند رباعی در ها چه برجامانده است؟ ‌ دستداریم؟ و از رودکی از غزل و قصیده پساز سده تواند این دو نام را در تاریخ ادبیات ایران نادیده بگیرد یاکم بها ‌ کسی می ‌ چه ویژه اکنون در سیر تاریخی و تحول ‌ دهد؟ و چرا نباید طاهره و شعرش را به شعر فارسی نادیده بگیریم؟ آیا اوراق دیگری در آینده به دفتر شعر او افزوده خواهد شد؟ محتمل استکه افزوده شود و محتمل استکه چنین نشود، اما توان شککرد. با آنچهگفته ‌ در موجودیت این دفتر با همین حجمکنونی نمی ی اصالت انتساب محتوای این دفتر ‌ شد در اینجا ناگزیریم نخست به مسئله شبهاتتاریخ ‌ و ‌ کوشیمکه ببینیم در پسشک ‌ شعر به طاهرهگریزی بزنیم و می شناسانه در بابدرستی یا نادرستی انتساب این اشعار، امروز ‌ ادبیاتی و نسخه از شعر طاهره چه در دست داریم.

20 شبح یک نام ی ضعیفی بوده که در ‌ توانگفت آن حلقه ‌ «تخلص» یا نام شعری، می وتردید قرار گرفته و با ‌ شعر طاهره بیش از هر ویژگی دیگر آن، مورد شک دو نمونه از آن، اصالتکل آثار شعری زنی به نام طاهره ‌ دانستن یکی ‌ نااصل تواند ملاکی در ‌ اند. اما آیا صرف تخلص می ‌ قرةالعین را زیر سؤال برده تشخیص اصالت یک شعر و نسبت آن به یک شاعر خاص باشد؟ تخلص گیریمو پرسشاز ماهیت ‌ چیست؟ با درنگیدر مفهوم تخلصبحثرا پیمی کنیم؛ اینکه آیا اصولاً تتبعات رایج ‌ تر طرح می ‌ ایگسترده ‌ تخلص را در زمینه توانندما را بهخوانشیدقیقاز یکمتنادبیو اصالت ‌ شناسانه تاکجا می ‌ نسخه انتساب آن به یکنام خاصیاری دهند؟گفتنی استکه بحث از تخلصتنها های ‌ زنی ‌ ماند و از حدس وگمانه ‌ به تعریفی از یک عرف ادبی محدود نمی ی ‌ رود. در این بحثما با مسئله ‌ شناسانه فراتر می ‌ ادبیاتییا تتبعاتنسخه ‌ تاریخ روییمکه لزوماً با نام یا نشان شخصیِ شاعر ‌ صورت نامی شعری روبه ‌ «نام» به شناختی به ‌ یکی نیست و به همین لحاظ، این بحث از حد یک پرسش روش ی مفهوم «نام» در متن ادبی یا به ‌ درباره )ontologic( شناختی ‌ پرسشی هستی کشد. ‌ سخندیگر، به تعیینکیستی مؤلفیا سراینده و نسبتاو با اثر ادبیمی یا نام شعری در واقع امضای شاعر است در پای اثر خود و تخلص ای خاص در میان ‌ همچون عرفی ادبی، ملاک تشخیص شعر به گوینده سخندیگر، تخلصهمچونمُهر یا امضای ‌ شمار دیگر است. به ‌ گویندگان بی شاعر، سندیت انتساب یک اثر به یک سراینده با نامی خاص است و چنین 4 ی رادویانی «شعر مزّور را از نامزّور» با تخلص شناسند. ‌ گفته ‌ استکه به شناختند و ‌ نویسان در گذشتهکل دستاورد یکشاعر را با تخلصاو می ‌ تذکره ) «تخلص در شعر فارسی و عربی»، ۱۳۹۱( نقل ا ز: ابراهیم خدایار و یحیی عبید صالح عبید، 4 .۶۶ بهار و تابستان، ص فنون ادبی،

21 شبح یک نام از دید آنان،شاعران«اربابان تخلص» بودند. تخلصاما همچون امضا همیشه به «متن» و )deconstructive گشایانه ( ‌ از نگاهیساخت شدن دارد. ‌ امکانجعل پذیریآن است. به ‌ گوییمکهشرطوجودییکامضا در امکانجعل ‌ «امضا»می بینیم تنها نه یک«عطار» ‌ روستکه می ‌ ازاین ترخواهیم پرداخت. ‌ این نکته پیش ی نهم ‌ اند که یکی از آنها در سده ‌ یی بوده ‌ ها ‌ ادبیات فارسی عطار ‌ که در تاریخ ی ‌ کرده و حتیخود را سراینده ‌ سرایی می ‌ هجری با امضایجعلی عطار سخن هر تحریفی در شعر حافظ یا هر 5 خوانده است. ‌ نیز می اسرارنامه و الطیر ‌ منطق بیتیا ابیاتی الحاقی بهشاهنامه در واقعجعل امضایحافظو فردوسی است. توان با امضای مؤلف و ‌ تخلص را در عرف شعر فارسی البته نمی ملازمات حقوقی آن در عصر حاضر یکی دانست. مؤلف و تملک او بر اثر گرددکههمچون ‌ می ‌ مفهوممدرنبه پیداییمفهوم«فردیت»مدرنباز ‌ تألیفیبه مفهوم امروزین در عصر سخنورانکلاسیک، چه در ‌ ی ادبیات به ‌ خود واژه ما از زندگی ‌ شده نبود. چنین استکه اکنون آگاهی ‌ اروپا وچه در ایران، شناخته امساکوگاه ‌ گویان بزرگ، اندکاستوخود آنان نیز به ‌ شخصی اغلبسخن ها به ‌ ها و جنگ ‌ اند. در تذکره ‌ در حد اشاره از زندگی شخصی خود سخنگفته خوریمکه از زندگی آنها جز تاریخ تولد و مرگشان آگاهی دیگری ‌ شاعرانی برمی های مردمی زیادی از گذشته به ما رسیده که نام ‌ ها و داستان ‌ نداریم و ترانه دانیم. با اینحال این نیز گفتنی استکه در ‌ ی آنها را نمی ‌ سراینده و پدیدآورنده ی ادبکلاسیکفارسی،گاه بر سر تملکو اختصاصیکنام شعری ‌ گذشته گرفته وحتیگاه تخلصی ‌ بهخود، میانسخنورانمجادلاتومشاجراتیدرمی ها»، ‌ شناسی اجتماعی شعر فارسی در نگاهی به تخلص ‌ ) «روان ۱۳۸۲( ، محمدرضا شفیعیکدکنی 5 .۶۶-۴۶ ، صص ۳۲ ، شبخارا

22 شبح یک نام 6 رفته است. ‌ شده یا به سرقتمی ‌ خریدوفروشمی اند اما باید گفت ‌ ی تخلصرا به رودکی رسانده ‌ لحاظ تاریخی پیشینه ‌ به گاه در تحولشعر فارسیجایوکاربستثابتی نداشته است. ‌ که تخلصهیچ ی ‌ کارکرد آن در قصیده و غزل یکسان نیست. تخلص از بیت پیونددهنده مکان ‌ ی قصیده به بیت پایانی (مقطع) در غزل نقل ‌ تشبیب با مدح در میانه های تغزلی، تخلص ‌ طورکلی در قالب ‌ کرد. برخلاف قصیده، در غزل و به دیگر فقطیکنامخاصنیستو برخلافپنداشتمعمول، مرجوعیرا برای روست ‌ توان مفروضدانستو ازاین ‌ صورتشخصیکّه و تاریخی نمی ‌ آن به درستیگفته شدهکه حافظ همچون نامی شعری یا «تخلص» در دیوان، ‌ که به اغلبچنین 7 یشعر». ‌ نه «شباهتی با حافظ شاعر دارد و نه شباهتی بهگوینده صورت تخلص از خود در شعر ‌ مفرد به ‌ شخص ‌ استکه شاعر در قالب سوم یندایی،شاعر مورد ‌ بینیم، اماگاه نیز بهصیغه ‌ که درحافظمی ‌ برد،چنان ‌ نام می که از تفتازانی نقل ‌ گیرد. اینخطابازجانبکیست؟ آیاچنان ‌ خطابقرار می کننده انتزاع یا تجریدی از خود شاعر است ‌ اند، در این موارد، خطاب ‌ کرده کلیدیگروغیر ازخودشاعر ‌ ایبه ‌ یاگوینده 8 (تخلصهمچونصنعتتجرید) یایوانمداینکه ‌ ایهمچونقصیده ‌ را موردخطابقرار داده است؟در قصیده ، پاییز و زمستان، ی ادب و زبان ‌ نشریه ) «بررسی تخلص در شعر فارسی»، ۱۳۹۱( ، زهره پوراناری 6 .۵۱-۲۳ صص ی دیگری در این زمینه: ‌ و نیز نگاهکنید به مقاله ، بهار و فنون ادبی ،») «تخلص در شعر فارسی ۱۳۹۱( ، ابراهیم خدایار و یحیی عبید صالح عبید .۷۸-۶۱ تابستان، صص ی ‌ فصلنامه ) «ارزش تخلص وکاربرد آن در شعر حافظ»، ۱۳۸۴( ، علی محمدی سیدآبادی 7 .۷۵-۵۱ ، تابستان، صهای ادبی ‌ پژوهش همان. 8

23 شبح یک نام گوید و ما ‌ تخلصدر بیت پایانی آن آمده، آیا این «خاقانی» استکه سخن می های آنکاخساسانی؟شکوهی ‌ خواند یا ویرانه ‌ را وشاعر را نیز به عبرتفرا می ی یادهای نهفته در خودش: ‌ ی تاریخی در زوال؟ زبان با همه ‌ رفته ‌ ازدست یعبرتکن ‌ خاقانی ازیندرگه، دریوزه تا از پستو زین پس، دریوزهکندخاقان دهیم، چه نسبت یا ‌ و اگر سرایش این قصیده را به خاقانی نسبت می کننده و شاعر در فضایی از یک ‌ یی میان منشأ آن صدای خطاب ‌ ها ‌ نسبت روستکه بحث از تخلص همچون یک نام ‌ «تخلص» برقرار است؟ ازاین تر، ‌ رود و در چهارچوب نظری کلی ‌ از حد چهارچوبی صرفاً بلاغی فراتر می آورد. از اینجاست، از ‌ شده را پیشمی ‌ ی نسبتسراینده با سخنسروده ‌ مسئله کوشیم به شعر طاهره نزدیک ‌ ی تلاقیسراینده و سروده استکه می ‌ این نقطه شویم. پیش از طرح نظریِ نسبتسراینده با سروده، اما نخست ببینیمکه در اتکاهستند ‌ شناسانه قابل ‌ شناختیتاکجا تتبعاتنسخه ‌ همانچهارچوبروش ویژه یک متن شعری به یکشاعر، ما را ‌ توانند در اصالت تخصیص به ‌ و می یاریدهند. وجویی برای ‌ توانجست ‌ یشعر، اهمکوششناقدان نُسَخ را می ‌ در زمینه ایاز آثار به یکشاعر با یکتخلص، ‌ یافتناصالتانتسابیکاثر یا مجموعه های ‌ سخندیگر، به یکنامخاصدانست. از اینرویکردکه اغلببا روش ‌ و به ی همان ‌ نحوی ادامه ‌ شود، به ‌ می ‌ به نقد نسخ پرداخته ‌ اصطلاح علمی ‌ نو و به بینیمکهکیستیشاعر با تخلصاو یکیگرفته ‌ نویسان قدیم را می ‌ ذهنیتتذکره شود: شاعر ارباب تخلص و لاجرم ارباب سخن خویش است. از این ‌ می رویکرد فرض بر این استکه روایتی از یک شعر هستکه اصل است. این

24 شبح یک نام ترین روایتبه زمان زندگانی ‌ لحاظزمانی، نزدیک ‌ قلمخودشاعر یا به ‌ روایتبه ها و ‌ اوست. تشخیص روایت یا ثبت از این نوع دوم استکه اهمکوشش یا تتبعات ‌ ها ‌ دارد. اینکوشش ‌ شناسانه را بهخود مصروفمی ‌ هاینسخه ‌ روش توان منکر اهمیت ‌ خصوصدر عصر چاپلازم بوده و نمی ‌ شناسانه به ‌ نسخه خصوص ادبکانونی (فردوسی، حافظ ‌ و لزوم آن شد. عمری بر آثار ادبی به و دیگران)گذشته و در اعصار پیش از صنعت چاپ، تحریفات و ملحقاتی هایتعییناصالت ‌ کوتاهسخن،ملاک ‌ نااصلبه اصلمتنآنهاراهیافته است.به تواندر دووجه تاریخی(قدمتنسخه) ‌ شناسانه را می ‌ یکمتن از دیدگاه نسخه توان صورتکاربستی از ‌ و بیانی (بلاغی) خلاصهکرد. این وجه اخیر را می ) در تشخیص Saint Jerome دانستکه فوکو از سن جروم ( ‌ آن ملاک سومی بودن اثر از ملحقات ‌ کند: عاری ‌ انتسابدرست یک اثر به یکمؤلفنقل می ی مؤلف (شاعر در اینجا) نوشته ‌ ای متفاوت با شیوه ‌ شیوه ‌ یا اضافاتیکه به گو ‌ طور معمول در آثار آن سخن ‌ شده و حاویکلمات و ترکیباتی باشد که به از رویکردینظریمشکل اینجاستکه ما در پرداختنبا اثری 9 شوند. ‌ دیده نمی کس در ‌ روییم. هیچ ‌ شعری نه با حضور شاعر بلکه با غیاب او در متن روبه یسرایشیکغزل حافظحضور نداشته است. آن لحظه از زمان حالِ ‌ لحظه توانگفتما در ‌ یشعر استو پسمی ‌ یخواننده ‌ سرایش، اکنون زمانگذشته ی ‌ واقع با دو غیاب(سراینده و خواننده) در یکمتنسروکار داریم. در فاصله توان برایمتن، مفروض ‌ ایندوغیاب، هر نوعمعنا یاحتی لفظمقدّریرا نمی ی فوکو در ‌ م. نگاه کنید به نوشته ۴۲۰ سن جرومکشیش، متأله و مورخ مسیحی، درگذشته در سال 9 این منبع: Michel Foucault, (1984) ‘What is an Author?’ in Paul Rabinow (ed.) Foucault Reader. Pantheon Books, pp. 101-120.

25 شبح یک نام ی تعلیق معناهاست. سَرَقات و ‌ ویژه متن شعری، عرصه ‌ دانست. متن و به یابند. ‌ ی بین دو غیاب استکه به متن راه می ‌ ها در همین فاصله ‌ انتحال مشکل اینجا این استکهگاه در کاربست این دو وجهِ یادشده، یعنی شناسانه تناقضی ‌ ویژگی تاریخی و ویژگی بیانی (بلاغی) در تتبعات نسخه توان در مطلقِ ترجیحِ این تتبعات شککرد. ‌ گونهکه می ‌ شود؛ آن ‌ نمودار می لفظ «وُصلِه» را اگرچه بر مبنای «اقدمِ نسخ، اصححِ نسخ» بر لفظ آشنای اش دراز کنید) ‌ «قصه» در مصرعی از حافظ (شبی خوش است بدین قصه توان ‌ دلیل سبْکی و اُخت واژگانی در دیوان، نمی ‌ اند، اما درست به ‌ ترجیح داده ای دیگر، بیت نخست از دفتر ‌ در نمونه 10 این ترجیح یا جایگزینی را پذیرفت. جای ‌ مثنوی را از صورت آشنا و مألوفش درآورده و باگذاشتن لفظ «این» به اند: ‌ صورتزیر تصحیحکرده ‌ «از»، بیترا به کند ‌ بشنو[این] نیچونحکایتمی کند ‌ هاشکایتمی ‌ ازجدایی های مثنوی است و ‌ ترین نسخه ‌ این ثبت اگرچه برگرفته از یکی از قدیمی که ‌ ق)کتابتشده، اما چنان ۶۷۷( در حدود پنجسال پساز درگذشتمولانا ای نزدیک به زمان ‌ هم بر اساس نسخه ‌ بینیم با ثبت معروف نیکلسنکه آن ‌ می ینیکلسنهمان ‌ ق)،تفاوتدارد.درنسخه ۷۱۵( درگذشتمولاناتحریرشده خوانیم. باید گفت ‌ کند» را می ‌ روایت آشنای «بشنو از نی چون حکایت می که با تغییر لفظ «از» به «این» در این بیت، ما اِسنادی مجازی را به اسنادی ی نی را بهکسوت تشبیهیْ نازل بدون ادات تشبیه ‌ حقیقی یا در واقع استعاره ی ‌ (نسخهیگیسوییار ‌ قصه )۲۰۱۹( ، فال ‌ تفصیلپرداخته استدر: رضا فرخ ‌ نگارنده به اینموضوع به 10 اینترنتیدرباشگاهکتاب).

26 شبح یک نام کاهد بلکه ‌ تنها ازشاعرانگیمتنمی ‌ ایهستمکه...که نه ‌ ایم: منمثلنی ‌ درآورده خوانی ندارد: «همچو نی زهری و تریاقی ‌ با ابیات پس از آن در اشاره به نی هم که دید...» یا آنجاکه از زبان نیهمچون موجودیتی در خود و مستقل از شاعر تر اینکه در این تصحیح با ‌ اند...» مهم ‌ شود: «کز نیستان تا مرا ببریده ‌ نقل می زبانی بیان شاعرانه ‌ ای از خود شعر و از زبان بی ‌ ی نی (استعاره ‌ تبدیل استعاره به یکتشبیه نازل، مضمون فراقکه اساسمحاکاتشعری 11 تعبیر حافظ) ‌ به خدمتحدیث نفس ‌ ای به ‌ صورتوسیله ‌ مولوی است از آنگرفته شده و نی به سطحیشاعر درآمده است.گفتنی استکه هر دو نسخه به اصطلاح از «اقدم ی اساسکار ‌ روند. اما چرا نباید تصورکنیمکه در نسخه ‌ نسخ» به شمار می تربهتقریرمولویدسترسی ‌ تریانزدیک ‌ ایمنقح ‌ نیکلسن،کاتبنسخهبهمسوده وچرا بر قدمت نسخه، ‌ چون ‌ توان این تأکید بی ‌ لحاظ نظری می ‌ داشته است؟ به همچون ملاکی نهایی در سنجش اصالت سخنی شعری را ناشی از یقین تنهاحضورشاعر در ‌ یسرایشمعینبرایسخندانستو نه ‌ مصححبه لحظه دانیمکه مولویمثنوی ‌ آن لحظه، بلکهحضورکاتبنسخه نیز درکنار او. اما می کرد و آنها بیانات ‌ نوشت، بلکه در حضور خواص نزدیکش تقریر می ‌ را نمی های تحریرشده ‌ واصلاح مسوده ‌ کردند. بازبینی و حک ‌ شعری او را تحریر می که نقل شده، ‌ دستخود مولوی امری بسیار محتمل است. حافظ نیز چنان ‌ به برْد و آنها را ‌ دستخود باگذشت زمان دست می ‌ های تحریرشده به ‌ در نسخه ویراست. ‌ می که اشاره شد، عرفادبی تخلص، تعریفثابتی ‌ از نگاهی تاریخی، چنان خصوص ‌ هایمختلفشعر فارسی نداشته است. بسیاریشعرها و به ‌ در دوره ایم. ‌ ی همین بحث مثال آورده ‌ نگاه کنید به بیتی از حافظکه در ادامه 11

27 شبح یک نام اند. در دیوان حافظ عدول از صورت ‌ قطعات تغزلی هستکه فاقد تخلص واحددربیتپایانیدرغزلیبامصراع ‌ْ صورتنامی ‌ یتخلصرا به ‌ شده ‌ شناخته بینیم. در تصحیحمعتبر ‌ آغازین«چو برشکستصبا زلفعنبرافشانش...»می صورت «خواجه» آمده ‌ صورت «حافظ»که به ‌ خانلری نام شعریِ سراینده نه به است: دستخواجه دهم ‌ بگیرم آنسر زلفو به 12 که داد من بستاند ز مکر و دستانش بینیمکه در غزلی دیگر تخلصنه در بیتپایانیکه در مطلعغزلخود ‌ و نیز می نماید: ‌ می پوش ‌ درعهدپادشاهخطابخشجرم نوش ‌ کششدومفتیپیاله ‌ حافظقرابه تر،باشخصشاعر ‌ سخنیدقیق ‌ توانبا نامخاصشاعروبه ‌ تخلصرا نمی مفرد ‌ شخص ‌ ندرتشاعر را همچون اول ‌ لحاظ دستوری نیز به ‌ یکیگرفت. به مفردغایبارجاع ‌ شخصی ‌ کند،بلکه اغلببهشاعرهمچونسوم ‌ نمایندگیمی دهد: ‌ می سعدیبه روزگارانمهرینشسته در دل توانکرد الا به روزگاران ‌ بیرون نمی گردد که مورد خطابقرار ‌ شخصی برمی ‌ و گاهی نیز در وجه امریِ فعل به اول گرفته است: های دیگر از دیوان، نام حافظ و «خواجه»، هر دو، در بیت آمده است: بگیرم آن سر ‌ در تصحیح 12 دل ز مکر و دستانش. ‌ زلف و به دست خواجه دهمکه سوخت حافظ بی

28 شبح یک نام چون پیرشدیحافظ از میکده بیرونشو 13 رندیوهوسناکیدرعهدشباباولی تعبیریدیگر، ‌ در اینجایگاه دیگر نه «منِ»شاعر، بلکه اینخود شعر یا به کلی بیرون ازجایگاه ‌ گوید.جایگاه اینصدا به ‌ اینخودِ زبان استکهسخنمی گو درکنج «میکده» در دیگر ابیات غزل استکه در آغاز غزل ‌ «منِ» سخن منظری بر آنگشوده شده است: «اینخرقهکه من دارم در رهنشراباولی...» ی امرییا خطابی از ‌ گو از «من» به «تو»یمضمر در یکجمله ‌ این پرشسخن هایشعر حافظو تخلصاوست: ‌ ویژگی یجهان ‌ حافظسخنبگوکه برصفحه این نقشماند از قلمتیادگارعمر یا: ایحافظزمانی ‌ زبانتدرکش زبانان بشنو از نی ‌ حدیثبی دهد، ‌ بیرون از شعر ارجاع نمی ‌ توانگفتکه تخلصبه نامی ‌ کوتاه سخن می ‌ به ای از حلقات دلالی آن ‌ بلکه در درون فضای شعر، یکی از مفردات آن و حلقه است. در تصحیحخانلری: «بیرون آ» ثبتشده وصورتآشناتر «بیرونشو» نیز در پانویسآمده است. 13

29 شبح یک نام طاهره یاطاهرا؟ طاهره زمانی زبان به سرایششعر باز کرده بود و در شعر، خود را طاهره نامید جای «طاهر» یا «طاهرا» خود را متخلص ‌ ی مذکری طبعاً به ‌ که هیچ سراینده کرد و به یاد بیاوریمکه زنان روزگار او ‌ صورت مؤنث لفظ «طاهره» نمی ‌ به کردند. عاجزه نام ‌ ییهمچون «مستوره» و «عاجزه» تخلصمی ‌ ها ‌ اغلببه نام زیستو این بیت ‌ یسیزدهم می ‌ شعری زنی به نامصنوبر بودکه در اواخر سده ّبا تخلصی از اوست: یکل بحر و بر ‌ ایمه چهارده اثر، خواجه 14 قصدتوگفتهمختصر،عاجزه، بینوایتو خطخودطاهره ‌ هاکه به ‌ ها و نامه ‌ ای ازشعرها و مناجات ‌ نظر از پاره ‌ صرف موجود است و در صحت انتساب آنها به ویشکی نیست، از میان شعرهای خوریم. ‌ جامانده از این شاعر، ما تنها به معدودی شعر دارای تخلص برمی ‌ به مثلاً: طاهره بردار پرده از میان تا بیایدسر غیبیدرعیان ایقرة بگو هردم با قلبتهی از غم ها نحنهنیئالک! ‌ کزطلعتشهخرّم العیننگر با نظر پاکصفی ‌ قرة کیستمنظوربهائشهمهشاهدباشید ، پاییز و ی ادب و زبان ‌ نشریه ) «بررسی تخلص در شعر فارسی»، ۱۳۹۳( ، زهره پوراناری 14 .۵۱-۲۳ زمستان، ص

30 شبح یک نام صورت تخلص بلکه در بیت آغازین شعر، شاعر از خود چنین نام ‌ یا نه به برد: ‌ می العینمبیا اندرنوا ‌ قرة با نواهاینواینینوا تخلصکم نیستند و پرسش این ‌ های طاهره شعرهای بی ‌ در میان شعر های شعری او تخلصی را در پای خود داشتند، ‌ پاره ‌ استکه حتی اگر تمامی ی خود اوست؟ چنین نیست. هر ‌ بودکه شعرها همه سراییده ‌ آیا دلیلِ آن می شدن را در خود دارد و در انتساب ‌ که اشاره شد امکان جعل ‌ تخلصی چنان لحاظ این ‌ توان شککرد. به ‌ هر سخنی به یکمصدر سخن خاصهمیشه می اند که آثار شکسپیر یا ‌ بینیم در ادبیات غربکسانی بوده ‌ ویژگی استکه می اند و هستند ‌ حتی آثار بورخس را نه از آنِ یک نفر که از آنِ چند نفر دانسته پژوهشگرانیکه حتیسخن قرآن را نیز نه از منشأ صدوریواحد، بلکه ساخته اند. ‌ یگویندگانیچند و در طول زمان قلمداد کرده ‌ و پرداخته هایشعریطاهره، غزل معروفی هستکه از آن با سرنام «قماش ‌ از پاره شود و از اتفاق، نام یا تخلص«طاهره» را با خود دارد با این مطلع: ‌ دل» یاد می رو ‌ به ‌ چهره، رو ‌ به ‌ گر به تو افتدم نظر چهره مو ‌ نکته، مو به ‌ به ‌ شرحدهمغم تو را نکته ها این شعر زیبا به نام طاهره نقل شده، اما بیش ‌ با آنکه در بسیاری جای کلیمردود دانسته ‌ از هرشعر دیگریصحتانتسابشبه او زیرسؤال رفته یا به های بهائی دیگر گنجانده ‌ شده است. به همین دلیل استکه اینشعر در تذکره ی ‌ اند. درباره ‌ که در متون ازلی آن را به نام طاهره آورده ‌ شود، در حالی ‌ نمی

31 شبح یک نام نظر چنان استکه ادوارد براون، اقبال لاهوری و ‌ انتساب این شعر اختلاف اند، اما پژوهشگر و ادیبی دیگر، ‌ همچنین مجتبیمینوی آن را از طاهره دانسته محمد محیططباطبایی، برخلاف نظر آنها با مستنداتیصحت انتساب آن را او 15 دهد. ‌ داند و غزل را به شاعر دیگری نسبت می ‌ کلی مردود می ‌ به طاهره به ی ‌ کندو از نسخه ‌ درستی انتساباینشعر را بهحزینلاهیجیرد می ‌ نخستبه شده از ‌ ی مجلس (کتابت ‌ در کتابخانه ۱۴۰۹ ی ‌ شماره ‌ برد به ‌ ای نام می ‌ خطی ، شعر ۱۱۲۵ ای به آن با تاریخکتابت ‌ ق)که در افزوده ۱۱۱۹ تا ۱۱۰۶ سال بندی منتسب به محمدطاهر ‌ صورت ترکیب ‌ صورتغزل، بلکه به ‌ مذکور نه به حسین صفوی، آمده است با این ‌ سلطان ‌ نگار عصر شاه ‌ وحید قزوینی، وقایع مطلع: ایصنم، زهرستمسبوسبو ‌ ساقیعشقت غمکدوکدو ‌ ریختبهساغر دلم با می تر از روایتی استکه به طاهره نسبت ‌ بند یا مخمس، طولانی ‌ این ترکیب یخطی«مخدوش»برایاینپژوهشگر، ‌ وپیداکردنشدرآنمجموعه 16 اند ‌ داده ای نبوده است. چند سالی پیش از یافتن این ‌ ی خود وی،کشف تازه ‌ گفته ‌ به نسخه، او صورت دیگری از غزل را در جنگی یافته بوده از نظم و نثر که به طاهرای انجدانی دکنی در آن ثبت شده است. محیط ‌ نام طاهر کاشی یا شاه بند ‌ رسد که ترکیب ‌ ی اخیر به این نتیجه می ‌ طباطبایی با استناد به این نسخه محمدطاهر وحید قزوینی در واقع تضمینی از شعر طاهر کاشی با تخلص ی طاهر کاشی یا طاهرای انجدانی دکنی (زیسته ‌ «طاهرا» بوده است. درباره .۵۸۸-۵۸۱ ) «طاهرا یا طاهره»،گوهر، صص ۱۳۵۶( ، محمد محیط طباطبایی 15 ایم. ‌ پیوست آورده ‌ متنکامل شعر محمدطاهر وحید قزوینی را در پایان این بخش به 16

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2